Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
knowledge domain
U
قلمرو اگاهی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
territory
U
قلمرو
kingdom
U
قلمرو
zones
U
قلمرو
zone
U
قلمرو
orbit
U
قلمرو
home range
U
قلمرو
count palatine
U
قلمرو
bourgeon
U
قلمرو
spheres
U
قلمرو
sphere
U
قلمرو
territories
U
قلمرو
orbits
U
قلمرو
orbited
U
قلمرو
milieus
U
قلمرو
areas
U
قلمرو
area
U
قلمرو
domains
U
قلمرو
circling
U
قلمرو
circles
U
قلمرو
milieux
U
قلمرو
realm
U
قلمرو
domain
U
قلمرو
realms
U
قلمرو
dominion
U
قلمرو
circle
U
قلمرو
circled
U
قلمرو
milieu
U
قلمرو
shrievalty
U
قلمرو
grand duchy
U
قلمرو دوک
heathendom
U
قلمرو کفار
jurisdication
U
حق قضاوت قلمرو
duchy
U
قلمرو دوک
archdeaconry
U
قلمرو و سرشماس
abbacy
U
قلمرو راهب
principality
U
قلمرو شاهزاده
duchies
U
قلمرو دوک
diocese
U
قلمرو اسقف
dioceses
U
قلمرو اسقف
principalities
U
قلمرو شاهزاده
knowledge domain
U
قلمرو دانش
viscounty
U
قلمرو ویکنت
popedom
U
قلمرو پاپ
territory of state
U
قلمرو دولت
dukedoms
U
قلمرو دوک
dukedom
U
قلمرو دوک
subkingdom
U
قلمرو تابعه
regality
U
سلطنت قلمرو
queendom
U
قلمرو ملکه
satrapy
U
قلمرو ساتراپ
pashalic
U
قلمرو پاشا
scope
U
قلمرو حوزه
realm
U
قلمرو سلطان
lieutenancy
U
قلمرو ستوانی
sultanates
U
قلمرو سلطان
realms
U
قلمرو سلطان
sultanate
U
قلمرو سلطان
seigneury
U
قلمرو حکومت لرد
title of territory
U
مالکیت قلمرو کشور
parsonages
U
قلمرو کشیش بخش
parsonage
U
قلمرو کشیش بخش
khanate
U
قلمرو حکومت خان
purview
U
قلمرو اجراء چشم رس
barony
U
ملک یا قلمرو بارون
palatinate
U
ناحیه قلمرو کنت
kaiserdom
U
قلمرو حکومت قیصر
diocesan
U
وابسته به قلمرو اسقف
prelature
U
قلمرو اسقف اعظم
archbishopric
U
مقام یا قلمرو اسقف
bailiwick
U
ناحیه قلمرو مامور
in claisum
U
دریایی که در قلمرو کشورویژهای باشد
archduchy
U
قلمرو و حکومت دوک بزرگ
archdiocese
U
قلمرو مذهبی اسقف اعظم
sovereignty
U
اقتدار و برتری قلمرو پادشاه
notice
U
اگاهی
noticed
U
اگاهی
informational
U
اگاهی
conscious mind
U
حس اگاهی
appreciation
[awareness]
U
حس اگاهی
awareness
U
حس اگاهی
i.e.
