Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
preview
U
قبلا رویت کردن
previews
U
قبلا رویت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
prevue
U
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
Other Matches
prefiguring
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
payable at sight
U
قابل پرداخت به محض رویت به رویت
sights
U
رویت کردن
sight
U
رویت کردن
to express one's heartfelt
U
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
predigest
U
قبلا هضم کردن
predetermine
U
قبلا تعیین کردن
preheats
U
قبلا گرم کردن
prearrange
U
قبلا تهیه کردن
pre appoint
U
قبلا معین کردن
destine
U
قبلا انتخاب کردن
forespeak
U
قبلا اماده کردن
to prerecord
U
قبلا ضبط کردن
predetermine
U
قبلا مقدر کردن
predestine
U
قبلا تعیین کردن
pretypify
U
قبلا اعلام کردن
preconceive
U
قبلا تصور کردن
pretreat
U
قبلا معالجه کردن
prifix
U
قبلا تعیین کردن
prifixal
U
قبلا تعیین کردن
preselect
U
قبلا انتخاب کردن
prerecord
U
قبلا ثبت کردن
forearms
U
قبلا اماده کردن
prenominate
U
قبلا ذکر کردن
forearm
U
قبلا اماده کردن
preheat
U
قبلا گرم کردن
preheated
U
قبلا گرم کردن
premeditate
U
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
sight
U
بازرسی کردن رویت کردن
sights
U
بازرسی کردن رویت کردن
predicting
U
قبلا پیش بینی کردن
predict
U
قبلا پیش بینی کردن
predicts
U
قبلا پیش بینی کردن
forebode
U
قبلا بدل کسی اثر کردن
preform
U
قبلا شکل چیزی رامعین کردن
bespeak
U
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
sights
U
رویت
sight
U
رویت
at sight
U
به رویت
anchor in sight
U
لنگر رویت شد
apparent
U
قابل رویت
visible
U
قابل رویت
bill pay able at sight
U
برات رویت
angle of sight
U
زاویه رویت
option of inspection
U
خیار رویت
sight draft
U
برات به رویت
seeing
U
بینش رویت
at sight
U
بمحض رویت
draft at sight
U
برات به رویت
macroscopic
U
قابل رویت
visibility
U
قابلیت رویت
parallax-free
<adj.>
U
بدون اختلاف در رویت
inenarrable
U
غیر قابل رویت
invisibles
U
معاملات غیرقابل رویت
visible
U
نمایان قابل رویت
visibles
U
کالاهای قابل رویت
invisible trade
U
تجارت غیرقابل رویت
the pot calls the kettle black
U
دیگ بدیگ میگوید رویت سیاه
visibility
U
قابلیت دید قابل رویت بودن
uncovered
U
واضح قابل رویت غیر سری
What brazen cheek ! Ilike your impudence .
U
بنازم که خیلی رویت زیاد است ( پررویی) !
Please face me when I'm talking to you.
U
لطفا وقتی که با تو صحبت می کنم رویت را به من بکن.
