English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
count palatine U قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sovereigns U شاهانه
sovereign U شاهانه
royal U شاهانه
majestically U شاهانه
regius U شاهانه
regally U شاهانه
kingly U شاهانه
maestoso U شاهانه
imperially U شاهانه
minute book U دفتر یاد داشت یاد داشت نامه
Imperial Stair U پله شاهانه
princely U با شکوه شاهانه
sceptered U شاه شاهانه
royally U بطور شاهانه
royal progress U مسافرت شاهانه
royal U شاهانه شاهوار
majestic U باشکوه شاهانه
regalia U لباس شاهانه یا فاخر
privileges and immunities U امتیازات
scoreboards U تابلوی امتیازات
boarded U تابلوی امتیازات
board U تابلوی امتیازات
diplomatic privileges U امتیازات دیپلماتیک
diplomatic privileges U امتیازات سیاسی
scoreboard U تابلوی امتیازات
regalia U امتیازات سلطنتی
apanage U امتیازات و اموالی که بفرزندارشد
evil favoured U طرف توجه دارای امتیازات
rehabilitate U دارای امتیازات اولیه کردن
rehabilitates U دارای امتیازات اولیه کردن
rehabilitating U دارای امتیازات اولیه کردن
rehabilitated U دارای امتیازات اولیه کردن
scored U امتیاز گرفتن حساب امتیازات
scores U امتیاز گرفتن حساب امتیازات
score U امتیاز گرفتن حساب امتیازات
royalties U حق تالیف امتیازات و مزایای مخصوص پادشاه
assert oneself U حقوق و امتیازات خود را بزوربدیگران قبولاندن
royalty U حق تالیف امتیازات و مزایای مخصوص پادشاه
palating U مجلل امیری که دارای امتیازات سلطنتی بوده
postliminy or minium U حق دوباره یدست اوردن امتیازات و حقوق کشوری
occupations U حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول
occupation U حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول
preferentialism U اصول دادن امتیازات به برخی کشورها نسبت به حقوق گمرکی کالای انها
capitulation U تسلیم شدن به دشمن قرارداد کاپیتولاسیون قراردادی که به موجب ان امتیازات خاصی به یک دولت خارجی و اتباع ان داده میشود
circled U قلمرو
circle U قلمرو
milieux U قلمرو
domains U قلمرو
circles U قلمرو
spheres U قلمرو
sphere U قلمرو
areas U قلمرو
area U قلمرو
shrievalty U قلمرو
bourgeon U قلمرو
milieus U قلمرو
milieu U قلمرو
count palatine U قلمرو
circling U قلمرو
dominion U قلمرو
zones U قلمرو
orbit U قلمرو
orbited U قلمرو
territories U قلمرو
home range U قلمرو
orbits U قلمرو
zone U قلمرو
realms U قلمرو
domain U قلمرو
territory U قلمرو
realm U قلمرو
kingdom U قلمرو
conservation U داشت
article had two notes U داشت
knowledge domain U قلمرو اگاهی
satrapy U قلمرو ساتراپ
knowledge domain U قلمرو دانش
queendom U قلمرو ملکه
grand duchy U قلمرو دوک
popedom U قلمرو پاپ
pashalic U قلمرو پاشا
regality U سلطنت قلمرو
lieutenancy U قلمرو ستوانی
heathendom U قلمرو کفار
archdeaconry U قلمرو و سرشماس
jurisdication U حق قضاوت قلمرو
dukedom U قلمرو دوک
dioceses U قلمرو اسقف
dukedoms U قلمرو دوک
duchies U قلمرو دوک
diocese U قلمرو اسقف
realm U قلمرو سلطان
sultanate U قلمرو سلطان
sultanates U قلمرو سلطان
territory of state U قلمرو دولت
viscounty U قلمرو ویکنت
scope U قلمرو حوزه
realms U قلمرو سلطان
abbacy U قلمرو راهب
principality U قلمرو شاهزاده
principalities U قلمرو شاهزاده
subkingdom U قلمرو تابعه
duchy U قلمرو دوک
without letted U باز داشت
when will women have the vote? U خواهند داشت
talented U درون داشت
expectantly U با چشم داشت
he loved her dear U اوبسیاردوست داشت
dwelt U منزل داشت
he adored that woman U ان زن رابسیاردوست می داشت
note book U دفتریاد داشت
apanage U اختصاص داشت
expectations U چشم داشت
expectation U چشم داشت
talents U درون داشت
talent U درون داشت
factum U یاد داشت
durst U زهره داشت
khanate U قلمرو حکومت خان
title of territory U مالکیت قلمرو کشور
seigneury U قلمرو حکومت لرد
palatinate U ناحیه قلمرو کنت
prelature U قلمرو اسقف اعظم
purview U قلمرو اجراء چشم رس
kaiserdom U قلمرو حکومت قیصر
parsonages U قلمرو کشیش بخش
barony U ملک یا قلمرو بارون
bailiwick U ناحیه قلمرو مامور
parsonage U قلمرو کشیش بخش
