English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
supercharge U لبریز شدن نیروی برق بیش از اندازه رساندن به
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
overjump U بیش از اندازه نیروی خود جستن
volt ampere U اندازه گیری نیروی برق برحسب ولتاژ و امپر
torsionmeter U وسیله اندازه گیری دور پروانه ناو وسیله اندازه گیری نیروی چرخش پروانه ناو
flush U لبریز
flushes U لبریز
awash U لبریز
flushing U لبریز
full U پر لبریز
overflowing U لبریز
flown U لبریز
replete U لبریز
f. to the brim U لبریز
topfull U لبریز
fullest U پر لبریز
overflow dam U سد لبریز
brimful U لبریز
topful U لبریز
large U درشت لبریز
fill up U لبریز کردن
run over U لبریز شدن
full up U پر- مملو - لبریز
nov overflow dam U سد غیر لبریز
profuse U ساری لبریز
slop U لبریز شدن
larger U درشت لبریز
slopped U لبریز شدن
overflows U لبریز شدن
over flow U لبریز شدن
overrun U اب لبریز شده
overrunning U اب لبریز شده
overruns U اب لبریز شده
overflow U لبریز شدن
slopping U لبریز شدن
overflowed U لبریز شدن
largest U درشت لبریز
magneto electricity U نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
reenforceŠetc U نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
blue water school U انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
juggernaut U نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernauts U نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
e.m.f U force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
torque U نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
spindrift U موج لبریز دریا
expeditionary U نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army U پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
My patience has run out (is exhausted). U کاسه صبرم لبریز است
My patience is exhausted ( worn out ) . U کاسه صبرم لبریز شده
electromotive force U نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
angle U اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angles U اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
zahn cup U محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
If the cap fit,wear it. <proverb> U اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
typeface U اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typefaces U اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
analogue U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analog U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter U روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
flow U لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flowed U لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flows U لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
channel capacity U حداکثر جریانی که از یک کانال عبور میکند بدون لبریز شدن
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
attack force U نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
threat force U نیروی دشمن نیروی مخالف
buoyancy U نیروی بالابر نیروی شناوری
self propulsion U حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
processor U ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
gage U اندازه وسیله اندازه گیری
gage U اندازه گیر اندازه گرفتن
size U 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
sizes U 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
counter force U نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
free gyroscope U نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
geomagnetism U نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
naval aviation U قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
allocated manpower U نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
measure U 1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
army aircraft U هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
Marine Corps U نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
gauged U اندازه اندازه گیر
gauge U اندازه اندازه گیر
gauges U اندازه اندازه گیر
measuring converter U مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
moment of momentum U اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
angular momentum U اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
stream gaging U اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
commandant of marine corps U فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
adobe type manager U استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
component command U قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
conveys U رساندن
conveyed U رساندن
conveying U رساندن
convey U رساندن
supplying U رساندن
supply U رساندن
supplied U رساندن
bring U رساندن به
bringing U رساندن به
brings U رساندن به
understand U رساندن
understands U رساندن
implying U رساندن
imply U رساندن
implies U رساندن
to get oven U به پایان رساندن
intimates U مطلبی را رساندن
intimating U مطلبی را رساندن
consummating U بپایان رساندن
get over U به پایان رساندن
consummates U بپایان رساندن
consummated U بپایان رساندن
intimated U مطلبی را رساندن
intimate U مطلبی را رساندن
do away with <idiom> U به پایان رساندن
follow through <idiom> U به پایان رساندن
murder U به قتل رساندن
run out (of something) <idiom> U به پایان رساندن
get done with U به پایان رساندن
to put to proof U به تجربه رساندن
murdered U به قتل رساندن
murdering U به قتل رساندن
murders U به قتل رساندن
consummate U بپایان رساندن
to push through U بپایان رساندن
to go through with U به پایان رساندن
kill U به قتل رساندن
kills U بقتل رساندن
kills U به قتل رساندن
complete U بانجام رساندن
imbody U جا دادن رساندن
forwarded U فرستادن رساندن
forward U فرستادن رساندن
molests U ازار رساندن
hand down U بتواتر رساندن
grig U ازار رساندن
martyrs U به شهادت رساندن
martyr U به شهادت رساندن
to top off U بپایان رساندن
get through U به پایان رساندن
to see through U به پایان رساندن
to see out U به پایان رساندن
kill U بقتل رساندن
harm U اسیب رساندن
assassinated U بقتل رساندن
assassinated U به قتل رساندن
assassinates U به قتل رساندن
assassinating U بقتل رساندن
assassinating U به قتل رساندن
utilised U بمصرف رساندن
utilises U بمصرف رساندن
utilising U بمصرف رساندن
utilize U بمصرف رساندن
assassinate U به قتل رساندن
assassinate U بقتل رساندن
ratifying U بتصویب رساندن
harmed U اسیب رساندن
harming U اسیب رساندن
harms U اسیب رساندن
assassinates U بقتل رساندن
outwork U بانجام رساندن
play out U بپایان رساندن
ratified U بتصویب رساندن
ratifies U بتصویب رساندن
ratify U بتصویب رساندن
utilizes U بمصرف رساندن
utilizing U بمصرف رساندن
overdoing U بحدافراط رساندن
finalised U بپایان رساندن
finalises U بپایان رساندن
finalising U بپایان رساندن
finalize U بپایان رساندن
finalized U بپایان رساندن
finalizes U بپایان رساندن
finalizing U بپایان رساندن
put through U به نتیجه رساندن
overdoes U بحدافراط رساندن
overdo U بحدافراط رساندن
overdid U بحدافراط رساندن
molested U ازار رساندن
molesting U ازار رساندن
vindicate U به ثبوت رساندن
vindicated U به ثبوت رساندن
vindicates U به ثبوت رساندن
vindicating U به ثبوت رساندن
slay U به قتل رساندن
slaying U به قتل رساندن
slays U به قتل رساندن
put to death U به قتل رساندن
knock-ups U بپایان رساندن
to have signed U به امضا رساندن
hurts U ازار رساندن
to bring to the proof U به تجربه رساندن
to bring to pass U بوقوع رساندن
to bring to an issve U به نتیجه رساندن
to bring to an end U به پایان رساندن
to put a period to U بپایان رساندن
to go to with U بپایان رساندن
to d. to and end U بپایان رساندن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com