parallax
U
اختلاف رویت با در نظر گرفتن محل دید نافر
heliacal
U
ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشیدقابل رویت است
subaqueous ranging
U
طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی
discrimination
U
حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
helical
U
ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشید قابل رویت است شمسی
chip
U
خرده فلزی که قابل رویت که از موتور یا سایر دستگاههاجدا شده باشد
chips
U
خرده فلزی که قابل رویت که از موتور یا سایر دستگاههاجدا شده باشد
aforehand
U
قبلا
the reinbefore
U
قبلا
previously
U
قبلا"
already
U
قبلا
erstwhile
U
قبلا
erst
U
قبلا
supra
U
قبلا
formerly
U
قبلا
pre arrange
U
قبلا قرارگذاشتن
foretoken
U
قبلا اگاهانیدن
presentient
U
قبلا متوجه
presentient
U
قبلا مستعد
prescient
U
قبلا اگاه
heretofore
U
سابقا قبلا
beforehand
U
قبلا اماده
i went before
U
من قبلا` رفتم
prepay
U
قبلا پرداختن
prerecord
U
قبلا ضبط
reflected code
U
سیستم کد گذاری که نمایش دو رویت اعداد دهی با یک بیت در زمان از یک عدد به بعدی تغییر میکند
prepossess
U
قبلا بتصرف اوردن
preconceive
U
قبلا عقیده پیداکردن
preordain
U
قبلا مقرر داشتن
preheat
U
قبلا حرارت دادن
pretypify
U
قبلا نشان دادن
preform
U
قبلا بشکل دراوردن
prenominate
U
قبلا ذکر شده
preheated
U
قبلا حرارت دادن
preassigned
U
قبلا تعیین شده
preheats
U
قبلا حرارت دادن
preexist
U
قبلا وجود داشتن
prepaid
U
قبلا" پرداخت شده
preform
U
قبلا تصمیم گرفتن
presanctified
U
قبلا تقدیس شده
predesignate
U
قبلا تعیین شده
preform
U
قبلا تشکیل دادن
premonish
U
قبلا برحذر داشتن
prearrange
U
قبلا ترتیب دادن
as previously agreed upon
<adv.>
U
همینطور که قبلا موافقت شد
advances
U
قبلا تجهیز شده
advancing
U
قبلا تهیه شده
advancing
U
قبلا تجهیز شده
as previously mentioned
<adv.>
U
همانطور که قبلا ذکر شد
as already mentioned
<adv.>
U
همانطور که قبلا ذکر شد
prime
U
قبلا تعلیم دادن
primes
U
قبلا تعلیم دادن
as already mentioned
<adv.>
U
همانطور که قبلا اشاره شد
advances
U
قبلا تهیه شده
as previously mentioned
<adv.>
U
همانطور که قبلا اشاره شد
foresee
U
قبلا تهیه دیدن
primed
U
قبلا تعلیم دادن
I have a reservation.
من قبلا رزرو کردم.
foresees
U
قبلا تهیه دیدن
prenominate
U
قبلا نامبرده شده
advance
U
قبلا تهیه شده
advance
U
قبلا تجهیز شده
preconcert
U
قبلا فرار ومدار گذاردن
preassigned
U
قبلا تخصیص داده شده
put in
<idiom>
U
اضافه چیزی که قبلا گفته شد
preset
U
قبلا چیدن و قرار دادن
postpaid
U
مخارج پستی قبلا پرداخت شده
predefined
U
آنچه قبلا معرفی شده است
preordain
U
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
pre-
U
آنچه قبلا توافق شده است
thereinbefore
U
در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
preexist
U
ازلی بودن قبلا موجود شدن
pre
U
آنچه قبلا توافق شده است
ingrain
U
نخی که قبلا الیاف ان رنگ شده است
Thats no news to me.
U
این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
revocation of probate
U
بطلان وصیتنامهای که قبلا" صحت مفادش تصدیق شده
have a go at
<idiom>
U
سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
rest on one's laurels
<idiom>
U
خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
angle of view
U
زاویه رویت دوربین عکاسی میدان دید دوربین
cost indexes
U
ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
postpaid
U
پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
predestinate
U
قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
forlorn hope
U
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
prepossess
U
تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
to reinvent the wheel
<idiom>
U
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
turnkey system
U
سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
pot calling the kettle black
<idiom>
U
دیگ به دیگ میگوید رویت سیاه
invisible assets
U
دارائیهای نامرئی دارائیهای غیرقابل رویت
sensible
U
قابل درک قابل رویت
yalta conference
U
م تشکیل یک سازمان جهانی برای صلح و امنیت جهان تاکید و بر پارهای تصمیمات دیگر که قبلا" در منشوراتلانتیک به ان اشاره شده بودتاکید شد
post race
U
مسابقهای که صاحب اسب قبلا نام اسب را ثبت میکند
fore
U
: پیشوندبمعنی پیش و جلو قبلا وپیشروها و واقع در جلو
fourth generation computers
U
فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
re attachment
U
در مورد کسی که قبلا" توقیف شده بوده وبه علتی بدون تعیین تاریخ دقیق ازاد شده بوده است die sine
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com