Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
predetermine
U
قبلا مقدر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prefigure
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
ordains
U
مقدر کردن
predestinate
U
مقدر کردن
ordain
U
مقدر کردن
ordained
U
مقدر کردن
ordaining
U
مقدر کردن
predestine
U
مقدر شدن یا کردن
foredoom
U
ازپیش مقدر یا محکوم کردن
fate
U
مقدر شدن بسرنوشت شوم دچار کردن
fates
U
مقدر شدن بسرنوشت شوم دچار کردن
destine
U
مقدر کردن سرنوشت معین کردن
to express one's heartfelt
U
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
pretypify
U
قبلا اعلام کردن
prifix
U
قبلا تعیین کردن
pretreat
U
قبلا معالجه کردن
preselect
U
قبلا انتخاب کردن
prerecord
U
قبلا ثبت کردن
forearms
U
قبلا اماده کردن
preheated
U
قبلا گرم کردن
forearm
U
قبلا اماده کردن
preheats
U
قبلا گرم کردن
prenominate
U
قبلا ذکر کردن
previews
U
قبلا رویت کردن
prifixal
U
قبلا تعیین کردن
destine
U
قبلا انتخاب کردن
predetermine
U
قبلا تعیین کردن
forespeak
U
قبلا اماده کردن
prearrange
U
قبلا تهیه کردن
pre appoint
U
قبلا معین کردن
predestine
U
قبلا تعیین کردن
preheat
U
قبلا گرم کردن
to prerecord
U
قبلا ضبط کردن
preconceive
U
قبلا تصور کردن
predigest
U
قبلا هضم کردن
preview
U
قبلا رویت کردن
premeditate
U
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
predicting
U
قبلا پیش بینی کردن
predicts
U
قبلا پیش بینی کردن
predict
U
قبلا پیش بینی کردن
forebode
U
قبلا بدل کسی اثر کردن
prevue
U
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
bespeak
U
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
preform
U
قبلا شکل چیزی رامعین کردن
fey
U
مقدر
elliptical
U
مقدر
predeterminate
U
مقدر
fated
U
مقدر
implied
U
مقدر
predetermined
U
مقدر
predetermination
U
مقدر سای
predestinate
U
مقدر شده
the fullness of time
U
وقت مقدر
heir presumptive
U
وارث مقدر
tacit
U
مقدر خاموش
i was reserved for it
U
تنها برای من مقدر شده بود
lines
U
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line
U
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
supra
U
قبلا
erst
U
قبلا
previously
U
قبلا"
aforehand
U
قبلا
erstwhile
U
قبلا
formerly
U
قبلا
already
U
قبلا
the reinbefore
U
قبلا
beforehand
U
قبلا اماده
prerecord
U
قبلا ضبط
pre arrange
U
قبلا قرارگذاشتن
prescient
U
قبلا اگاه
prepay
U
قبلا پرداختن
presentient
U
قبلا متوجه
presentient
U
قبلا مستعد
foretoken
U
قبلا اگاهانیدن
i went before
U
من قبلا` رفتم
heretofore
U
سابقا قبلا
preassigned
U
قبلا تعیین شده
prearrange
U
قبلا ترتیب دادن
as already mentioned
<adv.>
U
همانطور که قبلا اشاره شد
advance
U
قبلا تجهیز شده
as already mentioned
<adv.>
U
همانطور که قبلا ذکر شد
as previously mentioned
<adv.>
U
همانطور که قبلا اشاره شد
foresees
U
قبلا تهیه دیدن
foresee
U
قبلا تهیه دیدن
advance
U
قبلا تهیه شده
I have a reservation.
من قبلا رزرو کردم.
as previously agreed upon
<adv.>
U
همینطور که قبلا موافقت شد
prenominate
U
قبلا ذکر شده
preheats
U
قبلا حرارت دادن
advances
U
قبلا تهیه شده
as previously mentioned
<adv.>
U
همانطور که قبلا ذکر شد
prenominate
U
قبلا نامبرده شده
advancing
U
قبلا تهیه شده
preordain
U
قبلا مقرر داشتن
advancing
U
قبلا تجهیز شده
prepossess
U
قبلا بتصرف اوردن
presanctified
U
قبلا تقدیس شده
pretypify
U
قبلا نشان دادن
premonish
U
قبلا برحذر داشتن
primes
U
قبلا تعلیم دادن
primed
U
قبلا تعلیم دادن
preheat
U
قبلا حرارت دادن
prime
U
قبلا تعلیم دادن
advances
U
قبلا تجهیز شده
preheated
U
قبلا حرارت دادن
preform
U
قبلا تشکیل دادن
preform
U
قبلا بشکل دراوردن
prepaid
U
قبلا" پرداخت شده
preform
U
قبلا تصمیم گرفتن
preconceive
U
قبلا عقیده پیداکردن
preexist
U
قبلا وجود داشتن
predesignate
U
قبلا تعیین شده
preset
U
قبلا چیدن و قرار دادن
put in
<idiom>
U
اضافه چیزی که قبلا گفته شد
preconcert
U
قبلا فرار ومدار گذاردن
preassigned
U
قبلا تخصیص داده شده
heir presumptive
U
وارث درجه دوم که درصورت نبودن حخاجبی وارث میشوند وارث مقدر
pre-
U
آنچه قبلا توافق شده است
pre
U
آنچه قبلا توافق شده است
preordain
U
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
postpaid
U
مخارج پستی قبلا پرداخت شده
preexist
U
ازلی بودن قبلا موجود شدن
predefined
U
آنچه قبلا معرفی شده است
thereinbefore
U
در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
ingrain
U
نخی که قبلا الیاف ان رنگ شده است
rest on one's laurels
<idiom>
U
خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
Thats no news to me.
U
این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
have a go at
<idiom>
U
سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
revocation of probate
U
بطلان وصیتنامهای که قبلا" صحت مفادش تصدیق شده
he was otherwise ordered
U
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
predestinate
U
قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
cost indexes
U
ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
forlorn hope
U
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
postpaid
U
پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
prepossess
U
تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
to reinvent the wheel
<idiom>
U
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
turnkey system
U
سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
yalta conference
U
م تشکیل یک سازمان جهانی برای صلح و امنیت جهان تاکید و بر پارهای تصمیمات دیگر که قبلا" در منشوراتلانتیک به ان اشاره شده بودتاکید شد
post race
U
مسابقهای که صاحب اسب قبلا نام اسب را ثبت میکند
fore
U
: پیشوندبمعنی پیش و جلو قبلا وپیشروها و واقع در جلو
fourth generation computers
U
فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
re attachment
U
در مورد کسی که قبلا" توقیف شده بوده وبه علتی بدون تعیین تاریخ دقیق ازاد شده بوده است die sine
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com