English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
close price U قیمت نزدیک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
close price U دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
Other Matches
kinked demand curve U و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
reserve price U قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
current standard cost U مقیاس سنجش قیمت کالای تولیدی یا مواد اولیه با قیمت پایه است
cost plus pricing U تعیین قیمت فروش با افزودن ضریب مخصوص منفعت به قیمت تمام شده
unbundled software U نرم افزاری که قیمت آن همراه با قیمت قطعه نیست
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
underprice U قیمت پایین تراز قیمت بازار
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
value added U قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
stock watering U سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
list price U فهرست قیمت اجناس فهرستی که در ان قیمت اجناس یا اگهی ویاکالاهای تجارتی رانوشته اند
paasche price index U یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
last price U اخرین قیمت حداقل قیمت
normal price U قیمت عادی قیمت معمولی
shadow price U شبه قیمت قیمت ضمنی
quantum valebat U در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
spiral of wages and prices U حرکت تسلسلی مزدها و قیمت ها مارپیچ مزدها و قیمت ها
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
tacit collusion U حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
marginal cost pricing U قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
trover U دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
pigou effect U اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
towards U نزدیک
vicinal U نزدیک
contiguous U نزدیک
by U از نزدیک
closest U نزدیک
narrowly U از نزدیک
near at hand U نزدیک
imminent U نزدیک
near upon U نزدیک
forthcoming U نزدیک
approaching U نزدیک
next door to U نزدیک
beside U نزدیک
to gain ground upon U نزدیک
not ahunderd mails flom U نزدیک
upcoming U نزدیک
on the eve of U نزدیک
nearing U نزدیک
on the verge of U نزدیک به
close-up U از نزدیک
hand-to-hand U نزدیک
close U نزدیک
nears U نزدیک
up to <idiom> U نزدیک به
up against <idiom> U نزدیک به
close-ups U از نزدیک
close up U از نزدیک
nigh U نزدیک
proximate U نزدیک
nearby U نزدیک
nearest U نزدیک
near U نزدیک
near- U نزدیک
neared U نزدیک
hand to hand U نزدیک
nearer U نزدیک
closer U نزدیک
neighbouring U نزدیک
near by U نزدیک به
forby U نزدیک
cephalo U نزدیک به سر
forbye U نزدیک
caudal U نزدیک به دم
in sight U نزدیک
close by U نزدیک
close aboard U نزدیک
fast by U نزدیک
forby U از نزدیک
accessible U نزدیک
adjacent U نزدیک
hard by U نزدیک
closes U نزدیک
at hand U نزدیک
foreby U نزدیک
forbye U از نزدیک
near by U نزدیک
near sighted U نزدیک بین
accede U نزدیک شدن
near-sighted U نزدیک بین
proximal U نزدیک مبدا
caudal U نزدیک به انتها
converging U به هم نزدیک شدن
acceded U نزدیک شدن
acceding U نزدیک شدن
beetle eyed U نزدیک بین
converges U به هم نزدیک شدن
converge U به هم نزدیک شدن
myopic U نزدیک بین
short-range U نزدیک برد
converged U به هم نزدیک شدن
by U نزدیک کنار
accedes U نزدیک شدن
recent memory U حافظه نزدیک
close range U فاصله نزدیک
close supervision U نظارت نزدیک
to be on the way U نزدیک شدن
foreground U نزدیک نما
close support U پشتیبانی نزدیک
draw on U نزدیک شدن
to draw near or nigh U نزدیک شدن
draw near U نزدیک شدن
come by U نزدیک شدن
to come by U نزدیک شدن
danger close U خطر نزدیک
to gain on U نزدیک شدن به
cypres U تقریبی نزدیک
to keep close U نزدیک ماندن
close range U مسافت نزدیک
subsaturated U نزدیک به اشباع
abutted U نزدیک بودن
abuts U نزدیک بودن
abut U نزدیک بودن
close coordination U هماهنگی نزدیک
far and near U دور و نزدیک
close combat U رزم نزدیک
close control U کنترل نزدیک
close controlled U همکاری نزدیک
close coordination U همکاری نزدیک
subadult U نزدیک سن تکلیف
close in U نزدیک شدن
subapical U نزدیک راس
erelong U در اینده نزدیک
subcentral U نزدیک مرکز
short sighted U نزدیک بین
near point U نقطه نزدیک
myopia U نزدیک بینی
upcoming U دراتیه نزدیک
aftermost U نزدیک پاشنه
approachable U نزدیک شدنی
aggress U نزدیک شدن
on the simmer U نزدیک بجوش
parahepatic U نزدیک جگر
paranephric U نزدیک گرده
parotic U نزدیک به گوش
paulo postfuture U اینده نزدیک
near by U دم دست نزدیک
of kin U نزدیک همانند
odd comeshortly U اینده نزدیک
odd comeshortly U روز نزدیک
near shore U نزدیک به ساحل
nearer the end U نزدیک تر بیابان
nearsightedness U نزدیک بینی
neighbor U همسایه نزدیک
deepest U نزدیک به هدف
deeper U نزدیک به هدف
deep U نزدیک به هدف
adducent U نزدیک کننده
admaxillary U نزدیک ارواره
paranasal U نزدیک بینی
near sightedness U نزدیک بینی
myopy U نزدیک بینی
deciding U نزدیک به هدف
toward U نزدیک به مقارن
low U نزدیک سبد
closer U نزدیک به ناو
close U نزدیک بهم
his almost night U نزدیک شب است
hare sighted U نزدیک بین
close U نزدیک به ناو
hand in glove U خیلی نزدیک
hand and glove U خیلی نزدیک
hail fellow U صمیمی نزدیک
going on U نزدیک شدن
gain on U نزدیک شدن به
short-sighted U نزدیک بین
closer U نزدیک بهم
immediate flanks U جناحین نزدیک
in shore U در اب نزدیک کرانه
keep back U نزدیک نشوید
closest U نزدیک بهم
near sight U نزدیک بینی
closest U نزدیک به ناو
infighting U نبرد نزدیک
inextremis U نزدیک بمرگ
closes U نزدیک بهم
inapproachable U نزدیک نشدنی
one of these days U دراینده نزدیک
in the near f. U دراینده نزدیک
closes U نزدیک به ناو
adductor U نزدیک کننده
nearsighted U نزدیک بین
short range U نزدیک برد
nears U نزدیک به ضربه
accosting U نزدیک کشیدن
accosting U نزدیک شدن
accosted U نزدیک کشیدن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com