English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
average cost pricing U قیمت گذاری بر اساس هزینه متوسط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
marginal cost pricing U قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
costing and pricing U هزینه یابی و قیمت گذاری
bain index U شاخصی که بااستفاده از اختلاف بین قیمت و هزینه کل متوسط قدرت انحصار را اندازه گیری میکند
cost center U قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
probit U واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط
average variable cost U هزینه متوسط
average expense U هزینه متوسط
average cost U هزینه متوسط
average total cost U هزینه متوسط کل
average price U قیمت متوسط
middle price U قیمت متوسط
mean price U قیمت متوسط
average variable cost U هزینه متوسط متغیر
average fixed cost U هزینه ثابت متوسط
costing U هزینه گذاری
long run average cost curve U منحنی هزینه متوسط بلند مدت
pricing U قیمت گذاری
costing U قیمت گذاری
valuation of costs U ارزش گذاری هزینه ها
investment cost U هزینه سرمایه گذاری
pricing policy U سیاست قیمت گذاری
cost U قیمت گذاری کردن
leader pricing U پیشرو در قیمت گذاری
predatory pricing U قیمت گذاری امرانه
cost insurance, freight U قیمت بیمه و هزینه حمل
competition oriented pricing U قیمت گذاری رقابت امیز
peak load pricing U قیمت گذاری بر مبنای بارحداکثر
markup U تفاوت بین هزینه و قیمت کالا
c i f U قیمت کالا به اضافه هزینه بیمه و
demand oriented pricing U قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
mark up price inflation U تورم ناشی از افزایش قیمت نسبت به هزینه
price line pricing U قیمت گذاری ثابت برای یک گروه کالا
pigou effect U اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
equation of exchange U متوسط قیمت کالاها و خدمات نهائی و مقدار تولید کالاها وخدمات
fisher equation U یعنی حجم پول درگردش درسرعت گردش پول برابراست با متوسط قیمت کالا درمقدار تولید کالارابطه فیشر
substantialize U اساس دادن یا اساس پیدا کردن
pos U سیستمی که از ترمینال کامپیوتری در سایت نقط ه فروش برای ارسال الکترونیکی یا کترول مشابه به قیمت گذاری محصول و... استفاده میکند
supply price of capital U قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
kinked demand curve U و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
base course U لایه اساس قشر اساس
point of sale U سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
cost accounting U حسابداری قیمت تمام شده حسابداری هزینه حسابداری صنعتی
reserve price U قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
c & f U قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
current standard cost U مقیاس سنجش قیمت کالای تولیدی یا مواد اولیه با قیمت پایه است
cost plus pricing U تعیین قیمت فروش با افزودن ضریب مخصوص منفعت به قیمت تمام شده
unbundled software U نرم افزاری که قیمت آن همراه با قیمت قطعه نیست
underprice U قیمت پایین تراز قیمت بازار
wage fund theory of wages U نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
value added U قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
stock watering U سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
list price U فهرست قیمت اجناس فهرستی که در ان قیمت اجناس یا اگهی ویاکالاهای تجارتی رانوشته اند
paasche price index U یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
shadow price U شبه قیمت قیمت ضمنی
normal price U قیمت عادی قیمت معمولی
last price U اخرین قیمت حداقل قیمت
quantum valebat U در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
lighterage U هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
residential investments U سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
acceleration principle U یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
desired investment U سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
punctuation marks U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
overcapitalization U سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
punctuation mark U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
spiral of wages and prices U حرکت تسلسلی مزدها و قیمت ها مارپیچ مزدها و قیمت ها
cooperative scorer U بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
economic of scale U کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
cost contract U قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
unintended investment U سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
ill-founded U بی اساس
fundamental U اساس
basis U اساس