diocesan U وابسته به قلمرو اسقف
archbishopric U مقام یا قلمرو اسقف
he kept me waiting U مرامنتظریامعطل نگاه داشت
to take down U یاد داشت کردن
to minute down U یاد داشت کردن
to make a note of U یاد داشت کردن
to make a minute of U یاد داشت کردن
the dog wasled U سگ بند در گردن داشت
ephebe U شهری که از 81 تا 02 سال داشت
prospectiveness U چشم داشت به اینده
disposure U نمایش عرضه داشت
He looked well groomed . He had a tidy appearance . U سرووضع مرتبی داشت
writing pad U دسته یاد داشت
He was looking for you. U داشت دنبالت می گشت
block note paper U دسته کاغذیاد داشت
annotator U یاد داشت کننده
outlook U منظره چشم داشت
to take notes of U یاد داشت برداشتن از
marrige of convenience U پیوند با چشم داشت
to set down U یاد داشت کردن
it had a europeanlook U نمود اروپایی داشت
he complained with reason U داشت که گله میکرد
i will note it down U یاد داشت میکنم
in claisum U دریایی که در قلمرو کشورویژهای باشد
sovereignty U اقتدار و برتری قلمرو پادشاه
archduchy U قلمرو و حکومت دوک بزرگ
archdiocese U قلمرو مذهبی اسقف اعظم
durst U جرات داشت جسارت کرد
There will be a delay of 8 minutes. 8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
He was running like a madman. U عین دیوانه ها داشت می دوید
he would be sure to like it U یقینا انرادوست خواهد داشت
The girl was penciling her eyebrows . U دخترک داشت ابروهایش را می کشید
prospect of success U چشم داشت یا امید کامیابی
he was in purpose to do it U در نظر داشت که ان کار رابکند
it weighed kilogrammes U بود سه کیلوگرم وزن داشت
no song no supper U تانخوانی شام نخواهیم داشت
She was talking to (with ) a friend . U داشت با دوستش صحبت می کرد
Did you get much ( any ) benefit from your holiday ? U تعطیلات برایت فایده ای داشت ؟
fusilier U سربازی که تفنگ چخماقی داشت
fusileer U سربازی که تفنگ چخماقی داشت
he sold the good ones U هرچه خوب داشت فروخت
All his belongings were stolen . U هرچه داشت بردند (دزدیدند)
that point was of p interest U ان نکته جالبیست ویژهای داشت
seigniory U قلمرو امرای دوره ملوک الطوایفی
dominion U قلمرو ملک وابستگان مستقل یک کشور
closed sea U دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
parish U بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
parishes U بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
His request was in the nature of a command. U خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
He tried to conceal the facts. U سعی داشت حقیقت را پنهان کند
to preach from notes U از روی یاد داشت وضع کردن
life is not worth an hour's p U ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
u.sings[ and+] U با انهایی که من دیده بودم فرق داشت
He wanted to incite the people. U قصد داشت مردم راتحریک کند
pistole U سکه زرکه بیشتردراسپانی رواج داشت
he made me wait U مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
on old woman past sixty U پیرزنی بیش از شصت سال داشت
og U الفبای پیشین و ایرلندی که 02 حرف داشت
notate U یادداشت برداشتن یاد داشت کردن
marshalsea U دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
quinquereme U یکجورکرجی که پنج ردیف پاروزن داشت
The bus stopped for fuel [ to get gas] . U اتوبوس نگه داشت تا بنزین بزند.
thaneship U قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
extraterritorial U واقع درخارج قلمرو داخلی خارج مملکتی
to serve a notice on some one U اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
She was crying over her misfortunes. U ازدست بدبختی هایش ناله وفریاد داشت
She married a man old eonugh to be her father. U با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
lostlabour U کارذوقی که کننده انراچشم داشت پاداش نیست
no paternosterŠno p U تادعای ربانی نخوانی پول نخواهی داشت
groschen U سکه سیم المانی که پیشتر رواج داشت
of livery U ایانوکر جامه ویژه داشت یاجامه ساده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com