English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
intruder U قرار دادن چیزی در چیز دیگر
intruders U قرار دادن چیزی در چیز دیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
substitute U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substituted U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substituting U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
superimpose U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimposes U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimposing U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
Other Matches
put in U قرار دادن چیزی در
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
embowel U در شکم چیزی قرار دادن
setover U روی چیزی قرار دادن
contains U قرار دادن چیزی در درون
contained U قرار دادن چیزی در درون
contain U قرار دادن چیزی در درون
exchanges U دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchange U دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanging U دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanged U دادن چیزی به جای چیز دیگر
position U قرار دادن چیزی در محل خاص
positioned U قرار دادن چیزی در محل خاص
superposition U قرار دادن چیزی روی چیزدیگر
carry U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carried U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
underlie U در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlies U در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlain U در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
stack U قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks U قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked U قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
classifying U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
underlays U در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
underlay U در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
postures U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
superimposition U قرار گیری برروی چیز دیگر
endomorph U بلوری که درجوف بلور دیگر قرار دارد
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
located U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
slip sheet U صفحه سفیدی که بین دوصفحه چاپی دیگر قرار داده شده
dials U شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند.
dialled U شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند.
dialed U شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند.
dial U شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند.
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
pass on <idiom> U رد کردن چیزی که دیگر
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
lose U نداشتن چیزی دیگر پس از این
loses U نداشتن چیزی دیگر پس از این
to p on one thing to another U چیزی را به چیز دیگر انداختن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
concertina fold U قسمت دیگر به جهت مخالف تاکاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار بگیرد و به دخالت کاربر نیازی نباشد
completes U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
interchanges U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanging U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
completed U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
interchanged U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
substitution U جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
interchange U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
complete U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completing U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
She turned the conversation to another subject. U او [زن] موضوع را [به چیزی دیگر] عوض کرد.
changer U وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند
alternatives U چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
inclusive U چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
shares U استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
alternative U چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
shared U استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
share U استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
top U بخش ای که در بالاترین قسمت چیزی قرار دارد
superimposes U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposing U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
encapsulated U چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد
superimpose U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
reentrant subroutine U زیرروالی که فقط یک نسخه ازان در حافظه اصلی قرار می گیرد و تگسط چندین برنامه دیگر به طور مشترک استفاده میشود
ecphora U پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
factors U چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد
factor U چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد
interfere U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
to lose track [of] U فراموش کنند [یا دیگر ندانند] که شخصی [چیزی] کجا است
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
putting U قرار دادن
packs U قرار دادن
locate U قرار دادن
rows U قرار دادن
rowed U قرار دادن
makes U قرار دادن
row U قرار دادن
make U قرار دادن
placements U قرار دادن
pack U قرار دادن
lodge U قرار دادن
placement U قرار دادن
posit U قرار دادن
lays U قرار دادن
lay U قرار دادن
lodged U قرار دادن
put U قرار دادن
lodges U قرار دادن
individuate U تک قرار دادن
puts U قرار دادن
underexpose U قرار دادن
setting up U قرار دادن
set U قرار دادن
sets U قرار دادن
relative location U قرار دادن
parked U قرار دادن
located U قرار دادن
locates U قرار دادن
parks U قرار دادن
superpose U قرار دادن
locating U قرار دادن
settle U قرار دادن
park U قرار دادن
settles U قرار دادن
to rub a thing in U چیز دیگر دادن
meddles U در وسط قرار دادن
meddled U در وسط قرار دادن
pile up <idiom> U روی هم قرار دادن
sandwich U در تنگنا قرار دادن
sandwiched U در تنگنا قرار دادن
meddle U در وسط قرار دادن
immurement U در دیوار قرار دادن
emplace U در محلی قرار دادن
sandwiches U در تنگنا قرار دادن
purgatory U در برزخ قرار دادن
to put down U پایین قرار دادن
treats U موردعمل قرار دادن
oppressing U درمضیقه قرار دادن
oppresses U درمضیقه قرار دادن
oppress U درمضیقه قرار دادن
prefer U جلو قرار دادن
compact U تنگ هم قرار دادن
compacts U تنگ هم قرار دادن
preferring U جلو قرار دادن
prefers U جلو قرار دادن
compacting U تنگ هم قرار دادن
treat U موردعمل قرار دادن
enfilade U روبروی هم قرار دادن
treated U موردعمل قرار دادن
lapped U رویهم قرار دادن
lap U رویهم قرار دادن
compacted U تنگ هم قرار دادن
utilize U مورداستفاده قرار دادن
include U قرار دادن شمردن
to lead by the nose U الت قرار دادن
laminate U رویهم قرار دادن
model U نمونه قرار دادن
modeled U نمونه قرار دادن
modelled U نمونه قرار دادن
models U نمونه قرار دادن
doubt U موردتردید قرار دادن
doubted U موردتردید قرار دادن
subjecting U در معرض قرار دادن
impact U زیرفشار قرار دادن
mans U قرار دادن سرنشین
utilize U در دسترس قرار دادن
utilizes U مورداستفاده قرار دادن
utilizes U در دسترس قرار دادن
subject U در معرض قرار دادن
utilizing U مورداستفاده قرار دادن
utilizing U در دسترس قرار دادن
subjects U در معرض قرار دادن
subjected U در معرض قرار دادن
impacts U زیرفشار قرار دادن
doubting U موردتردید قرار دادن
doubts U موردتردید قرار دادن
set of the sails U قرار دادن بادبانها
place U قرار دادن گماردن
lead by the nose U الت قرار دادن
man U قرار دادن سرنشین
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com