English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
raiding party U قسمت مامور دستبرد یا تاخت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rading party U قسمت مامور دستبرد
rading party U قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
raiding party U قسمت مامور کمین
task element U قسمت مامور اجرای عملیات
delegate U مامور فرستاده مامور کردن
delegated U مامور فرستاده مامور کردن
delegates U مامور فرستاده مامور کردن
delegating U مامور فرستاده مامور کردن
defalcation U دستبرد
peculation U دستبرد
misappropriation U دستبرد
larceny U دستبرد
rapine U دستبرد
robberies U دستبرد
robbery U دستبرد
sneak raid U دستبرد
burgle U دستبرد زدن
burgling U دستبرد زدن
burgles U دستبرد زدن
burgled U دستبرد زدن
robs U دستبرد زدن
housebreaking U دستبرد بخانه
embezzling U دستبرد زدن به
robbing U دستبرد زدن
robbed U دستبرد زدن
rob U دستبرد زدن
move in on <idiom> U دستبرد زدن
steal U دستبرد زدن
steals U دستبرد زدن
embezzle U دستبرد زدن به
embezzled U دستبرد زدن به
embezzles U دستبرد زدن به
sneak raid U دستبرد سریع
peculation U دستبرد در مال دولت
butt U ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted U ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts U ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
terneplate U ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
quartersaw U الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
ecphora U پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
terne U ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
plank U قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
shuttling U حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
long bone U که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
base section U رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing U انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
gallops U تاخت
attacked U تاخت
attack U تاخت
canter U تاخت
canters U تاخت
attacks U تاخت
galloped U تاخت
gallop U تاخت
cantering U تاخت
cantered U تاخت
section U قسمت قسمت کردن برش دادن
sections U قسمت قسمت کردن برش دادن
invasions U تاخت وتاز
invaders U تاخت و تازگر
irruptive U تاخت وتازکننده
invader U تاخت و تازگر
raiding U تاخت و تاز
to sweep down on U تاخت کردن
invasions U تاخت و تاز
incursions U تاخت و تاز
incursion U تاخت و تاز
brattle U تاخت چهارنعل
to run across or against U بکسی تاخت
inroad U تاخت و تاز
inbreak U تاخت و تاز
gallop U تاخت کردن
galloped U تاخت کردن
hand gallop U تاخت ملایم
onset U تاخت و تاز
invasion U تاخت و تاز
raided U تاخت و تاز
invasion U تاخت وتاز
raids U تاخت و تاز
inburst U تاخت وتاز
inruption U تاخت وتاز
raid U تاخت و تاز
gallops U تاخت کردن
attack U تاخت و تاز یورش
loping U تاخت حرکت خرامان
overruns U تاخت و تاز کردن
overrunning U تاخت و تاز کردن
lopes U تاخت حرکت خرامان
foray U تاخت وتاز کردن
lope U تاخت حرکت خرامان
raids U تک سریع تاخت و تاز
invade U تاخت و تاز کردن در
invaded U تاخت و تاز کردن در
invades U تاخت و تاز کردن در
invading U تاخت و تاز کردن در
loped U تاخت حرکت خرامان
forays U تاخت و تاز کردن
forays U تاخت وتاز کردن
foray U تاخت و تاز کردن
raiding U تک سریع تاخت و تاز
overrun U تاخت و تاز کردن
ravaging U تاخت و تاز ویرانی
ravages U تاخت و تاز ویرانی
ravage U تاخت وتاز کردن
ravaging U تاخت وتاز کردن
ravaged U تاخت وتاز کردن
attacked U تاخت و تاز یورش
ravaged U تاخت و تاز ویرانی
ravage U تاخت و تاز ویرانی
incursive U تاخت و تاز امیز
ravages U تاخت وتاز کردن
raided U تک سریع تاخت و تاز
attacks U تاخت و تاز یورش
invasive U تاخت وتاز کننده
raid U تک سریع تاخت و تاز
loping U شلنگ انداختن تاخت رفتن
loped U شلنگ انداختن تاخت رفتن
lope U شلنگ انداختن تاخت رفتن
lopes U شلنگ انداختن تاخت رفتن
fanfold U یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
executing agency U قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttled U حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles U قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled U قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle U حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles U حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle U قسمت قسمت حرکت کردن
galloper U عراده توپ سبک تاخت کننده
to outflank an army U گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
safety lock U قفل بی خطر مخصوص حفظ محلی از خطر دستبرد
public relations officer U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachment U یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments U یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
army nurse corps U قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
enlisted section U قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
golden horde U سپاهیان مغول که در قرن سیزدهم اروپای شرقی رامورد تاخت و تاز قرار دادند
to sell in lots U قسمت قسمت فروختن
throttle U عبور قسمت به قسمت
throttled U عبور قسمت به قسمت
shuttles U راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled U بمباران قسمت به قسمت
shuttled U راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttle U بمباران قسمت به قسمت
shuttle U راهپیمائی قسمت به قسمت
parts per million U قسمت در میلیون قسمت
shuttles U بمباران قسمت به قسمت
throttles U عبور قسمت به قسمت
p.p.m U قسمت در یک میلیون قسمت
throttling U عبور قسمت به قسمت
officers U مامور
commissionaire U مامور
commissionaires U مامور
functionaries U مامور
officer U مامور
commissioner U مامور
commissioners U مامور
official U مامور
bedell U مامور
appointed U مامور
agent U مامور
bedel U مامور
missionary U مامور
agents U مامور
functionery U مامور
missionaries U مامور
functionary U مامور
pursuivant U مامور
ranksman U مامور صف
forward overlap U پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
scouted U مامور اکتشاف
inquisitors U مامور تحقیق
scout U مامور اکتشاف
executive bailiff U مامور اجرا
file clerk U مامور بایگانی
scouts U مامور اکتشاف
envoi U مامور نماینده
bailiff U مامور اجرا
tollman U مامور نواقل
bailiffs U مامور اجرا
attackman U مامور حمله
diplomatic officer U مامور سیاسی
bumbailiff U مامور اجرا
assignee U نماینده مامور
consular officer U مامور کنسولی
counterspy U مامور ضد جاسوسی
custom assersor U مامور گمرک
customs appraisor U مامور گمرک
diplomatic agent U مامور سیاسی
auditor U مامور رسیدگی
inquisitor U مامور تحقیق
investigators U مامور تحقیق
executor U مامور اجرا
bureaucrats U مامور اداری
bureaucrat U مامور اداری
High Commissioners U مامور عالیرتبه
High Commissioner U مامور عالیرتبه
on sentry U مامور نگهبانی
communicants U مامور ابلاغ
communicant U مامور ابلاغ
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com