Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
invert
U
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverting
U
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverts
U
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inverse ratio
U
نسبت معکوس
inverse ratio or proportion
U
نسبت معکوس
cross elasticity of demand
U
درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
search and replace
U
خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان یاتن کلمه یا عبارت خاص میدهد وآنرا با کلمه یا عبارت دیگری جایگزین میکند
reversing
U
معکوس کردن
reversion
U
معکوس کردن
reversed
U
معکوس کردن
reverses
U
معکوس کردن
dis-
U
معکوس کردن
reverse
U
معکوس کردن
retrogresses
U
ترقی معکوس کردن
retrogress
U
ترقی معکوس کردن
retrogressed
U
ترقی معکوس کردن
retrogressing
U
ترقی معکوس کردن
de-
U
معکوس عمل کردن
back titration
U
تیتر کردن معکوس
retroact
U
عمل معکوس کردن
shift the rudder
U
معکوس کردن سکان
converts
U
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converted
U
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
convert
U
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converting
U
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to invert a fraction
U
برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
aerodynamic blockage thrust reverser
U
وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر
leverage
U
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law
U
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan
U
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet
U
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
converting
U
معکوس کردن تازه کردن
converted
U
معکوس کردن تازه کردن
convert
U
معکوس کردن تازه کردن
converts
U
معکوس کردن تازه کردن
prorata
U
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable
U
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
labelled
U
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labeling
U
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labels
U
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
label
U
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
boolean algebra
U
قوانین مربوط به معرفی ساده کردن و تغییر توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست
algebra
U
ساده کردن و تغییر دادن توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست ایجاد شده اند
nationallism
U
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
abusing
U
بدرفتاری کردن نسبت به
trespass against
U
خطا کردن نسبت به
prorate
U
به نسبت تقسیم کردن
abuses
U
بدرفتاری کردن نسبت به
abused
U
بدرفتاری کردن نسبت به
abuse
U
بدرفتاری کردن نسبت به
attribute
U
نسبت دادن حمل کردن
give
U
نسبت دادن به بیان کردن
to plead against a decision
U
نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
giving
U
نسبت دادن به بیان کردن
gives
U
نسبت دادن به بیان کردن
disclaim
U
ترک دعوا کردن نسبت به
attributes
U
نسبت دادن حمل کردن
To show disrespect ( be respectful) to someone.
U
نسبت به هرکسی بی احترامی کردن
attributing
U
نسبت دادن حمل کردن
disclaims
U
ترک دعوا کردن نسبت به
asperse
U
هتک شرف کردن نسبت به
disclaiming
U
ترک دعوا کردن نسبت به
discriminate against someone
U
نسبت به کسی تبعیض کردن
disclaimed
U
ترک دعوا کردن نسبت به
lay an information against some one
U
نسبت به کسی اعلام جرم کردن
to orient compound
U
نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
protection
U
سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
