English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
declared value U قیمت اعلام شده به منظور تعیین مالیات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
assessments U تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
assessment U تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
assessments U تقویم ارزیابی به منظور تعیین مالیات
assessment U تقویم ارزیابی به منظور تعیین مالیات
advalorem tax U مالیات بر مبنای ارزش مالیات براساس قیمت کالا
cost plus pricing U تعیین قیمت فروش با افزودن ضریب مخصوص منفعت به قیمت تمام شده
quantum valebat U در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
mark-down U قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
mark-downs U قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
cadastral surveys U عملیات نقشه برداری به منظور تفکیک و تعیین حدوداراضی
issue price U قیمت اعلام شده
declared value U قیمت اعلام شده
authentication system U سیستم تعیین و اعلام نشانی
assessments U تعیین مالیات
assessment U تعیین مالیات
request for quotation U تقاضا برای اعلام قیمت
appraisals U تعیین قیمت
price determination U تعیین قیمت
appraisal U تعیین قیمت
appraisal U تعیین قیمت کردن
appraisals U تعیین قیمت کردن
administered price U قیمت تعیین شده
bench check U ازمایش عملی روی قطعه بازشده از بدنه هواپیما به منظور تعیین قابلیت ادامه کار
hard sectored U دیسک لرزانی که در ان سوراخهایی به منظور تعیین حدود هر قطاع یا بخش تعبیه و منگنه شده است
authentication U تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
batch costing U تعیین قیمت سفارش کالا
agricultural price policy U سیاست تعیین قیمت محصولات کشاورزی
appraising U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraises U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraised U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraise U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
collusion U برای تعیین قیمت مشترک و یا تقسیم بازار کالامیان خود
quantity theory of money U نظریهای که به موجب ان قیمت هرکالا با مقدار پول تعیین میشود
cartels U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
timing disc U علامت حک شده روی موتورپیستونی برای کمک به تعیین دقیق وضعیت زاویهای میل لنگ به منظور زمان بندی صحیح کارکرد موتور
cartel U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
loss leader U بفروش میرسد کالایی که به منظور جلب توجه مشتری زیر قیمت تمام شده بفروش می رسد
fair trade laws U قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
cost records U مدارک قیمت تمام شده مدارک تعیین ارزش
pile height U ارتفاع پرز [این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
kinked demand curve U و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
open policy U بیمه نامهای که در ان قیمت کالای بیمه شده معین نشده ودر وقت تلف شدن تعیین میشود
early-warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
bears U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bear U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
cost center U قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
reserve price U قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
knot ratio U نسبت تعداد گره [این کسر جهت مقایسه تراکم گره در طول و عرض بافت بکار رفته و عاملی جهت تعیین قیمت فرش می باشد.]
alerting service U قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
ability to pay principle of taxation U اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
incidence of taxation U تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
remission of taxes U صرف نظر از گرفتن مالیات گذشت از مالیات
crash locator beacon U برج اعلام سوانح دریایی برج تعیین محل سوانح دریایی
mixed capitalism U نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
excise U مالیات کالاهای داخلی مالیات غیرمستقیم
excise tax U مالیات برفروش مالیات غیر مستقیم
current standard cost U مقیاس سنجش قیمت کالای تولیدی یا مواد اولیه با قیمت پایه است
unbundled software U نرم افزاری که قیمت آن همراه با قیمت قطعه نیست
authentication U تعیین نشانی تعیین معرف کردن
underprice U قیمت پایین تراز قیمت بازار
assessment U ممیزی مالیات وضع مالیات
assessments U ممیزی مالیات وضع مالیات
tax evasion U عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
defaults U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
nonneutralities of income taxation U خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
value added U قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
stock watering U سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
paasche price index U یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
list price U فهرست قیمت اجناس فهرستی که در ان قیمت اجناس یا اگهی ویاکالاهای تجارتی رانوشته اند
shadow price U شبه قیمت قیمت ضمنی
last price U اخرین قیمت حداقل قیمت
normal price U قیمت عادی قیمت معمولی
levy U مالیات بندی مالیات
levies U اخذ مالیات مالیات
levied U اخذ مالیات مالیات
levied U مالیات بندی مالیات
levy U اخذ مالیات مالیات
levies U مالیات بندی مالیات
taxation U مالیات بندی مالیات
levying U مالیات بندی مالیات
levying U اخذ مالیات مالیات
