Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
prefigure
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pretypify
U
قبلا نشان دادن
pretypify
U
قبلا اعلام کردن
preheats
U
قبلا حرارت دادن
preheat
U
قبلا حرارت دادن
preheated
U
قبلا حرارت دادن
preform
U
قبلا تشکیل دادن
primes
U
قبلا تعلیم دادن
primed
U
قبلا تعلیم دادن
prearrange
U
قبلا ترتیب دادن
prime
U
قبلا تعلیم دادن
preset
U
قبلا چیدن و قرار دادن
preordain
U
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
prepossess
U
تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
previews
U
قبلا رویت کردن
preheated
U
قبلا گرم کردن
prifixal
U
قبلا تعیین کردن
preheat
U
قبلا گرم کردن
prifix
U
قبلا تعیین کردن
preheats
U
قبلا گرم کردن
destine
U
قبلا انتخاب کردن
pretreat
U
قبلا معالجه کردن
preselect
U
قبلا انتخاب کردن
predestine
U
قبلا تعیین کردن
preview
U
قبلا رویت کردن
prerecord
U
قبلا ثبت کردن
predetermine
U
قبلا تعیین کردن
forespeak
U
قبلا اماده کردن
predigest
U
قبلا هضم کردن
preconceive
U
قبلا تصور کردن
to prerecord
U
قبلا ضبط کردن
predetermine
U
قبلا مقدر کردن
forearms
U
قبلا اماده کردن
prearrange
U
قبلا تهیه کردن
prenominate
U
قبلا ذکر کردن
pre appoint
U
قبلا معین کردن
forearm
U
قبلا اماده کردن
predicting
U
قبلا پیش بینی کردن
predict
U
قبلا پیش بینی کردن
predicts
U
قبلا پیش بینی کردن
prevue
U
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
bespeak
U
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
forebode
U
قبلا بدل کسی اثر کردن
preform
U
قبلا شکل چیزی رامعین کردن
to express one's heartfelt
U
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
premeditate
U
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
aforehand
U
قبلا
previously
U
قبلا"
supra
U
قبلا
formerly
U
قبلا
erst
U
قبلا
the reinbefore
U
قبلا
erstwhile
U
قبلا
already
U
قبلا
pre arrange
U
قبلا قرارگذاشتن
i went before
U
من قبلا` رفتم
prepay
U
قبلا پرداختن
prerecord
U
قبلا ضبط
heretofore
U
سابقا قبلا
presentient
U
قبلا متوجه
presentient
U
قبلا مستعد
foretoken
U
قبلا اگاهانیدن
beforehand
U
قبلا اماده
prescient
U
قبلا اگاه
advancing
U
قبلا تهیه شده
advancing
U
قبلا تجهیز شده
prenominate
U
قبلا ذکر شده
prenominate
U
قبلا نامبرده شده
preform
U
قبلا تصمیم گرفتن
preordain
U
قبلا مقرر داشتن
prepossess
U
قبلا بتصرف اوردن
presanctified
U
قبلا تقدیس شده
preform
U
قبلا بشکل دراوردن
advances
U
قبلا تجهیز شده
preassigned
U
قبلا تعیین شده
preconceive
U
قبلا عقیده پیداکردن
advance
U
قبلا تهیه شده
predesignate
U
قبلا تعیین شده
premonish
U
قبلا برحذر داشتن
advance
U
قبلا تجهیز شده
prepaid
U
قبلا" پرداخت شده
advances
U
قبلا تهیه شده
preexist
U
قبلا وجود داشتن
I have a reservation.
