Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
baking enamel
U
لعاب دادن با گرما
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
enamel
U
لعاب دادن
enamel
U
لعاب دادن مینا
overcolour
U
زیاد لعاب دادن
garnishing
U
زینت دادن لعاب دادن
overglaze
U
روی چیزی را لعاب دادن
gallvanize
U
لعاب دادن با فلز روی
glazes
U
لعابی کردن لعاب دادن
glaze
U
لعابی کردن لعاب دادن
polish the apple
<idiom>
U
خود شیرینی کردن ،لعاب دادن به کسی
gossamer
U
لعاب خورشید لعاب عنکبوت
to evolve heat
U
گرما بیرون دادن
thermoforming
U
شکل دادن با گرما
thermostat
U
:الت تعدیل گرما دستگاه تنظیم گرما
thermostats
U
:الت تعدیل گرما دستگاه تنظیم گرما
glazing
U
لعاب
frit
U
لعاب
glazes
U
لعاب
mucilage
U
لعاب
bandolin
U
لعاب
glaze
U
لعاب
coating varnish
U
لعاب
enamel
U
لعاب
glost
U
لعاب
coat of laquer
U
لعاب
slime
U
لعاب
glair
U
لعاب
varnished
U
لعاب زدن به
varnishes
U
لعاب زدن به
varnishing
U
لعاب زدن به
varnish
U
لعاب زدن به
salt glaze
U
لعاب نمکی
air thread
U
لعاب خورشید
phosphate finish
U
لعاب فسفات
apply glaze
U
لعاب کردن
enamel varnish
U
لاک لعاب
overglaze
U
لعاب ثانوی
overglaze
U
با لعاب پوشاندن
enamel
U
لعاب مینا
glaire
U
سفیده لعاب
quince seed mucilage
U
لعاب بهدانه
insulating varnish
U
لعاب عایق
glazes
U
لعاب شیشه
refractory enamel
U
لعاب نسوز
enamel coat
U
روکش لعاب
washed mineral
U
لعاب سفیداب
bands of turquoise
U
لعاب فیروزهای
base course
U
قشر لعاب
glaze
U
لعاب شیشه
dipping enamel
U
لعاب شناور
glazing
U
پرداخت لعاب کاری
enamelling oven
U
کوره لعاب دهی
binder course
U
لایه یا قشر لعاب
vitreous enamel coating
U
روکش لعاب شیشهای
glaze finish
U
پرداخت برق یا لعاب
synthetic resin enamel
U
لعاب صمغ مصنوعی
bat
U
لعاب مخصوص فروف سفالی
bats
U
لعاب مخصوص فروف سفالی
gossamery
U
لعاب خورشید پارچه بسیارنازک
batted
U
لعاب مخصوص فروف سفالی
bacino
U
سفال لعاب دار رنگی
graniteware
U
فروف اهنی لعاب داراشپزخانه
heat
U
گرما
radiation of heat
U
گرما
isotherm
U
خط هم گرما
cauma
U
گرما
heats
U
گرما
convection
U
انتقال گرما
heat
U
گرما حرارت
thermal effect
U
اثر گرما
thermal reservoir
U
منبع گرما
heat transmission
U
انتقال گرما
incalescence
U
گرما جویی
thermosphere
U
گرما سپهر
adiabatic
U
عایق گرما
radiators
U
گرما افکن
calorification
U
پیدایش گرما
btu
U
واحدبریتانیایی گرما
radiators
U
گرما تاب
radiator
U
گرما افکن
radiator
U
گرما تاب
pyromagnetic
U
گرما- مغناطیس
pyro electricity
U
گرما برق
incalescent
U
گرما گرای
thermal unit
U
واحدسنجش گرما
thermomagnetic
U
گرما مغناطیس
thermal
U
مربوط به گرما
thermosphere
U
گرما کره
I am absolutely baked.