dosimetry U تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
spiral of wages and prices U حرکت تسلسلی مزدها و قیمت ها مارپیچ مزدها و قیمت ها
regressive income tax U مالیات بر درامد کاهنده مالیات بر درامد نزولی
located U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
air priorities committee U کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
tacit collusion U حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
purpose of the dam U منظور از سد
intention U منظور
view U منظور
meanings U منظور
prick U منظور
intentions U منظور
pricked U منظور
pricking U منظور
purposeless U بی منظور
aim U منظور
pricks U منظور
aims U منظور
aimed U منظور
scope U منظور
viewing U منظور
objectless U بی منظور
views U منظور
sake U منظور
viewed U منظور
with a view to U به منظور
with the intention of U به منظور
purpose U منظور
meaning U منظور
purposes U منظور
with the view of U به منظور
convoy routing U تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
marginal cost pricing U قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
producers burden of tax U بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
allocates U منظور کردن
scope U منظور مفاد
for publicity purposes U به منظور تبلیغ
to make allowance U منظور کردن
intention U قصد و منظور
provided <adj.> <past-p.> U منظور شده
intent U معنی منظور
scope U منظور از عملیات
whereto U بچه منظور
whereunto U بچه منظور
intentions U قصد و منظور
allocating U منظور کردن
objectives U منظور ازعملیات
get at <idiom> U منظور داشتن
objective U منظور ازعملیات
appropriated <adj.> <past-p.> U منظور شده
to what purpose U برای چه منظور
objective U هدف منظور
laid on <past-p.> U منظور شده
allocate U منظور کردن
objectives U هدف منظور
radar locating U تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
adhoc U تنها به این منظور
self-defeating U علیه منظور خود
to make oneself clear <idiom> U منظور را روشن کردن
self defeating U علیه منظور خود
trover U دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
(can't) make head nor tail of something <idiom> U فهمیدن ،یافتن منظور چیزی
to mean U منظور [داشتن] این است
malingering U تعارض به منظور فرار ازخدمت
to mean to do something U منظور انجام کاری را داشتن
paper gold U منظور حق برداشت مخصوص است
clearance sales U فروش به منظور تصفیه حراج
What does it exactly mean? U منظور از این دقیقا چه است؟
clearance sale U فروش به منظور تصفیه حراج
running fix U کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
bridgeware U برنامههای کامپیوتری به منظور ترجمه دستورالعملها
adjutant's call U احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
scope U طول زنجیر ارتفاع سنج ناو منظور
capitalized expense U در ضمن اصل دارایی نیز منظور میشود
it did not meet our views U منظور مارا انجام نداد نظرماراتامین نکرد
air alert warning U اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
priming U پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
replevin U طرح دعوی به منظور استرداد مال توقیف شده
radical economists U منظور گروهی ازاقتصاددانان کلاسیک مانندمالتوس و مارکس میباشد
levy a sum on a person's property U به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
treasury stock U سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
drain joints U فاصله بین تنبوشههای زهکش به منظور دخول اب به تنبوشه ها
bayed U حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
retrofit U بروز در اوردن یا اضافه نمودن به یک سیستم موجودبه منظور بهبود ان
turnkey U سیستم کامپیوتر اماده برای یک منظور خاص اصلی جامع
juck work U کوبیدن میخ درکف و دیوارهای کانال به منظور ایجاد رسوب
kuomintang U حزب ناسیونالیست چین که در سال 1981 به منظور مبارزات ضداستعماری شد
bay U حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
baying U حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bays U حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
eudaimonism U اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
betterment U خرجی که به منظور افزایش بازده یا تقلیل هزینه عملیات صورت بگیرد
assessed value U ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
earthquake factor U مقدار درصد شتاب ثقلی که درطرح محاسبات ساختمانی منظور میگردد
bagger my neihbour trade palicy U سیاست فقیر ساختن کشورهمسایه به منظور ابادساختن کشور خود با استثماران
combination U توافق بین دو یا چند موسسه به منظور دست یافتن به بهره بیشتر
eudaemonism U اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
special contracts U منظور عقودی هستند که نام و صیغه خاص و شرایط ویژه دارند
suck wheels U رکاب زدن پشت سر دوچرخه سوار دیگر به منظور کاستن از فشار هوا
superscripsit U بسته نرم افزاری که به منظور پردازش کلمه درسیستمهای ریزکامپیوتر بکارمی رود
reventment U روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
pigou effect U اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
promulgator U اعلام
intimations U اعلام
meld U اعلام
predication U اعلام
Annunciation U اعلام
declaration U اعلام
declarations U اعلام
enunciation U اعلام
enouncement U اعلام
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com