English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pool U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pooled U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pools U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
concentrate U تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrating U تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrates U تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
centralized data processing U پردازش تمرکز یافته داده پردازش داده متمرکز
concentration U تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentrations U تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentrate U متمرکز کردن
centralised U متمرکز کردن
center U متمرکز کردن
centralising U متمرکز کردن
centralizing U متمرکز کردن
centralizes U متمرکز کردن
centralize U متمرکز کردن
concenter U متمرکز کردن
localizing U متمرکز کردن
localize U متمرکز کردن
localizes U متمرکز کردن
concentrates U متمرکز کردن
localising U متمرکز کردن
centralises U متمرکز کردن
localises U متمرکز کردن
concentrating U متمرکز کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
focuses U متمرکز کردن توجه
focussed U متمرکز کردن توجه
focused U متمرکز کردن توجه
focalize U درکانون متمرکز کردن
focussing U متمرکز کردن توجه
focusses U متمرکز کردن توجه
focus U متمرکز کردن توجه
decentralization U غیر متمرکز کردن
concentrates U تمرکز کردن
concentrate U تمرکز کردن
concentrating U تمرکز کردن
monroe effect U اصل مونرو متمرکز کردن نیروهای انفجاری در یک مسیر
concenter U تمرکز دادن تغلیظ کردن
centralised U تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralising U تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizing U تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralize U تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizes U تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralises U تمرکز دادن تمرکزی کردن
squiggles U در دهان قرقره کردن
squiggle U در دهان قرقره کردن
center U کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
centralising U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralize U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralizes U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralised U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralises U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralizing U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
hit the high spots <idiom> U روی نکته اصلی تمرکز کردن
localization U تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
click U گیر کردن قرقره ماهیگیری
clicked U گیر کردن قرقره ماهیگیری
clicks U گیر کردن قرقره ماهیگیری
condenser U الت جمع کردن و تمرکز دادن برق
epitomising U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomizing U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomizes U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomises U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomized U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomize U متمرکز کردن مجسم کردن
fixate U محکم کردن متمرکز کردن
epitomised U متمرکز کردن مجسم کردن
spooling U یلهای نوار اماده شدن قسمتی از سیستم جهت پردازش ان قرقره کردن
concentrative U متمرکز
centralized U متمرکز
concentrator U متمرکز کننده
decentpalized U غیر متمرکز
focusses U متمرکز ساختن
fixed fire U اتش متمرکز
focussing U متمرکز ساختن
centrally planned economy U اقتصاد متمرکز
centralized system U نظام متمرکز
centralized lubrication U روغنکاری متمرکز
centralist socialism U سوسیالیسم متمرکز
centralizer U متمرکز کننده
intensive U پرقوت متمرکز
center drill U مته متمرکز
focuses U متمرکز ساختن
concentrated load U بار متمرکز
focused U متمرکز ساختن
concentrator U متمرکز شونده
focussed U متمرکز ساختن
focus U متمرکز ساختن
localized capacity U فرفیت متمرکز
centralized network configuration U ساختار شبکهای متمرکز
centralized oil shot system U روغنکاری متمرکز فشاری
center U متمرکز نقطه اتکاء
center grinding U دستگاه سنگ متمرکز
centralized planning U برنامه ریزی متمرکز
centeralized planning U برنامه ریزی متمرکز
decentralization U غیر متمرکز سازی
center lathe U ماشین تراش متمرکز
bundle U متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling U متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles U متمرکز کردن دسته کردن دسته
stigmatism U ننگ نور متمرکز در یک نقطه
hilar U متمرکز ونزدیک به ناف ومرکز
decentralized planning U برنامه ریزی غیر متمرکز
centralisation U تمرکز
concentration U تمرکز
concentrations U تمرکز
centralization U تمرکز
centering U تمرکز
focusing U تمرکز
yeep joung U تمرکز
totalism U رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
totalitarianism U رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
centers U تمرکز یافتن
centre U تمرکز یافتن
centralists U طرفدار تمرکز
centralist U طرفدار تمرکز
horizontal integration U تمرکز افقی
decentralization U عدم تمرکز
centred U تمرکز یافتن
totalitarianism U تمرکز گرایی
centered U تمرکز یافتن
automatic focusing U تمرکز خودکار
retain U تمرکز دادن
electron focusing U تمرکز الکترون
magnetic focusing U تمرکز الکترومغناطیسی
electromagnetic focusing U تمرکز الکترومغناطیسی
centering tool U ابزار تمرکز
concentative U تمرکز دهنده
degree of centralization U درجه تمرکز
data concentration U تمرکز داده
crossover U تمرکز نخستین
cost center U تمرکز هزینه
concentration ratio U نرخ تمرکز
concentration ratio U نسبت تمرکز
focalization U تمرکز در کانون
focusing coil U پیچک تمرکز
focusing control U تنظیم تمرکز
electrostatic focusing U تمرکز الکتروستاتیکی
retained U تمرکز دادن
retains U تمرکز دادن
cathexis U تمرکز روانی
center U تمرکز یافتن
retaining U تمرکز دادن
ionic focusing U تمرکز با گاز
center spuare U زاویه تمرکز
gas focusing U تمرکز با گاز
focusing magnet U مغناطیس تمرکز ده
concentration of fire U تمرکز اتش
visual focusing U تمرکز دیداری
concentrates U تمرکز دادن
concentrating U تمرکز دادن
line concentrator U تمرکز کننده خط
concentrate U تمرکز دادن
concentration U تمرکز عده ها
post deflection focusing U تمرکز پس از انحراف
period of concentration U زمان تمرکز
concentrations U تمرکز عده ها
stress concentration U تمرکز تنش
concentrates U تمرکز دادن تغلیظ
self focus U تنظیم تمرکز خودکار
bourrelet U ورم تمرکز گلوله
centralized design U طراحی تمرکز یافته
concentrate U تمرکز دادن تغلیظ
massing U تمرکز قوای جنگی
massing of fire U تمرکز دادن اتشها
concentration area U منطقه تمرکز اتش
masses U تمرکز قوای جنگی
decentralize U عدم تمرکز دادن
decentralizing U عدم تمرکز دادن
decentralising U عدم تمرکز دادن
decentralises U عدم تمرکز دادن
decentralised U عدم تمرکز دادن
decentralizes U عدم تمرکز دادن
mass U تمرکز قوای جنگی
concentrating U تمرکز دادن تغلیظ
critical concentration U میزان تمرکز بحرانی
reels U قرقره
chain block U قرقره
hasps U قرقره
reeling U قرقره
reeled U قرقره
block U قرقره
spools U قرقره
hank U قرقره
hanks U قرقره
reel U قرقره
spool U قرقره
blocks U قرقره
blocked U قرقره
hasp U قرقره
pulley U قرقره
grouse U با قرقره
bobbin U قرقره
groused U با قرقره
grouses U با قرقره
pulleys U قرقره
grousing U با قرقره
wharve U قرقره
bobbins U قرقره
pully U قرقره
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com