English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
acceptance by conduct U قبول فعلی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
assumed position U موضع فعلی موضع اشغال شده فعلی
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
present-day U فعلی
actuals U فعلی
actual U فعلی
current graph U نمودار فعلی
current ratio U وضعیت فعلی
capital value U ارزش فعلی
status quo U وضع فعلی
actual state of affairs U وضع فعلی
very U واقعی فعلی
present worth U ارزش فعلی
present value U ارزش فعلی
present conditions U شرایط فعلی
celestial gion U کره فعلی
nonce U مقصود فعلی
present value U ارزش فعلی
verbal U فعلی تحت اللفظی
net present value U ارزش فعلی خالص
current U فعلی اخرین اطلاعات
currents U فعلی اخرین اطلاعات
for the nonce U برای مقصود فعلی
current location counter U شمارنده مکان فعلی
current directory U دایرکتوری جاری یا فعلی
current purchasing power U قدرت خرید فعلی
physical U ترتیب فعلی کابلها در شبکه
aliens U متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
alien U متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
discounted cash flow U ارزش فعلی پرداختها و هزینههای اتی
an inceptive U فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
an inceptive verb U فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
cumulative preferential U سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
do [verb] U روی [فعلی که همراه می آید] تکیه میکند
up to d. U تمام شده تا تاریخ فعلی تازه جدید
an infinite verb U فعلی که محدود به شخص و افراد جمع نیست
input/output U آدرس فعلی آن در حین اجرا وارد میشود
To preserve the status quo . U وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
adopted types U انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
operand U عدد یا آدرس فعلی که به جای برچسب یا محل اش استفاده شود
an impersonal verb U فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
I shall not sign this contract in its present from (as it appears). U این قرار داد را بصورت فعلی امضاء نخواهم کرد
jump instruction U موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
ends U روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
ended U روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
end U روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
devices U کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
device U کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
DSW U کلمه داده که از وسیلهای که حاوی اطلاعات وضعیت فعلی اش است ارسال میشود
trace U روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
traces U روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
traced U روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
incremental computer U دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
plotters U رسامی که داده محل را با افزایش به محل فعلی اش دریافت میکند و نه به صورت مختصات جداگانه
plotter U رسامی که داده محل را با افزایش به محل فعلی اش دریافت میکند و نه به صورت مختصات جداگانه
incremental computer U کامپیوتری که متغیرها را به صورت اختلاف بین مقادیر فعلی و مقادیر اولیه مطلق ذخیره میکند
failures U بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
failure U بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
adoption U قبول
intromission U قبول
imprimatur U قبول
admission U قبول
acknowledgment U قبول
compliance U قبول
acceptance U قبول
acceptances U قبول
reception U قبول
receptions U قبول
admissions U قبول
ratification U قبول قبولی
conceded U قبول شکست
sufficient <adj.> U قابل قبول
compliant U قبول کننده
admittable U قابل قبول
good [sufficient] <adj.> U قابل قبول
adopter U قبول کننده
satisfactory <adj.> U قابل قبول
admission of liability U قبول بدهی
valid U قابل قبول
acknowladgement of debt U قبول بدهی
acceptancy U اماده قبول
acceptant U قبول کننده
accepter U قبول کننده
acceptable <adj.> U قابل قبول
acceptor U قبول کننده
pass U قبول کردن
aceptive U قابل قبول
reply paid /RP/ [reply prepaid] U جواب قبول
acceptation tacite U قبول ضمنی
adequate <adj.> U قابل قبول
adhibit U قبول کردن
allowable load U بارقابل قبول
ready acceptance U حسن قبول
accepting U قبول کردن
received U مورد قبول
taken U مورد قبول
accepts U قبول شدن
impossible [colloquial] <adj.> U غیرقابل قبول
intolerancy U عدم قبول
rejection U عدم قبول
incompliance U عدم قبول
implied acceptance U قبول ضمنی
naturalization U قبول تابعیت
non acceptance U عدم قبول
accepting U قبول شدن
receivable U قابل قبول
reply paid U جواب قبول
the g. or refusal of anything U قبول یا ردچیزی
the optio to accept or reject U اختیار قبول یا رد
to take in U قبول کردن
accept U قبول شدن
offer and acceptance U ایجاب و قبول
accept U قبول کردن
accepts U قبول کردن
express acceptance U قبول صریح
embracement U قبول اتخاذ
accord U قبول کردن
accorded U قبول کردن
accords U قبول کردن
compliancy U قبول اجابت
compliantly U با قبول و رضایت
concede U قبول شکست
disallowance U عدم قبول
Agreed . that is a deal . U قبول ( قبوله )
concedes U قبول شکست
conceding U قبول شکست
sufficiently <adv.> U قابل قبول
adequately [sufficiently] <adv.> U قابل قبول
sufficing <adj.> U قابل قبول
disclaim U قبول نکردن
honour U قبول کردن
honors U قبول کردن
honoring U قبول کردن
honored U قبول کردن
honoured U قبول کردن
honouring U قبول کردن
authorised [British] <adj.> <past-p.> U قبول شده
adopts U قبول کردن
authorized <adj.> <past-p.> U قبول شده
adopting U قبول کردن
adopt U قبول کردن
passed <adj.> <past-p.> U قبول شده
honours U قبول کردن
unacceptable U غیرقابل قبول
ineligible U غیرقابل قبول
acceptable U قابل قبول
passable U قابل قبول
believable U قابل قبول
unacceptably U غیرقابل قبول
adoption U قبول به فرزندی
withdraws U قبول نکردن
withdraw U قبول نکردن
acceptances U قبول قرارداد
acceptance U قبول قرارداد
acceptability U قابلیت قبول
disclaimed U قبول نکردن
acceptance limit U حد قابل قبول
reasonable U قابل قبول
I agree. U قبول دارم.
admissible U قابل قبول
agreements U قرار قبول
agreement U قرار قبول
intolerance U عدم قبول
entertain U قبول کردن
entertained U قبول کردن
acceptance by words U قبول قولی
passed U قبول کردن
acceptably U بطورقابل قبول
allowable U قابل قبول
passes U قبول کردن
tolerable U قابل قبول
entertains U قبول کردن
rejection U قبول نکردن
acceptability U قبول شدگی
admits U قبول کردن
admit U قبول کردن
disclaiming U قبول نکردن
agreed <adj.> <past-p.> U قبول شده
admitting U قبول کردن
allowed <adj.> <past-p.> U قبول شده
approved <adj.> <past-p.> U قبول شده
disclaims U قبول نکردن
newest U دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new U دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new- U دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer U دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
to be valid U قابل قبول بودن
to take up the glove U قبول مبارزه کردن
take to <idiom> U سریعا قبول کردن
to take up the gauntlet U قبول مبارزه کردن
To pass (fail,flunk) an exam. U درامتحان قبول ( رد )شدن
sign a waiver U قبول اغماض نمودن
to incur a risk U ریسکی را قبول کردن
To pass an examination . U درامتحان قبول شدن
He wouldnt dare refuse. U سگ کیست که قبول نکند
recognized refugee U پناهنده قبول شده
to hold water U قابل قبول بودن
To accept an invitation . دعوتی را قبول کردن
To assume responsibility . U قبول مسئولیت کردن
sit right (negative) <idiom> U غیر قابل قبول
brinkmanship U سیاست قبول مخاطره
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com