Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
aim
U
قصد داشتن هدف گیری کردن
aimed
U
قصد داشتن هدف گیری کردن
aims
U
قصد داشتن هدف گیری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To have a flair for languages.
U
ذوق فرا گیری زبانهای خارجی را داشتن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
occupation franchise
U
حق رای در انتخابات درصورتی که مستلزم درتصرف داشتن مقداربخصوصی از اراضی در حوزه محل رای گیری باشد
He's a wet blanket.
U
او
[مرد]
آدم روح گیری
[نا امید کننده ای یا ذوق گیری]
است.
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
shoots
U
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoot
U
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
ensues
U
پی گیری کردن
decoppering
U
مس گیری کردن
ensue
U
پی گیری کردن
ensued
U
پی گیری کردن
follow up
U
پی گیری کردن
targeting
U
هدف گیری کردن
targets
U
هدف گیری کردن
targetting
U
هدف گیری کردن
to give wide berth to
U
کناره گیری کردن از
ranging
U
قلق گیری کردن
targetted
U
هدف گیری کردن
targeted
U
هدف گیری کردن
target
U
هدف گیری کردن
refueled
U
سوخت گیری کردن
fuels
U
سوخت گیری کردن
refuelling
U
سوخت گیری کردن
fuelling
U
سوخت گیری کردن
refuelled
U
سوخت گیری کردن
refueling
U
سوخت گیری کردن
measure
U
اندازه گیری کردن
fuelled
U
سوخت گیری کردن
crack down on
<idiom>
U
سخت گیری کردن
seceding
U
کناره گیری کردن
secedes
U
کناره گیری کردن
seceded
U
کناره گیری کردن
secede
U
کناره گیری کردن
decarbonize
U
کاربن گیری کردن
over refine
U
زیادنکته گیری کردن
prevent
U
پیش گیری کردن
to take measures
U
اندازه گیری کردن
tup
U
جفت گیری کردن
preclude
U
پیش گیری کردن
precluded
U
پیش گیری کردن
precludes
U
پیش گیری کردن
decarbonate
U
کاربن گیری کردن
prevented
U
پیش گیری کردن
proofread
U
غلط گیری کردن
refuel
U
سوخت گیری کردن
To remove the stains .
U
لکه گیری کردن
petrol
U
بنزین گیری کردن
to split hairs
U
نکته گیری کردن
deburr
U
پلیسه گیری کردن
prevents
U
پیش گیری کردن
preventing
U
پیش گیری کردن
retires
U
کناره گیری کردن
retire
U
کناره گیری کردن
desalt
U
نمک گیری کردن از
proofreads
U
غلط گیری کردن
proofreading
U
غلط گیری کردن
precluding
U
پیش گیری کردن
fueled
U
سوخت گیری کردن
to keep one's distance
U
کناره گیری کردن
emended
U
غلط گیری کردن
to seclude oneself
U
کناره گیری کردن
caulk
U
بتونه گیری کردن
emends
U
غلط گیری کردن
shells
U
سبوس گیری کردن
emend
U
غلط گیری کردن
factorize
U
فاکتور گیری کردن
caviled
U
خرده گیری کردن
emending
U
غلط گیری کردن
cavil
U
خرده گیری کردن
dry-clean
U
لکه گیری کردن
dry cleanse
U
لکه گیری کردن
intercepting
U
جلو گیری کردن
intercepted
U
جلو گیری کردن
intercept
U
جلو گیری کردن
caviling
U
خرده گیری کردن
dry-cleans
U
لکه گیری کردن
emendate
U
غلط گیری کردن
dry-cleaning
U
لکه گیری کردن
fussiness
U
ایراد گیری کردن
fuel
U
سوخت گیری کردن
throw up
U
کناره گیری کردن از
dry-cleaned
U
لکه گیری کردن
hold aloof
U
کناره گیری کردن
cavils
U
خرده گیری کردن
intercepts
U
جلو گیری کردن
point
U
هدف گیری کردن
cavilled
U
خرده گیری کردن
refuels
U
سوخت گیری کردن
shelling
U
سبوس گیری کردن
shell
U
سبوس گیری کردن
fuelled
U
تقویت سوخت گیری کردن
to snuff out
U
در نتیجه گل گیری خاموش کردن
fueled
U
تقویت سوخت گیری کردن
hypercriticize
U
زیاده خرده گیری کردن
fuels
U
تقویت سوخت گیری کردن
fuelling
U
تقویت سوخت گیری کردن
fuel
U
تقویت سوخت گیری کردن
to throw up
U
کناره گیری کردن از استعفادادن از
to retire in to oneself
U
از جامعه کناره گیری کردن
intercross
U
تقاطع کردن جفت گیری
to keep oneself to oneself
U
کناره گیری ازمردم کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
meters
U
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
mated
U
جفت گیری یاعمل جنسی کردن
mates
U
جفت گیری یاعمل جنسی کردن
metres
U
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
intercede
U
میانجی شدن میانه گیری کردن
meter
U
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
interceded
U
میانجی شدن میانه گیری کردن
intercedes
U
میانجی شدن میانه گیری کردن
interceding
U
میانجی شدن میانه گیری کردن
metre
U
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