apportionment
U
افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
conversing
U
:معکوس
contrary
U
معکوس
reversals
U
معکوس
converses
U
معکوس
obverse
U
معکوس
reversing
U
معکوس
conversing
U
معکوس
converses
U
:معکوس
reversible
U
معکوس
converse
U
:معکوس
vice versa
U
معکوس
conversely
U
معکوس
converse
U
معکوس
conversed
U
:معکوس
conversed
U
معکوس
reversal
U
معکوس
countering
U
معکوس
convert
U
معکوس
reversed
U
معکوس
converted
U
معکوس
reversion
U
معکوس
countered
U
معکوس
counter
U
معکوس
converting
U
معکوس
reverse
U
معکوس
inverse
U
معکوس
negative
U
معکوس
negatives
U
معکوس
converts
U
معکوس
reverses
U
معکوس
reciprocal
U
معکوس
upside down
U
معکوس
expression
U
عبارت
cl
U
عبارت
wordage
U
عبارت
experssion
U
عبارت
expressions
U
عبارت
term
U
عبارت
termed
U
عبارت
terming
U
عبارت
clause
U
عبارت
clauses
U
عبارت
statements
U
عبارت
worded
U
عبارت
word
U
عبارت
statement
U
عبارت
phrases
U
عبارت
phrase
U
عبارت
phrased
U
عبارت
invertible
U
معکوس شدنی
reverse bias
U
تغذیه معکوس
reverse bias
U
پیشقدر معکوس
reversal process
U
جریان معکوس
reversal film
U
فیلم معکوس
retroaction
U
عمل معکوس
switcheroo
U
عمل معکوس
back formation
U
اشتقاق معکوس
back conductance
U
برقرسانایی معکوس
reverses
U
معکوس کننده
reversing
U
معکوس کننده
mirroring
U
معکوس نمودن
negative correlation
U
همبستگی معکوس
reciprocal
U
معکوس دوجانبه
reverse control
U
کنترل معکوس
backset
U
معکوس وارونه
reverse slope
U
شیب معکوس
reverse speed
U
سرعت معکوس
inverse relationship
U
ارتباط معکوس
inverse voltage
U
ولتاژ معکوس
invert matrix
U
ماتریس معکوس
invert suger
U
قند معکوس
reverse thrust
U
تراست معکوس
reverse polarity
U
پلاریته معکوس
inverted structure
U
ساختار معکوس
inverse feedback
U
واخوراند معکوس
reverse current
U
جریان معکوس
reverse video
U
ویدئوی معکوس
back resistance
U
مقاومت معکوس
back splice
U
پیوند معکوس
reverse osmosis
U
اسمز معکوس
reverse pitch
U
گام معکوس
inverse function
U
تابع معکوس
inverted file
U
فایل معکوس
reciprocal
U
متقابل معکوس
obversion
U
استنتاج معکوس
negative caster
U
گردش معکوس
opposite
U
روبرو معکوس
reverse
U
معکوس کننده
inverted opening
U
گشایش معکوس
countdown
U
شمارش معکوس
countdowns
U
شمارش معکوس
reverse gear
U
دنده معکوس
reverse gears
U
دنده معکوس
indian in reverse
U
هندی معکوس
inverse
U
واژگونه معکوس
lateral inversion
U
معکوس جانبی
draw back
U
کشیدن معکوس
reversed
U
معکوس کننده
obcordate
U
قلبی معکوس
set back
U
معکوس پس زدن
back-up
U
معکوس ریختن
conversely
U
بطور معکوس
feedback
U
تزویج معکوس
inverter
U
معکوس کننده
back up
U
معکوس ریختن
opposites
U
روبرو معکوس
negative relation
U
رابطه معکوس
phraseologist
U
عبارت پرداز
paragrapher
U
عبارت نویس
put into words
U
به عبارت دراوردن
terming
U
جمله عبارت
doxology
U
عبارت تسبیحی
affirmative
U
عبارت مثبت
prolixity
U
عبارت زاید
protext
U
عبارت پیشین
termed
U
جمله عبارت
colloquialism
U
عبارت مصطلح
colloquialisms
U
عبارت مصطلح
term
U
جمله عبارت
wording
U
عبارت سازی
passage
U
عبارت فقره
passages
U
عبارت فقره
involution
U
پیچدارکردن عبارت
trinomial
U
دارای سه عبارت
videlicet
U
به عبارت دیگر
relational expression
U
عبارت رابطهای
namely
<adv.>
U
به عبارت دیگر
in fact
U
به عبارت دیگر
assignment statement
U
عبارت گمارشی
term
U
عبارت
[ریاضی]
mathematical term
U
عبارت
[ریاضی]
in other words
<adv.>
U
به عبارت دیگر
the letter of the law
U
عبارت قانون
context style of a expression
U
سیاق عبارت
to wit
<adv.>
U
به عبارت دیگر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com