origins U اساس
origin U اساس
unsubstantial U بی اساس
baseless U بی اساس
grass roots U اساس
rationale U اس اساس
subsistance U اساس
ill founded U بی اساس
ground U اساس
structure U اساس
structuring U اساس
fundament U اساس
groundless U بی اساس
cornerstone U اساس
cornerstones U اساس
nuclei U اساس
chimeric U بی اساس
groundsel U اساس
roots U اساس
root U اساس
unfounded U بی اساس
foundation U اساس
pier foundation U اساس پی
substantially U در اساس
elements U اساس
delusive U بی اساس
principium U اس اساس
nucleus U اساس
rootless U بی اساس
idlest U بی اساس
idles U بی اساس
idled U بی اساس
idle U بی اساس
unsubstantiality U بی اساس
vaporous U بی اساس
bedrock U اساس
element U اساس
insubstatiality U بی اساس
structures U اساس
tacit collusion U حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
data origination U اساس داده
insubstantial U بی اساس بیموضوع
gossiped U شایعات بی اساس
tittle-tattle U شایعات بی اساس
corpus juris U اساس قانون
corpus delicti U اساس جرم
corner stone U بنیاد اساس
tittle tattle U شایعات بی اساس
idle rumoues U شایعات بی اساس
groundlessly U بطور بی اساس
gossipry U شایعات بی اساس
foundation U پی ریزی اساس
ignores U بی اساس دانستن
ignore U بی اساس دانستن
ignored U بی اساس دانستن
there is nothing in it U بی اساس است
elements U عنصر اساس
gossips U شایعات بی اساس
Unfounded rumours. U شایعات بی اساس
element U عنصر اساس
gossip U شایعات بی اساس
gossiping U شایعات بی اساس
groundwork U زمینه اساس
ignoring U بی اساس دانستن
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
gossiped U شایعات بی اساس دادن
bedding U بنیاد و اساس هرکاری
gossips U شایعات بی اساس دادن
rooty of sand U چیز ناپایدار یا بی اساس
gossiping U شایعات بی اساس دادن
To build on sand. U کار بی اساس کردن
gossip U شایعات بی اساس دادن
grounded (his complaint was not grounded U شکایت او بی اساس بود
demand processing U پردازش بر اساس نیاز
hot mix base U اساس اسفالتی گرم
subbase course U لایه زیر اساس
fabric U سبک بافت اساس
fabrics U سبک بافت اساس
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
ill founded U دارای شالوده یا اساس بد بی پروپا
gossiper U کسیکه شایعات بی اساس میدهد
on an arm's length basis U بر اساس مستقل و برابر بودن [در]
cotton grade U درجه پنبه بر اساس مرغوبیت
euhemerism U اساس تاریخی برای افسانه ها
subbase course U لایه پی قشر زیر اساس
public U روش رمز گذاری داده که از یک کلید برای رمز گذاری و کلید دیگر برای رمز گشایی استفاده میکند
It must have a solid foundation. U اساس کار باید محکم باشد
element U رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
elements U رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
his joys p from baseless hope U خوشیهای اوناشی ازامیدهای بی اساس است
euhemerize U اساس تاریخی قائل شدن برای
it was basedon evclid U اساس ان روی اقلیدس گذارده شده بود
simple interest U سود پول بر اساس سال 063 روزه
trover U دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
mean sea level U ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
yarn sorting U دسته بندی نخ [بر اساس ظرافت، نمره نخ، جنس و غیره]
plateform U بلندی قسمتی از کف سالن یا محلی بنیاد یا اساس چیزی
fuze U ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
fuzing U چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
anti federalist U اشخاصی که درسال 88-7871 مخالف اساس حکومت امریکا بودند
animism U همزاد گرایی اعتقاد باینکه روح اساس زندگی است
Your slander is completely preposterous . U تهمت وافترایی که می زنید بکلی مسخره وبی اساس است
anlage U اساس و پایهء رشد بعدی قسمت کوچکی که بعدا رشدنموده وبزرگ میشود
redundant information U یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
pareto distribution U در حقیقت بیانگر توزیع درامد است که بر اساس ان رابطه بین درامدشخصی و جمعیت در ان بررسی میشود
simulation U روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
simulations U روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
stagnation thesis U فرضیه رکود .فرضیهای که بر اساس ان بعلت بلوغ کامل اقتصادی یک کشور و امکان عدم جذب پس اندازها
averages U حد متوسط
averages U متوسط
average U حد متوسط
intermedial U متوسط
meanest U متوسط
mesne U متوسط
average limit of ice U حد متوسط یخ
modal U متوسط
modals U متوسط
mean U متوسط
average U متوسط
osculant U متوسط
tolerable U متوسط
intermediate U متوسط
meaner U متوسط
averaged U متوسط
mediocre U متوسط
averaged U حد متوسط
medium U متوسط
meant U متوسط
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com