English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (28 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mount U قنداق سوار کردن بر پا کردن
mounts U قنداق سوار کردن بر پا کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
staging U سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
embarks U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
inswathe U قنداق کردن
swaddle U قنداق کردن
swathe U قنداق کردن نوار
wraps U قنداق کردن پوشانیدن
swathes U قنداق کردن نوار
swath U قنداق کردن نوار
wrap U قنداق کردن پوشانیدن
unswathe U از قنداق باز کردن
transit area U منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
overhauls U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul U سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
jigs U ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jig U ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
carriage U قنداق توپ یا جنگ افزار قنداق
carriages U قنداق توپ یا جنگ افزار قنداق
assembled U سوار کردن گردهمایی کردن
assemble U سوار کردن گردهمایی کردن
assembles U سوار کردن گردهمایی کردن
modulates U سوار کردن
modulating U سوار کردن
rigged U سوار کردن
assemble U سوار کردن
rig U سوار کردن
mount U سوار کردن
modulate U سوار کردن
fabricates U سوار کردن
take up U سوار کردن
mounts U سوار کردن
assembles U سوار کردن
fabricate U سوار کردن
fabricating U سوار کردن
fabricated U سوار کردن
rigs U سوار کردن
assembled U سوار کردن
enchase U سوار کردن
imbark U در کشتی سوار کردن
rodeos U سوار کاری کردن
setting up apparatus U دستگاه سوار کردن
entrain U سوار کردن کشیدن
rodeo U سوار کاری کردن
modulate U سوار کردن موج
to give somebody a ride U کسی را سوار کردن
embark U درکشتی سوار کردن
mounting U سوار کردن وسایل
embarks U درکشتی سوار کردن
staging U سوار کردن جا دادن
set U سوار کردن جاانداختن
sets U سوار کردن جاانداختن
embarking U درکشتی سوار کردن
embarked U درکشتی سوار کردن
take on U مسافر سوار کردن
to give somebody a lift U کسی را سوار کردن
setting up U سوار کردن جاانداختن
assembles U سوار کردن قطعات
pick up U سوار کردن مسافر
modulates U سوار کردن موج
installs U سوار کردن جادادن
assemble U سوار کردن قطعات
modulating U سوار کردن موج
to take ship U در کشتی سوار کردن
installing U سوار کردن جادادن
assembled U سوار کردن قطعات
install U سوار کردن جادادن
assemblages U انجمن عمل سوار کردن
mounting U اسباب سوار شدن یا کردن
remounts U برگشتن دوباره سوار کردن
remounting U برگشتن دوباره سوار کردن
remount U برگشتن دوباره سوار کردن
erects U بناکردن سوار یا نصب کردن
removable U قابل سوار و پیاده کردن
juryrig U سوار کردن موقت وسایل
erecting U بناکردن سوار یا نصب کردن
erect U بناکردن سوار یا نصب کردن
remounted U برگشتن دوباره سوار کردن
erected U بناکردن سوار یا نصب کردن
assemblage U انجمن عمل سوار کردن
To pick up a passenger. U مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
port of embarkation U بندر سوار شدن یا بار کردن کالاها
the setting of a gem U سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
ramps U محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
ramp U محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
piggyback U پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
piggybacks U پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
stages U سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
piggyback <idiom> U روی کتف نشاندن ،پشت خود سوار کردن
stage U سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
assembly U بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
to give one a lift U کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
rail loading U سوار کردن بار یا پرسنل روی درزینهای راه اهن
roll on roll off U روش سوار وپیاده کردن بار روی غلطک حمال
transfer loader U دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
roll on roll off U سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
horse U اسب دار کردن سوار اسب کردن
floppy U دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disk U دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppies U دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disks U دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy discs U دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
to ride and tie U اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
modulation U سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
mounting U وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
reassembled U بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembling U بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembles U بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassemble U بستن قطعات سوار کردن قطعات
cavalry U سوار نظامی سوار اسبی
innocent passage U مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
horse guards U گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
cavalry man U سوار در سوار نظام
butt U کف قنداق
wrapping U قنداق
butts U کف قنداق
butted U کف قنداق
base piece U قنداق
gun butt U کف قنداق
wrappings U قنداق
baby linen U قنداق
gun stock U قنداق
swaddling bands U قنداق
swaddling clothes U قنداق
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
butted U قنداق تفنگ
butted U ته قنداق تفنگ
toilet-training U از قنداق درآوردن
artillery mount U قنداق توپخانه
butts U ته قنداق تفنگ
butts U قنداق تفنگ
artillery carriage U قنداق توپ
stocked U قنداق تفنگ
diapers U پارچهء قنداق
diaper U پارچهء قنداق
pilch U لچک قنداق
pilch U قنداق سه گوش
butt stroke U سخمه ته قنداق
butt stroke U ضربه با ته قنداق
stock U قنداق تفنگ
swaddle U در قنداق پیچیدن
gun butt U قنداق تفنگ
top carriage U قنداق بالا
spade U قنداق خمپاره
spades U قنداق خمپاره
butt U قنداق تفنگ
gun carriage U قنداق توپ
gun stock U قنداق تفنگ
butt plate U صفحه کف قنداق
bambino U تصویرمسیح در قنداق
buttstock U قنداق تفنگ
butt U ته قنداق تفنگ
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
artillery carriage U قنداق سلاح توپخانه
butt plate U صفحه ته قنداق تفنگ
settling rounds U تیر استقرار قنداق توپ
toes U گوشه انتهایی قنداق تفنگ
gun butt U ضربه زدن با قنداق تفنگ
toe U گوشه انتهایی قنداق تفنگ
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
stocked U قبضه جنگ افزار قنداق تفنگ
butt plate U صفحه فلزی روی ته قنداق تفنگ
tipstock U قنداق جدا شونده تفنگ یااسلحه
stock U قبضه جنگ افزار قنداق تفنگ
cant U انحراف قبضیتن توپ زاویه میل قنداق
hackbut U نوعی تفنگ شمخال که ته قنداق ان خمیده است
hagbut U نوعی تفنگ شمخال که ته قنداق ان خمیده است
haul defilade U قرار دادن قنداق تانک درپناه سنگر
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com