من قبلا رزرو کردم.
foresee
U
قبلا تهیه دیدن
as already mentioned
<adv.>
U
همانطور که قبلا ذکر شد
as already mentioned
<adv.>
U
همانطور که قبلا اشاره شد
as previously mentioned
<adv.>
U
همانطور که قبلا ذکر شد
as previously mentioned
<adv.>
U
همانطور که قبلا اشاره شد
foresees
U
قبلا تهیه دیدن
as previously agreed upon
<adv.>
U
همینطور که قبلا موافقت شد
preconcert
U
قبلا فرار ومدار گذاردن
put in
<idiom>
U
اضافه چیزی که قبلا گفته شد
preassigned
U
قبلا تخصیص داده شده
postpaid
U
مخارج پستی قبلا پرداخت شده
preexist
U
ازلی بودن قبلا موجود شدن
predefined
U
آنچه قبلا معرفی شده است
pre
U
آنچه قبلا توافق شده است
pre-
U
آنچه قبلا توافق شده است
thereinbefore
U
در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
ingrain
U
نخی که قبلا الیاف ان رنگ شده است
revocation of probate
U
بطلان وصیتنامهای که قبلا" صحت مفادش تصدیق شده
have a go at
<idiom>
U
سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
rest on one's laurels
<idiom>
U
خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
Thats no news to me.
U
این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
postpaid
U
پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
predestinate
U
قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
forlorn hope
U
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
cost indexes
U
ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
turnkey system
U
سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
to reinvent the wheel
<idiom>
U
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
yalta conference
U
م تشکیل یک سازمان جهانی برای صلح و امنیت جهان تاکید و بر پارهای تصمیمات دیگر که قبلا" در منشوراتلانتیک به ان اشاره شده بودتاکید شد
post race
U
مسابقهای که صاحب اسب قبلا نام اسب را ثبت میکند
fore
U
: پیشوندبمعنی پیش و جلو قبلا وپیشروها و واقع در جلو
fourth generation computers
U
فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
re attachment
U
در مورد کسی که قبلا" توقیف شده بوده وبه علتی بدون تعیین تاریخ دقیق ازاد شده بوده است die sine
heralded
U
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralds
U
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
herald
U
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralding
U
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
early warning
U
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning
U
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
ground resolution
U
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
displaying
U
نشان دادن ابراز کردن
display
U
نشان دادن ابراز کردن
earmark
U
نشان کردن اختصاص دادن
represented
U
بیان کردن نشان دادن
represent
U
بیان کردن نشان دادن
displayed
U
نشان دادن ابراز کردن
to set out
U
نشان دادن تعیین کردن
earmarks
U
نشان کردن اختصاص دادن
displays
U
نشان دادن ابراز کردن
project
U
فاهر کردن نشان دادن
projects
U
فاهر کردن نشان دادن
represents
U
بیان کردن نشان دادن
projected
U
فاهر کردن نشان دادن
actions
U
پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
action
U
پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
belie
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
brazenly
U
بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
demonstrated
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
belied
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belies
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
demonstrating
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
featuring
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
featured
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
features
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
to give publicity to
U
بعموم نشان دادن یا معرفی کردن
demonstrate
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
simulate
U
تقلید نشان دادن وانمود کردن
simulates
U
تقلید نشان دادن وانمود کردن
feature
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
belying
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
brazen
U
بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
simulating
U
تقلید نشان دادن وانمود کردن
demonstrates
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
cerebrate
U
فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
to prove oneself
U
نشان دادن
[ثابت کردن]
توانایی انجام کاری
hyphens
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
religionize
U
دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
hyphen
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
flags
U
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag
U
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
auto
U
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
autos
U
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
target materials
U
مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
images
U
نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
alerting service
U
قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
illustrating
U
شرح دادن نشان دادن
illustrate
U
شرح دادن نشان دادن
illustrates
U
شرح دادن نشان دادن
flag
U
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flags
U
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
evinces
U
نشان دادن
actuate
U
نشان دادن
evince
U
نشان دادن
demonstrates
U
نشان دادن
introduced
U
نشان دادن
demonstrated
U
نشان دادن
visions
U
یا نشان دادن
demonstrating
U
نشان دادن
exerted
U
نشان دادن
registering
U
نشان دادن
exerting
U
نشان دادن
exert
U
نشان دادن
showŠetc
U
نشان دادن
introduces
U
نشان دادن
vision
U
یا نشان دادن
evincing
U
نشان دادن
ante
U
نشان دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com