English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
war strenght U قدرت نبرد نیروی جنگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
supremacy U برتری کامل قوا سیادت جنگی یا نظامی حاکمیت بر میدان نبرد
armistise U متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
Police are out in force. U نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
preventive war U نبرد پدافندی نبرد به منظور جلوگیری ازعملیات دشمن
farmgate type operations U رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
wager of battle U نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
labor productivity U بهره دهی نیروی کار قدرت تولیدنیروی کار
sea power U قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
escry U فریاد و غریو جنگی سردادن نعره جنگی
empower U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
warship U کشتی جنگی ناو جنگی
warships U کشتی جنگی ناو جنگی
battle drill U مشق جنگی تمرین جنگی
cartel ship U کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
creativeness U قدرت خلاقه قدرت ابداع
blue water school U انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
reenforceŠetc U نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
magneto electricity U نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
torque U نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
juggernauts U نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernaut U نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
e.m.f U force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
dictatorship of proletariat U اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
air force personnel with the army U پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary U نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
countervailing power U قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
electromotive force U نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
live fire U تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
authoritarainism U نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
attack force U نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
threat force U نیروی دشمن نیروی مخالف
buoyancy U نیروی بالابر نیروی شناوری
set-tos U نبرد
fights U نبرد
battles U نبرد
battling U نبرد
set to U نبرد
actions U نبرد
struggle U نبرد
struggled U نبرد
struggles U نبرد
fight U نبرد
combat U نبرد
combating U نبرد
combats U نبرد
struggling U نبرد
action U نبرد
campaign U نبرد
campaigned U نبرد
combated U نبرد
campaigns U نبرد
passage of arms U نبرد
set-to U نبرد
campaigning U نبرد
battle U نبرد
battled U نبرد
gradient circuit U مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
radar discrimination U قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
self propulsion U حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
battlefields U میدان نبرد
preventive war U نبرد دفاعی
conflicted U کشمکش نبرد
battlefield U میدان نبرد
conflicts U کشمکش نبرد
battled U نبرد کردن
position warfare U نبرد موضعی
campaign U صحنه نبرد
battles U نبرد کردن
battle U نبرد کردن
campaigning U صحنه نبرد
battling U نبرد کردن
warm corner U نبرد سخت
passage at arms U نبرد مواقعه
campaigns U صحنه نبرد
campaigned U صحنه نبرد
conflict U کشمکش نبرد
naval campaign U نبرد دریایی
war cry U عربده نبرد
militated U نبرد کردن
list U میدان نبرد
militates U نبرد کردن
militating U نبرد کردن
battle position U موضع نبرد
infighting U نبرد در فاصله کم
fray U نبرد نزاع
frayed U نبرد نزاع
frays U نبرد نزاع
battleship U نبرد ناو
militate U نبرد کردن
land combat U نبرد در ساحل
land combat U نبرد زمینی
battle ship U نبرد ناو
battleships U نبرد ناو
infighting U نبرد نزدیک
in a U مشغول نبرد
area of war U منطقه نبرد
battle group U گروه نبرد
opposing forces U نیروهای درگیر نبرد
dog fight U نبرد جنگندههای هوایی
forward echelon U رده جلوی نبرد
protracted war U استراتژی نبرد طولانی
out of action U از نبرد خارج شده
The scen of a bloody (great) battle. U صحنه نبرد خونین
battle map U نقشه منطقه نبرد
She achieved nothing . U کاری از پیش نبرد
counter force U نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
campaigning U رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigns U رزم نبرد کردن جنگیدن
campaign U رزم نبرد کردن جنگیدن
battlefield evacuation U اخراجات پزشکی از میدان نبرد
campaign U رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
forward edge of battle area U لبه جلویی منطقه نبرد
campaigned U رزم نبرد کردن جنگیدن
it wasdone in no time U اینکار چندان وقتی نبرد
allocated manpower U نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
geomagnetism U نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
free gyroscope U نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
naval aviation U قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
illumination plan U طرح روشن کردن منطقه نبرد
opposing U مخالف درگیر نبرد نیروهای متخاصم
single combat U اثبات حقانیت بوسیله نبرد تن به تن battle of wager
army aircraft U هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
Marine Corps U نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
commandant of marine corps U فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
dogfight U سگ جنگی
martial U جنگی
battle line U خط جنگی
martin U جنگی
tactically U جنگی
tactical U جنگی
bristly U جنگی
fighting U جنگی
warlike U جنگی
dogfights U سگ جنگی
scrapper U جنگی
service U جنگی
serviced U جنگی
component command U قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
man of war U ناو جنگی
battleships U کشتی جنگی
actions U عملیات جنگی
action U عملیات جنگی
battle casualty U تلفات جنگی
booty U غنیمت جنگی
martel de fer U چکش جنگی
munitions of war U مهمات جنگی
tactics U تدابیر جنگی
war reserves U ذخایر جنگی
man of war U مرد جنگی
live round U تیر جنگی
battleship U کشتی جنگی
battle map U نقشه جنگی
battle lights U چراغهای جنگی
killed in action U کشته جنگی
jetties U استحکامات جنگی
jetty U استحکامات جنگی
battle dress U جلیقه جنگی
light line U خط چراغ جنگی
live ammunition U مهمات جنگی
live round U گلوله جنگی
war plan U نقشه جنگی
war plan U طرح جنگی
paludament U ردای جنگی
parlementaire U فرستاده جنگی
warfare economy U اقتصاد جنگی
war vessel U کشتی جنگی
poleax U تبرزین جنگی
poleaxe U تبرزین جنگی
war strenght U استعداد جنگی
military U جنگی ارتش
tactic U تدابیر جنگی
armed naval vessel U ناو جنگی
war state U دولت جنگی
warlike preparations U تدارکات جنگی
car U ارابه جنگی
war material U وسایل جنگی
war material U تجهیزات جنگی
war indemnity U تاوان جنگی
war indemnity U غرامت جنگی
war gas U گاز جنگی
war cry U فریاد جنگی
war crimes U جنایات جنگی
nom de guerre U کنیه جنگی
war crime U جنایات جنگی
cars U ارابه جنگی
war ship U کشتی جنگی
stratagems U حیله جنگی
battle station U پایگاه جنگی
combatant vessel U ناو جنگی
war refugee U آواره جنگی
contraband of war U قاچاق جنگی
chariots U ارابه جنگی
chariot U ارابه جنگی
destrer U اسب جنگی
destrier U اسب جنگی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com