English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
weight U قطعه سرب درکیف زین برای جبران کمبودوزن اسب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
planar U روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
catch up U تحرک بیشتر برای جبران عقب ماندگی
segmentation U تقسیم بچند قسمت یا قطعه قطعه قطعه سازی
stringers U قطعه چوب اضافی برای استحکام تخته موج
meaner U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
mean U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
stringer U قطعه چوب اضافی برای استحکام تخته موج
battens U قطعه چوب صاف برای نگهداشتن حالت بادبان
meanest U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
batten U قطعه چوب صاف برای نگهداشتن حالت بادبان
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
gpib U استاندارد برای باس واسط بین کامپیوتر و قطعه آزمایشگاهی
leases U نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت
lease U نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت
serviced U توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
blanket U لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
blankets U لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
service U توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
redundant U قطعه اضافی که برای کاری در صورت خطا استفاده میشود
blanketed U لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
generals U استاندارد برای باس واسط بین کامپیوتر و یک قطعه آزمایشگاهی
general U استاندارد برای باس واسط بین کامپیوتر و یک قطعه آزمایشگاهی
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
bad debt U طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
bad debts U طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
indicator U نوری که برای اخطار دادن یا بیان وضعیت یک قطعه به کار می رود
inductor U قطعه الکتریکی شامل هستهای از سیم برای بیان تاثیرات روی مدار.
key قطعه ای کاغذ بالای کلیدهای مخصوص برای یادآوری به اپراتور تابع های خاص
punched U قطعه کارت کوچکی که حاوی سوراخهایی برای نمایش دستورات و داده مختلف است
gallium arsenide U ماده جدید برای ساختار قطعه که عملیات را سریع تر از قط عات سیلیکف انجام میدهد
punches U قطعه کارت کوچکی که حاوی سوراخهایی برای نمایش دستورات و داده مختلف است
enable U استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
enables U استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
enabling U استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
framebuffer U یک قطعه مخصوص و مشخص از حافظه دیجیتالی که برای ذخیره یک تصویر کامپیوتری بکار می رود
enabled U استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
punch U قطعه کارت کوچکی که حاوی سوراخهایی برای نمایش دستورات و داده مختلف است
shield U صفحه فلزی متصل به زمین برای اینکه ولتاژ خط رناک یا واسط ها به قطعه الکترونیکی نرسند
shields U صفحه فلزی متصل به زمین برای اینکه ولتاژ خط رناک یا واسط ها به قطعه الکترونیکی نرسند
preventive U بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
preventative U بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
overlaying U قطعه کاغذ روی کلیدهای صفحه کلید برای بیان کار آنها قرار گرفته است
overlay U قطعه کاغذ روی کلیدهای صفحه کلید برای بیان کار آنها قرار گرفته است
overlays U قطعه کاغذ روی کلیدهای صفحه کلید برای بیان کار آنها قرار گرفته است
multimedia U قطعه پردازنده که حاوی قط عاتی است که برای بهبود کارایی چند رسانهای و ارتباطات به کار می رود
masks U طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
mask U طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
lobation U قطعه قطعه شدگی مقطع زائده اویخته
Overdrive U قطعه پردازنده که به عنوان جانشین قدرتمند برای پردازنده Intelاست
post U بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
post- U بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
posted U بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
posts U بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
offsetting U جبران کردن جبران
offset U جبران کردن جبران
jig U ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jigs U ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
uninterruptable power supply U منبع تغذیه که میتواند یک منبع متناوب برای قطعه تولید کند حتی پس از یک خرابی اصلی
link U برنامههای بررسی کامپیوتری برای بررسی اینکه هر قطعه در ارتباط با دیگران خوب کار میکند یا نه
companion part U لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
second U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
