English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
disconnection U قطع نداشتن رابطه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
psychomancy U رابطه با روح رابطه ارواح باهم
equation of exchange U همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
nexus U رابطه رابطه داخلی
I am done with you. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am [have] finished with you. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
lackvt U نداشتن
lack U نداشتن
lacked U نداشتن
lacks U نداشتن
want U نداشتن
wanted U نداشتن
clean record U نداشتن پیشینه بد
to be at a loss for an answer U پاسخی نداشتن
stone-broke <idiom> U آه دربساط نداشتن
freedom from evil record U نداشتن پیشینه بد
to be in the wrong U حق نداشتن زورگفتن
disliked U دوست نداشتن
dislikes U دوست نداشتن
disliking U دوست نداشتن
disinterest U علاقه نداشتن
dislike U دوست نداشتن
to sit out U شرکت نداشتن در
To know no bounds. U حد وحصر نداشتن
powerlessly U با نداشتن نیرو
sit out U شرکت نداشتن در
errorless U نداشتن خطا
missed U نداشتن فاقدبودن
misses U نداشتن فاقدبودن
miss U نداشتن فاقدبودن
out of favor with someone <idiom> U حسن نیت نداشتن
thriftessness U نداشتن عقل معاش
to foel U حال درستی نداشتن
to get the key of the street U جای شب ماندن نداشتن
diffidently U با نداشتن اعتماد بخود
inefficiently U با نداشتن قابلیت بیفایده
make no bones about something <idiom> U هیچ رازی نداشتن
to make no doubt U مطمئن بودن شک نداشتن
to paddle one's own canoe U کار بکسی نداشتن
want U نیازمند بودن به نداشتن
To be between the devil and the deep blue sea. U راه پس وپیش نداشتن
out of step <idiom> U هم آهنگ وتوازن نداشتن
to not feel hungry [to not like having anything] U اصلا اشتها نداشتن
distrusting U سوء فن اعتماد نداشتن
distrusts U سوء فن اعتماد نداشتن
not a leg to stand on <idiom> U مدرک کافی نداشتن
wanted U نیازمند بودن به نداشتن
inapprehension U نداشتن بیم یا نگرانی
distrusted U سوء فن اعتماد نداشتن
inertness U نداشتن زورجنبش یا ایستادگی
distrust U سوء فن اعتماد نداشتن
not have a penny to one's name <idiom> U آهی در بساط نداشتن
not have two pennies to rub together <idiom> U دیناری در بساط نداشتن
intestacy U نداشتن وصیت نامه
Nothing to declare U همراه نداشتن کالاهای گمرکی
out of tune <idiom> U باهم خوب وسازش نداشتن
(can't) stand <idiom> U تحمل نکردن،دوست نداشتن
strapped for cash <idiom> U هیچ پولی دربساط نداشتن
not have a bean <idiom> U حتی یک شاهی هم پول نداشتن
to play a poor game U ناشی بودن مهارت نداشتن
loses U نداشتن چیزی دیگر پس از این
lose U نداشتن چیزی دیگر پس از این
to dislike somebody [something] U دوست نداشتن کسی [چیزی]
in the dark <idiom> U هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
to act independently of others U کاری به کار دیگران نداشتن
forlackof shoes U بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
to have no prospects U هیچ چشم داشتی [امیدی ] نداشتن
caught short <idiom> U پول کافی برای پرداخت نداشتن
to knock about U سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
You've got me there! <idiom> U من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
to be a dead duck U امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
You've got me stumped. <idiom> U من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
have half a mind <idiom> U احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
Beats me! <idiom> U من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
relation U رابطه
relevancy U رابطه
connection U رابطه
connexions U رابطه
contingence U رابطه
relationships U رابطه
relationship U رابطه
respect U رابطه
relevance U رابطه
respects U رابطه
equations U رابطه
equation U رابطه
linkages U رابطه
linkage U رابطه
bond U رابطه
correlation U رابطه
negative relation U رابطه معکوس
preattunement U هم کوکی [رابطه ای]
positive relation U رابطه مستقیم
negative relation U رابطه منفی
mutual relationship U رابطه متقابل
monotonic relation U رابطه همسو
mil relation U رابطه میلیم
mil relation U رابطه میلیمی
