English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to call cousins U قوم و خویش داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
connexions U خویش
kin U خویش
kinswoman U خویش
kinswomen U خویش
self U خویش
kindred U خویش
relation U خویش
connection U خویش
he is kin to me U او خویش منست
sib U خویش وقوم
he is kin to me U اوبامن خویش
relativein law U خویش سببی
self discharging U رهاکننده خویش
nepotist U خویش پرست
shirt-tails U قوم و خویش دور
nieces U خویش و قوم مونث
niece U خویش و قوم مونث
shirt-tail U قوم و خویش دور
kin U قوم و خویش خویشی
affinity قوم و خویش سببی
to take after number one U در فکر خویش بودن
germane U منتسب خویش و قوم
nepotism U خویش و قوم پرستی
self tightening U برنفس خویش فشاروارد اورنده
Every thing is good in its season. <proverb> U که هر چیزى به جاى خویش نیکوست.
self tightening U نفس خویش را درتنگنا قراردهنده
to take care of number one U در فکر خویش بودن از خودتوجه گردن
non commital U از گرفتارکردن خویش بویسله تصدیق یا تکذیب مطلبی
devisor U کسیکه بمیل خویش چیزی رابدیگری بارث می گذارد مورث
self condemned U محکوم شده توسط نفس خود مقصر نزد وجدان خویش
megalomania U مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
self absorption U غرق در خویش غرق شدن در افکار
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
self propulsion U حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
possesses U داشتن
monogyny U داشتن یک زن
possessing U داشتن
owned U داشتن
owning U داشتن
bear U در بر داشتن
owns U داشتن
possess U داشتن
bears U داشتن
bears U در بر داشتن
lackvt U کم داشتن
wanted U کم داشتن
to hold U داشتن
doubting U شک داشتن
relieves U داشتن
relieve U داشتن
intercommon U داشتن
relieving U داشتن
own U داشتن
want U کم داشتن
bear U داشتن
lacks U کم داشتن
to hold a meeting U داشتن
to be feverish U تب داشتن
doubt U شک داشتن
having U داشتن
doubts U شک داشتن
to have possession of U داشتن
to go hot U تب داشتن
doubted U شک داشتن
lacked U کم داشتن
lack U کم داشتن
to possess U داشتن
have U داشتن
redolence U بو داشتن
to have f. U تب داشتن
to have U داشتن
to be in a f. U تب داشتن
aspire U ارزو داشتن
resides U اقامت داشتن
withheld U دریغ داشتن
aspire U هوش داشتن
reside U اقامت داشتن
aspiring U ارزو داشتن
aspires U هوش داشتن
aspires U ارزو داشتن
aspired U هوش داشتن
resided U اقامت داشتن
aspired U ارزو داشتن
declares U افهار داشتن
stand a chance <idiom> U احتمال داشتن
protrude U برامدگی داشتن
protruded U برامدگی داشتن
protrudes U برامدگی داشتن
stand off <idiom> U دورنگه داشتن
loathed U نفرت داشتن از
withhold U دریغ داشتن
withholds U دریغ داشتن
withholding U دریغ داشتن
take kindly to <idiom> U دوست داشتن
loathe U نفرت داشتن از
contests U اعتراض داشتن بر
espouse U عقیده داشتن به
in common <idiom> U مسئولیت داشتن
correlate U همبستگی داشتن
apprehended U بیم داشتن
correlates U همبستگی داشتن
apprehend U بیم داشتن
correlating U همبستگی داشتن
in a rush <idiom> U عجله داشتن
apprehending U بیم داشتن
espoused U عقیده داشتن به
espouses U عقیده داشتن به
espousing U عقیده داشتن به
lend U معطوف داشتن
lends U معطوف داشتن
in the cards <idiom> U انتظار داشتن
apprehends U بیم داشتن
sends U ارسال داشتن
in a jam <idiom> U مشکل داشتن
provide U مقرر داشتن
provides U مقرر داشتن
in a hurry <idiom> U عجله داشتن
up to <idiom> U بستگی داشتن به
send U ارسال داشتن
send U اعزام داشتن
send U گسیل داشتن
cherishing U گرامی داشتن
cherishes U گرامی داشتن
sends U اعزام داشتن
sends U گسیل داشتن
cherish U گرامی داشتن
cherished U گرامی داشتن
sending U ارسال داشتن
overlaps U اصطکاک داشتن
sending U اعزام داشتن
sending U گسیل داشتن
aspiring U هوش داشتن
contesting U اعتراض داشتن بر
hankers U اشتیاق داشتن
resemble U شباهت داشتن
to think [of] U عقیده داشتن
differs U فرق داشتن
differing U فرق داشتن
differed U فرق داشتن
differ U فرق داشتن
disguising U نهان داشتن
disguises U نهان داشتن
disguised U نهان داشتن
disguise U نهان داشتن
resembled U شباهت داشتن
resembles U شباهت داشتن
hankered U اشتیاق داشتن
hanker U اشتیاق داشتن
attends U حضور داشتن
attending U حضور داشتن
attend U حضور داشتن
stinks U تعفن داشتن
stink U تعفن داشتن
exists U وجود داشتن
existed U وجود داشتن
exist U وجود داشتن
resembling U شباهت داشتن
to be there U وجود داشتن
retains U نگاه داشتن
to continue U دنباله داشتن
retaining U نگاه داشتن
retained U نگاه داشتن
retain U نگاه داشتن
expects U چشم داشتن
to follow U دنباله داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com