English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
calibrate U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrated U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrates U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrating U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
orifice meter U روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
imside dimension U اندازه داخلی
gage U اندازه گیر اندازه گرفتن
measure U 1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
spanned U اندازه گرفتن
gauge U اندازه گرفتن
dimensions U اندازه گرفتن
to take the gauge of U اندازه گرفتن
mete U :اندازه گرفتن
measure U اندازه گرفتن
spanning U اندازه گرفتن
spans U اندازه گرفتن
dimension U اندازه گرفتن
span U اندازه گرفتن
fathoms U اندازه گرفتن
gauges U اندازه گرفتن
fathom U اندازه گرفتن
fathomed U اندازه گرفتن
gauged U اندازه گرفتن
caliper U اندازه گرفتن
fathoming U اندازه گرفتن
admeasure U اندازه گرفتن
accurate to size U دقت در اندازه گرفتن
measure U بحر اندازه گرفتن
to take a person's measure U اندازه کسیرا گرفتن
stack up U جمع کردن اندازه گرفتن
to set a U اندازه گرفتن باطل کردن
measure U بخش یاب اندازه گرفتن
to assume alarming proportions U اندازه هولناک به خود گرفتن
to assume horrifying proportions U اندازه هولناک به خود گرفتن
to take the a U بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
dimensioning U تعریف اندازه چیزی
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
values U آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
proportions U اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
proportion U اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
proportion U اندازه چیزی در برابر با دیگران
valuing U آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
value U آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
to set measures to anything U برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
let it rip <idiom> U انجام بیش از اندازه چیزی ،گیرافتادن درکاری
gauging rod U میل سنجش) میلی است که مامور رسومات برای اندازه گرفتن عمق نوشاب
to tax someone [something] U بیش از اندازه بارکردن [فشار آوردن بر] کسی [چیزی]
leave (let) well enough alone <idiom> U دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
to obtain something U گرفتن چیزی
to get [hold of] something U گرفتن چیزی
dehydrate U اب چیزی را گرفتن
dehumidify U نم چیزی را گرفتن
to bring something U گرفتن چیزی
dipstick U میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
dipsticks U میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
decarbonate U زغال چیزی را گرفتن
to take something into account U در نظر گرفتن چیزی
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را گرفتن
grabbing U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabs U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
decarbonize U زغال چیزی را گرفتن
grabbed U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grab U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grip U محکم گرفتن چیزی
To turn a blind eye to something. To overlook something. U چیزی را نادیده گرفتن
to turn a blind eye to something U چیزی را نادیده گرفتن
to let something slip U چیزی را نادیده گرفتن
To treat something as a joke U چیزی را بشوخی گرفتن
degas U گاز چیزی را گرفتن
rigid adherence to a thing U محکم گرفتن چیزی
grips U محکم گرفتن چیزی
To take delivery of something. U چیزی را تحویل گرفتن
gripping U محکم گرفتن چیزی
gripped U محکم گرفتن چیزی
to seize something [from somebody] U چیزی را گرفتن [از کسی]
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
scrape the bottom of the barrel <idiom> U گرفتن چیزی که باقی مانده
nip in the bud <idiom> U از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
caulk U شکاف وسوراخ چیزی را گرفتن
catch at U برای گرفتن چیزی کوشیدن
To put something to the vote. U درباره چیزی رأی گرفتن
To find fault with something ( someone ) . U از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
to borrow something [from somebody] U چیزی را قرض گرفتن [از کسی]
To make light of something. U چیزی راسر سری گرفتن
stem the tide <idiom> U جلو موج چیزی را گرفتن
retracing U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
dispraise U از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
retrace U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
to nip something in the bud U از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
monopolization U گرفتن امتیاز انحصاری چیزی
to wring something from somebody [out of somebody] U از کسی چیزی به زور گرفتن
retraces U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
retraced U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
to take something as a joke U چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
to contract something from somebody U از کسی چیزی [بیماری] گرفتن
aircraft arresting hook U مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something U جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
to graps at anything U برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to get in somebody's way U جلوی راه کسی [چیزی] را گرفتن
superimpose U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
to regard something as a matter of course U چیزی [داستانی] را امری آشکار در نظر گرفتن
supersede U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superseded U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
supersedes U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superimposing U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superseding U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superimposes U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
environ U دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
incretion U ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
to get worked up U به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
integrating U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
to work oneself up U به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
interfered U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfere U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
integrate U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrates U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
to trap something [e.g. carbon dioxide] U چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
to keep pace with something <idiom> U با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
squawked U مخابره داخلی ارتباط داخلی
internal structure U ساختمان داخلی سازه داخلی
squawks U مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawk U مخابره داخلی ارتباط داخلی
internal defense U پدافند داخلی پایداری داخلی
width U اندازه چیزی از یک طرف به طرف دیگر
angles U اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angle U اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
If the cap fit,wear it. <proverb> U اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
zahn cup U محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
typeface U اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typefaces U اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
quantize U با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
to jump on somebody U به کسی پریدن [زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
analogues U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analog U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogue U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
dehydrogenize U هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenate U هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
exchanged stabilization fund U مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
storage U 1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
processor U ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
gage U اندازه وسیله اندازه گیری
sizes U 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
size U 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
gauge U اندازه اندازه گیر
gauged U اندازه اندازه گیر
gauges U اندازه اندازه گیر
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
measuring converter U مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
moment of momentum U اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
angular momentum U اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
stream gaging U اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
to seal up U درز گرفتن کاغذ گرفتن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips U طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
adobe type manager U استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
indoor U داخلی
inside U داخلی
territorial U داخلی
endogenous U داخلی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com