English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 55 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cabiler U قطر دهنه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
bridge U دهنه اسب نوار یا چرم در انتهای چوب بازی لاکراس پل ساختن دست برای زدن گوی بیلیارد فاصله بین سوراخهای گوی بولینگ
bridged U دهنه اسب نوار یا چرم در انتهای چوب بازی لاکراس پل ساختن دست برای زدن گوی بیلیارد فاصله بین سوراخهای گوی بولینگ
bridges U دهنه اسب نوار یا چرم در انتهای چوب بازی لاکراس پل ساختن دست برای زدن گوی بیلیارد فاصله بین سوراخهای گوی بولینگ
narrowing U بهم کشیدگی ساقه یا دهنه جوراب
jet U دهنه
jets U دهنه
jetted U دهنه
jetting U دهنه
line U دهنه
lines U دهنه
pull U ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pulls U ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
beak U دهنه لوله
beaks U دهنه لوله
harness U دهنه
harnessed U دهنه
harnessing U دهنه
lug U گنجانیدن پس زدن دهنه اسب
lugged U گنجانیدن پس زدن دهنه اسب
lugging U گنجانیدن پس زدن دهنه اسب
lugs U گنجانیدن پس زدن دهنه اسب
fang U دهنه ی اچار
fangs U دهنه ی اچار
head U دهنه ابزار
span U دهنه
spanned U دهنه
spanning U دهنه
spans U دهنه
gap U دهنه جای باز
gaps U دهنه جای باز
muzzle U دهان بند دهنه
muzzled U دهان بند دهنه
muzzles U دهان بند دهنه
muzzling U دهان بند دهنه
mouth U دهنه زدن
mouthed U دهنه زدن
mouthing U دهنه زدن
mouths U دهنه زدن
bit U لجام دهنه
bits U لجام دهنه
screen U تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
screened U تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
screening, screenings U تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
screens U تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
astragal U چنبره برجسته نزدیک دهنه توپ
give rein U ازاد گذاشتن دهنه اسب
hard mouthed U بد دهنه
intercolumniation U دهنه بین ستونها بر حسب قطر ستون
pull a horse U دهنه اسب را کشیدن
the open of a street U دهنه خیابان
to draw rein U دهنه را نگاهداشتن
He hitched the horse to a tree. U دهنه اسب را به درخت گره زد ( بست )
shed U دهنه [فضا و فاصله بین نخ های تار یا چله هنگامی که بصورت ضربی جهت عبور پود از هم جدا می شوند.]
eustyle U [دهنه بین ستون ها بر حسب قطر ستون]
Partial phrase not found.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com