preattunement U هم آهنگی [رابطه ای]
positive relation U رابطه مثبت
relationship U رابطه [ریاضی]
symbiotic relation U رابطه همزیستی
sonship U رابطه فرزندی
preattunement U وفق [رابطه ای]
relations of production U رابطه تولید
terms of trade U رابطه مبادله
relation learning U رابطه اموزی
privity of contract U رابطه متعاقدین
mil formula U رابطه میلیمی
correlation U ضریب رابطه
liaises U رابطه داشتن
liaised U رابطه داشتن
liaise U رابطه داشتن
contractual relationship U رابطه قراردادی
corresponds U رابطه داشتن
corresponded U رابطه داشتن
de broglie relation U رابطه دوبروی
definitional equation U رابطه تعریفی
correspond U رابطه داشتن
equivalence relation U رابطه هم ارزی
fiduciary relationship U رابطه امانی
causal relationship U رابطه علی
transitive U رابطه مجازی
transitive U رابطه غیرمستقیم
arithmetic relation U رابطه حسابی
trade-offs U رابطه جایگزینی
binary relation U رابطه دوتایی
trade-off U رابطه جایگزینی
bode's relation U رابطه بود
cash nexus U رابطه نقدی
causal link U رابطه سببیت
trade off U رابطه جایگزینی
liaising U رابطه داشتن
interrelationships U رابطه متقابل
interrelationship U رابطه متقابل
ties U رابطه برابری
liaisons U رابطه نامشروع
incommunicable U بدون رابطه
liaison U بستگی رابطه
liaison U رابطه نامشروع
interrelation U رابطه متقابل
relation U رابطه نسبت
lesbianism U رابطه جنسی زن با زن
liaisons U بستگی رابطه
lead lag relation U رابطه سبقت
functional relationship U رابطه تابعی
functional relation U رابطه تابعی
flow formula U رابطه جریان
commutation relation U رابطه جابجایی
tie U رابطه برابری
linear relationship U رابطه خطی
byes U صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
bye U صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
walkover U برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkovers U برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
recurrence relation [RR] U رابطه بازگشتی [ریاضی]
oral intercourse U رابطه جنسی دهانی
cohered U رابطه خویشی داشتن
break away U قطع رابطه کردن
sexual intercourse U رابطه جنسی مجامعت
cohere U رابطه خویشی داشتن
intimacy U رابطه نامشروع جنسی
cohabit U رابطه جنسی داشتن
cohering U رابطه خویشی داشتن
coheres U رابطه خویشی داشتن
difference equation U رابطه بازگشتی [ریاضی]
to make a connection U رابطه ای برقرار کردن
This does not apply to . . . U در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
mass energy relation U رابطه جرم و انرژی
wealth saving relationship U رابطه ثروت و پس انداز
cohabited U رابطه جنسی داشتن
cause and effect relationship U رابطه علت و معلولی
denouncement U اعلان قطع رابطه
stress strain relation U رابطه تنش- کرنش
absolute address محل یک شی در رابطه با مبدا
cohabits U رابطه جنسی داشتن
cohabiting U رابطه جنسی داشتن
price system U نسبت و رابطه قیمتها با هم
input output relation U رابطه ورودی- خروجی
parent child relationship U رابطه پدر و پسر
to correspond with U رابطه [نامه نگاری] داشتن با
mil rule U قانون مربوط به رابطه میلیمی
creation of contractual tie U انشاء ایجاد رابطه قراردادی
thermoelectric U وابسته به رابطه برق وحرارت
habit U روش طرز رشد رابطه
to discontinue relations [with somone] U رابطه قطع کردن [با کسی]
filiation U نسل رابطه پدر و فرزندی
fisher equation U این رابطه عبارت است از :
habits U روش طرز رشد رابطه
causality U رابطه بین علت ومعلول
average marginal relationship U رابطه مفاهیم متوسط ونهائی
causal nexus U رابطه میان علت و معلول
divisibility relation U رابطه بخش پذیری [ریاضی]
to be together with somebody U با کسی بودن و رابطه جنسی داشتن
neutral technology U تکنولوژی بی طرف در رابطه با عوامل تولید
to have connections U رابطه داشتن [با مردم برای هدفی]
faulty connection U رابطه اشتباه [الکترونیک مهندسی برق]
trade off between inflation and U رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری
intercommunication U رابطه یا مخابره بین چند مرکز
aerodynamic shape U شکل یک جسم در رابطه باجریان هوا در اطراف ان
to make friends [to make connections] U رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com