mate
U
جفت گیری یاعمل جنسی کردن
abdicated
U
کناره گیری کردن استعفا دادن
fusses
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
take something into account
<idiom>
U
بخاطر آوردن وتصمیم گیری کردن
take something to heart
<idiom>
U
به صورت جدی تصمیم گیری کردن
dispart
U
تقسیم شدن هدف گیری کردن
fuss
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
abdicating
U
کناره گیری کردن استعفا دادن
abdicate
U
کناره گیری کردن استعفا دادن
fussing
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
carp
U
از روی خرده گیری صحبت کردن
abdicates
U
کناره گیری کردن استعفا دادن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
quantize
U
با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
to be round with any one
U
با کسی رک حرف زدن وسخت گیری کردن
methodize
U
در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن
dispart
U
شکاف مگسک هدف گیری کردن تفنگ
to retire from
[to]
a place
U
از
[به]
جایی کناره گیری کردن
[یا منزوی شدن]
to send in one's papers
U
کناره گیری از کار کردن استعفا دادن
to correct yhe press
U
چیز چاپ شده غلط گیری کردن
outbreed
U
جفت گیری کردن انواع مختلف جانوران
metres
U
اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
zeros
U
قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
metre
U
اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
meters
U
اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
zeroes
U
قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
zero
U
قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
meter
U
اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
go in for
<idiom>
U
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
vacillating
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillated
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillate
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillates
U
دل دل کردن تردید داشتن
phone
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
withholding
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
withhold
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
withheld
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
hold forth
U
پیشنهاد کردن انتظار داشتن
treats
U
بحث کردن سروکار داشتن با
importing
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
treated
U
بحث کردن سروکار داشتن با
treat
U
بحث کردن سروکار داشتن با
persuade
U
بران داشتن ترغیب کردن
persuades
U
بران داشتن ترغیب کردن
persuading
U
بران داشتن ترغیب کردن
shoot
U
درد کردن سوزش داشتن
snifter
U
خرخر کردن زکام داشتن
shoots
U
درد کردن سوزش داشتن
aspiring
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspires
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspired
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
divert
U
متوجه کردن معطوف داشتن
diverted
U
متوجه کردن معطوف داشتن
diverts
U
متوجه کردن معطوف داشتن
withholds
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
aspire
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
imported
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
entertained
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
entertain
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
rages
U
غضب کردن شدت داشتن
raged
U
غضب کردن شدت داشتن
rage
U
غضب کردن شدت داشتن
partook
U
بهره داشتن طرفداری کردن
evincing
U
معلوم کردن ابراز داشتن
evinces
U
معلوم کردن ابراز داشتن
evinced
U
معلوم کردن ابراز داشتن
evince
U
معلوم کردن ابراز داشتن
retains
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
to feel fear
U
احساس ترس کردن
[داشتن]
retaining
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
retain
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
celebrate
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrates
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
entertains
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
embosom
U
بغل کردن عزیز داشتن
head
U
ریاست داشتن بر رهبری کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com