MMX U قطعه پردازنده intel پیشرفته که حاوی خصوصیات ویژه و قط عاتی است که برای بهبود کارایی استفاده از چند رسانهای و ارتباطات به کار می رود
deceleration time U زمان لازم برای متوقف ساختن یک نوار مغناطیسی پس از خواندن یا ضبط اخرین قطعه داده از یک رکورد روی ان نوار
refreshed U قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
L cache U فضای کوچک RAM ایستای سریع روی قطعه پردازنده که داده هایی که اغلب استفاده می شوند را برای افشزایش سرعت پردازش ذخیره میکند
refresh U قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
refreshes U قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
self- U قطعه RAM پوییا با مدار تو کار برای تولید سیگنالهای تنظیم کننده که باعث برگرداندن داده میشود وقتی که برق قط ع میشود با استفاده از باتری پشتیبان
crystal U قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
crystals U قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
fast U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasted U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasts U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fastest U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
dismantling shot U تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
segments U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segment U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segment U قطعه قطعه کردن
fragments U قطعه قطعه کردن
sectional U قطعه قطعه بخشی
fragmenting U قطعه قطعه کردن
fritters U قطعه قطعه کردن
fritter U قطعه قطعه کردن
fragment U قطعه قطعه کردن
fragmentation U قطعه قطعه شدن
mainland U قطعه اصلی قطعه
segments U قطعه قطعه کردن
extend U فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending U فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends U فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
anatomize U قطعه قطعه کردن تجزیه کردن
remedy U جبران
remedying U جبران
compensator U جبران گر
compensation U جبران
remedies U جبران
compensatory amount U جبران
atonement U جبران
reparation U جبران
remedied U جبران
compensations U جبران
amends U جبران
recvery U جبران
recoupment U جبران
making up U جبران
reprisal U جبران
quid pro quo U جبران
satisfaction U جبران
offset U جبران
quid pro quos U جبران
reprisals U جبران
offsetting U جبران
recovery U جبران
recoveries U جبران
restitution U جبران
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
make up for U جبران کردن
make up U جبران کردن
reparation U جبران غرامت
compensations U جبران خسارت
compensations U جبران کردن
makeup time U زمان جبران
compensation U جبران تهاتر
attenuation compensation U جبران میرایی
compensation U جبران خسارت
compensation U جبران کردن
make good U جبران کردن
offsetting U جبران کردن
compensations U جبران تهاتر
irrecoverable U جبران ناپذیر
recompense U جبران تلافی
award of damages U جبران خسارت
recompense U جبران عوض
restitution U جبران تلافی
satisfying U جبران کردن
irreparable U جبران ناپذیر
irreparableness U جبران ناپذیری
irretrievability U جبران ناپذیری
overcompensation U جبران مفرط
offset U جبران کردن
recompensing U جبران تلافی
recompenses U جبران عوض
recompensing U جبران عوض
recompenses U جبران تلافی
recompensed U جبران تلافی
recompensed U جبران عوض
recuperation U جبران خسارت
compensable U قابل جبران
compensate U جبران کردن
compensated U جبران کردن
compensates U جبران کردن
redressed U جبران کردن
reciprocate U جبران کردن
reciprocated U جبران کردن
reciprocates U جبران کردن
expiate U جبران کردن
expiated U جبران کردن
expiates U جبران کردن
counterweigh U جبران کردن
redresses U جبران کردن
redresses U جبران خسارت
repairable U قابل جبران
to make good U جبران کردن
rectification U جبران یکسوسازی
dispenser cathode U کاتد جبران گر
recoupable U قابل جبران
recovery U استرداد جبران
recovery U وصول جبران
recoveries U استرداد جبران
recoveries U وصول جبران
redress U جبران خسارت
countervail U جبران کردن
redress U جبران کردن
to make r. U جبران کردن
redressed U جبران خسارت
live down <idiom> U جبران خطاواشتباه
expiating U جبران کردن
satisfies U جبران کردن
recoups U جبران کردن
retrieved U جبران کردن
retrieve U جبران کردن
recuperating U جبران کردن
recuperates U جبران کردن
recuperated U جبران کردن
recuperate U جبران کردن
atoning U جبران کردن
reparable U قابل جبران
retrieves U جبران کردن
recouping U جبران کردن
current compensation U جبران جریان
solatium U جبران خسارت
backs U جبران ازعقب
compensator U جبران کننده
back U جبران ازعقب
recouped U جبران کردن
recoup U جبران کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com