U
اگاهی
mindfulness
U
اگاهی
awareness
U
اگاهی
cogency
U
اگاهی
conizance
U
اگاهی
noticing
U
اگاهی
notices
U
اگاهی
monition
U
اگاهی
conscience
[archaic for: consciousness]
U
حس اگاهی
knowledge
U
اگاهی
perception
U
اگاهی
information
U
اگاهی
idea
U
اگاهی
inkling
U
اگاهی
acquaintances
U
اگاهی
consciousness
U
اگاهی
consciousness
U
حس اگاهی
perceptions
U
اگاهی
intimation
U
اگاهی
intimations
U
اگاهی
advertisements
U
اگاهی
ideas
U
اگاهی
intelligence
U
اگاهی
seigniory
U
قلمرو امرای دوره ملوک الطوایفی
parishes
U
بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
parish
U
بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
dominion
U
قلمرو ملک وابستگان مستقل یک کشور
closed sea
U
دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
count palatine
U
قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
conversancy
U
اگاهی کامل
criminal i. department
U
اداره اگاهی
group consciousness
U
اگاهی گروهی
the d. poliee
U
اداره اگاهی
foredknowlege
U
اگاهی از پیش
criminal investigation department
U
اداره اگاهی
forebedement
U
اگاهی از پیش
informant
U
اگاهی دهنده
informants
U
اگاهی دهنده
prescience
U
اگاهی از پیش
letter of a
U
اگاهی نامه
knowlege representation
U
نمایش اگاهی
knowledge engineer
U
مهندسی اگاهی
learn
U
اگاهی یافتن
learns
U
اگاهی یافتن
knowledge base
U
پایگاه اگاهی
precognition
U
پیش اگاهی
inform
U
اگاهی دادن
informatory
U
اگاهی بخش
informs
U
اگاهی دادن
information theory
U
نظریه اگاهی
meta knowledge
U
اگاهی غیرنمادین
apprise
U
اگاهی دادن
awakened
U
اگاهی یافته
to give the alarm
U
اگاهی دادن
to give to understand
U
اگاهی دادن
transinformation
U
اگاهی متقابل
informing
U
اگاهی دادن
augury
U
پیش اگاهی
apprises
U
اگاهی دادن
apprising
U
اگاهی دادن
advertiser
U
اگاهی دهنده
advertisers
U
اگاهی دهنده
monitors
U
اگاهی دهنده
monitored
U
اگاهی دهنده
monitor
U
اگاهی دهنده
foreknowledge
U
اگاهی از پیش
notify
U
اگاهی دادن
to give notice
U
اگاهی دادن
conversance
U
اگاهی کامل
the infinitive mood
U
مصدر اگاهی
class consciousness
U
اگاهی طبقهای
coconscious
U
اگاهی ثانوی
coconsciousness
U
اگاهی ثانوی
cognizance
U
شناسایی اگاهی
auguries
U
پیش اگاهی
to come to know
U
اگاهی یافتن
notified
U
اگاهی دادن
notifying
U
اگاهی دادن
notifies
U
اگاهی دادن
to give intelligence
U
اگاهی دادن
thaneship
U
قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
extraterritorial
U
واقع درخارج قلمرو داخلی خارج مملکتی
Scotland
U
اداره اگاهی در لندن
you are advised that
U
به شما اگاهی میدهد
sensibleness
U
عملی بودن اگاهی
foretold
U
از پیش اگاهی داد
we are informed by him that
U
محترما` اگاهی میدهد که
for your information
U
برای اگاهی شما
immediacy
U
اگاهی حضور ذهن
foretelling
U
ازپیش اگاهی دادن
foreknow
U
از غیب اگاهی داشتن
foretells
U
ازپیش اگاهی دادن
foretell
U
ازپیش اگاهی دادن
subliminal
U
خارج ازمرحله اگاهی
sciences
U
علم طبیعی اگاهی
science
U
علم طبیعی اگاهی
alarum
U
: هشدار اگاهی از خطر
dopes
U
اگاهی داروی مخدر
alarm
U
: هشدار اگاهی از خطر
dope
U
اگاهی داروی مخدر
alarmingly
U
: هشدار اگاهی از خطر
subliminally
U
خارج ازمرحله اگاهی
alarms
U
: هشدار اگاهی از خطر
alarmed
U
: هشدار اگاهی از خطر
vicarate
U
قلمرو خلافت حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم
vicariate
U
قلمرو خلافت حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم
briefed
U
کوتاه کردن اگاهی دادن
briefest
U
کوتاه کردن اگاهی دادن
brief
U
کوتاه کردن اگاهی دادن
to obtaini. on anything
U
درباره چیزی اگاهی یافتن
to keep the track of something
U
پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
enlightement
U
روشنی فکر اگاهی حقیقی
monitory
U
وابسته به اخطار یا اگاهی یاانگیزه
self awareness
U
اگاهی از خود خویشتن شناسی
briefer
U
کوتاه کردن اگاهی دادن
know allmen by these presents
U
بموجب این سندعموم را اگاهی میدهد
it came to my knowledge
U
من ازان اگاهی یافتم مرامعلوم گردید
forecast
U
از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
forecasts
U
از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
forecasted
U
از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
intelligently
U
از روی هوش ازروی اگاهی و بصیرت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com