U
از گرما پختم
intensity of heat
U
شدت گرما
thermo electricity
U
گرما برق
temperatures
U
درجه گرما
heat flow
U
جریان گرما
non conducting
U
عایق گرما
temperature
U
درجه گرما
thermometer
U
گرما سنج
heat transfer
U
انتقال گرما
heat exchange
U
تبادل گرما
heat radiation
U
تابش گرما
thermometers
U
گرما سنج
heat loss
U
تلف گرما
heat absorbing
U
جذب گرما
heat flux
U
شار گرما
cold is merely privative
U
گرما نیست
thermal agitation voltage
U
اثر گرما
thermoelectric
U
گرما برقی
thermal flux
U
شار گرما
thermoelasticity
U
گرما کشسانی
hot cabinet
U
قفسه گرما
melted
U
از گرما سوختن
thermochemistry
U
گرما شیمی
heats
U
گرما حرارت
aluminum pigmented dope
U
لعاب یا پرداخت که داخل ان تکههای کوچک الومینیوم بصورت معلق پراکنده شده است
thermotropic
U
علاقمند به گرما دماگرای
thermotropism
U
حساسیت نسبت به گرما
warmth
U
تعادل گرما ملایمت
temperature independent paranagnetism
U
پارامغناطیس گرما مستقل
heat fast paint
U
رنگ مقاوم گرما
radiators
U
بیرون دهنده گرما
heat flux density
U
چگالی شار گرما
british thermal unit
U
واحد بریتانیایی گرما
hot shorteness
U
شکنندگی حاصل از گرما
therms
U
حمام عمومی گرما
therms
U
واحد گرما حمام
therm
U
حمام عمومی گرما
therm
U
واحد گرما حمام
thermotaxis
U
تحرک در اثر گرما
thermolytic
U
وابسته به تحلیل گرما
sweltered
U
از گرما بیحال شدن
swelter
U
از گرما بیحال شدن
fehrenheit thermometer
U
گرما سنج فارنهایت
she cannot bear heat
U
طاقت گرما را ندارد
she cannot bear heat
U
تاب گرما رانمیاورد
thermonuclear reaction
U
واکنش گرما- هستهای
to resist heat
U
تاب گرما اوردن
heat transfer coefficient
U
ضریب انتقال گرما
b.t.u.
U
واحد بریتانیایی گرما
resistant to heat
U
مقاوم در برابر گرما
radiator
U
بیرون دهنده گرما
calories
U
واحد سنجس گرما
calorie
U
واحد سنجس گرما
swelters
U
از گرما بیحال شدن
thermoelectric effect
U
اثر گرما- برق
mechanical equivalent of heat
U
هم ارز مکانیکی گرما
diathermacy
U
خاصیت هدایت گرما
cooling water thermometer
U
گرما سنج اب سرد
chinical t.
U
گرما سنج طبی
calory
U
واحد سنجس گرما
heat stroke
U
گرماگرفتگی غش در اثر گرما
heat-stroke
U
گرماگرفتگی غش در اثر گرما
thermolytic
U
وابسته به تجزیه در اثر گرما
stew
U
خیس عرق شدن
[در گرما]
heat radiates from the stove
U
گرما ازبخاری متشعشع میشود
heater
U
بخاری دستگاه تولید گرما
thermographic
U
وابسته به گرما سنجی یادمانگاری
warm spot
U
اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
heaters
U
بخاری دستگاه تولید گرما
calories
U
واحد گرما در سیستمهای غیرمتریک
conductibility of heat
U
قابلیت هدایت گرما گرمارسانی
calorie
U
واحد گرما در سیستمهای غیرمتریک
electricity
U
مین نور یا گرما یا نیرو
convector
U
جسم انتقال دهنده گرما
convectors
U
جسم انتقال دهنده گرما
register
U
ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
variations of temperature
U
اختلافات گرما درجات مختلف گرماوسرما
registers
U
ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
registering
U
ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
thermostats
U
تنظیم کننده درجه حرارت نافم گرما
thermostat
U
تنظیم کننده درجه حرارت نافم گرما
epicritic
U
تمیز دهنده گرما وسرما حساس بسرماوگرما
chromometer
U
ساعت دقیقی که گرما و سرمادر ان اثر نمیکند
In the heat of the moment
<idiom>
[در گرما گرم کار]
[بحث ومجادله لفظی]
thermostatics
U
اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
advection
U
جابجایی و حرکت طبقات اتمسفری بصورت افقی و تحت تاثیر گرما
material theory of heat
U
پندار مادیت نسبت بگرما تصور اینکه گرما ماده است
anti blush tinner
U
ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
glass wool
U
تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود
glazing kiln
U
کوره لعابی کوره لعاب پزی
stirling cycle
U
سیکل موتور گرمایی که در ان گرما در حجم ثابت افزوده میشود و سبب انبساط همدمامیگردد
cracking
U
وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
thermodynamics
U
علم مربوط به تبادل کار وحرارت و جریان گرما وتغییر دما بویژه در سیالات متحرک
thermal
U
کاغذ مخصوص که پوشش آن در اثر گرما سیاه میشود و امکان چاپ حروف با استفاده از یک ماتریس با عناصرگرمایی کوچک میدهد
electrosensitive
U
کاغذ چاپ پوشیده شده از فلر که میتواند حروف را توسط گرما با نوک مخصوص چاپ -Ddot matrix نمایش میدهد
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
conductance
U
رسانایی الکتریکی گرما رسانایی
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com