English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
preform U قبلا شکل چیزی رامعین کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
evaluated U چیزی رامعین کردن
to reason out something U چیزی رامعین کردن
evaluate U چیزی رامعین کردن
evaluating U چیزی رامعین کردن
evaluates U چیزی رامعین کردن
objectify U خاصیت و ماهیت چیزی رامعین کردن
times U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
timed U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
valuate U ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
bespeak U قبلا درباره چیزی صحبت کردن
premeditate U قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
prefigure U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
put in <idiom> U اضافه چیزی که قبلا گفته شد
dispose U ترتیب کارها رامعین کردن
to reinvent the wheel <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
to express one's heartfelt U قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
pretypify U قبلا اعلام کردن
destine U قبلا انتخاب کردن
preview U قبلا رویت کردن
previews U قبلا رویت کردن
predetermine U قبلا تعیین کردن
preselect U قبلا انتخاب کردن
preconceive U قبلا تصور کردن
prifix U قبلا تعیین کردن
predetermine U قبلا مقدر کردن
predestine U قبلا تعیین کردن
prerecord U قبلا ثبت کردن
pretreat U قبلا معالجه کردن
prenominate U قبلا ذکر کردن
preheat U قبلا گرم کردن
preheated U قبلا گرم کردن
pre appoint U قبلا معین کردن
forearm U قبلا اماده کردن
forearms U قبلا اماده کردن
to prerecord U قبلا ضبط کردن
forespeak U قبلا اماده کردن
prearrange U قبلا تهیه کردن
prifixal U قبلا تعیین کردن
predigest U قبلا هضم کردن
preheats U قبلا گرم کردن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
predicts U قبلا پیش بینی کردن
predict U قبلا پیش بینی کردن
predicting U قبلا پیش بینی کردن
prevue U قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
forebode U قبلا بدل کسی اثر کردن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
snow line U خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
gauger U کسیکه گنجایش چلیک وغیره رامعین میکند
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
hashing U تبدیل یک کلید به یک ادرس که در ان کلیدها محل اطلاعات رامعین می کنند درهم سازی
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
erst U قبلا
aforehand U قبلا
supra U قبلا
previously U قبلا"
erstwhile U قبلا
already U قبلا
formerly U قبلا
the reinbefore U قبلا
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
beforehand U قبلا اماده
heretofore U سابقا قبلا
prepay U قبلا پرداختن
prerecord U قبلا ضبط
presentient U قبلا مستعد
pre arrange U قبلا قرارگذاشتن
i went before U من قبلا` رفتم
prescient U قبلا اگاه
foretoken U قبلا اگاهانیدن
presentient U قبلا متوجه
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
prenominate U قبلا نامبرده شده
as previously mentioned <adv.> U همانطور که قبلا اشاره شد
advancing U قبلا تجهیز شده
advances U قبلا تجهیز شده
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
preform U قبلا بشکل دراوردن
as previously mentioned <adv.> U همانطور که قبلا ذکر شد
advances U قبلا تهیه شده
as already mentioned <adv.> U همانطور که قبلا ذکر شد
advance U قبلا تجهیز شده
advance U قبلا تهیه شده
as already mentioned <adv.> U همانطور که قبلا اشاره شد
advancing U قبلا تهیه شده
premonish U قبلا برحذر داشتن
preheats U قبلا حرارت دادن
prenominate U قبلا ذکر شده
preform U قبلا تصمیم گرفتن
as previously agreed upon <adv.> U همینطور که قبلا موافقت شد
preform U قبلا تشکیل دادن
primes U قبلا تعلیم دادن
preexist U قبلا وجود داشتن
predesignate U قبلا تعیین شده
preassigned U قبلا تعیین شده
preconceive U قبلا عقیده پیداکردن
primed U قبلا تعلیم دادن
prime U قبلا تعلیم دادن
preordain U قبلا مقرر داشتن
preheated U قبلا حرارت دادن
preheat U قبلا حرارت دادن
prepaid U قبلا" پرداخت شده
pretypify U قبلا نشان دادن
foresee U قبلا تهیه دیدن
foresees U قبلا تهیه دیدن
presanctified U قبلا تقدیس شده
prepossess U قبلا بتصرف اوردن
prearrange U قبلا ترتیب دادن
preconcert U قبلا فرار ومدار گذاردن
preset U قبلا چیدن و قرار دادن
preassigned U قبلا تخصیص داده شده
pre- U آنچه قبلا توافق شده است
pre U آنچه قبلا توافق شده است
thereinbefore U در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
postpaid U مخارج پستی قبلا پرداخت شده
preordain U قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
predefined U آنچه قبلا معرفی شده است
preexist U ازلی بودن قبلا موجود شدن
ingrain U نخی که قبلا الیاف ان رنگ شده است
Thats no news to me. U این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
have a go at <idiom> U سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
rest on one's laurels <idiom> U خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
revocation of probate U بطلان وصیتنامهای که قبلا" صحت مفادش تصدیق شده
predestinate U قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
forlorn hope U دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
cost indexes U ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
postpaid U پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
prepossess U تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
flavorings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization U خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
prejudged U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
turnkey system U سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
to pirate something U چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
refers U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
set loose <idiom> U رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
to pull off something [contract, job etc.] U چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
referred U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
fraise U نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
cession U صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
to instigate something U چیزی را برانگیختن [اغوا کردن ] [وادار کردن ]
to throw light upon U روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
denounce U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
to beg for a thing U چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
briefed U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefer U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefest U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
brief U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
references U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
beck U باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
mind U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
minds U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
reference U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
minding U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
to throw something overboard U چیزی را ول کردن
deducted U کم کردن چیزی از کل
deduct U کم کردن چیزی از کل
to cut back [on] something U چیزی را کم کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com