Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 126 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
base mortar
U
قبضه مبنا
base piece
U
قبضه مبنا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hilts
U
قبضه
premption
U
قبضه
griped
U
قبضه
hilt
U
قبضه
piece
U
قبضه سلاح
pieces
U
قبضه سلاح
handle
U
قبضه شمشیر
readying
U
قبضه حاضر
section chief
U
رئیس قبضه
readied
U
قبضه حاضر
ready
U
قبضه حاضر
readies
U
قبضه حاضر
sections
U
قبضه توپ
section
U
قبضه توپ
artillery piece
U
قبضه توپخانه
manubrium
U
قبضه تفنگ
gun captain
U
رئیس قبضه
Ten firearms .
U
ده قبضه اسلحه
handles
U
قبضه شمشیر
gun section
U
یک قبضه توپ با نفرات
cornering the market
U
قبضه نمودن بازار
haft
U
قبضه دسته گذاشتن
pieces
U
قبضه توپ یا تفنگ
certified mail
U
پست سفارشی دو قبضه
piece
U
قبضه توپ یا تفنگ
drilled
U
مشق پای قبضه
registered letter with receipt attached
U
نامه سفارشی دو قبضه
drills
U
مشق پای قبضه
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things.
U
کارها را قبضه کردن
drill
U
مشق پای قبضه
manubrium
U
عضو یا قسمت قبضه مانند
gripe
U
گیره چسبیدن قبضه کردن
They have seized ( dominated) the country.
U
مملکت را قبضه کرده اند
stocked
U
قبضه جنگ افزار قنداق تفنگ
His speech gripped the television viewers ( audience ).
U
سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
handles
U
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
stock
U
قبضه جنگ افزار قنداق تفنگ
handle
U
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
datum line
U
خط مبنا
datum deck
U
پل مبنا
base line
U
خط مبنا
basis
U
مبنا
datum
U
مبنا
benchmark
U
مبنا
grade line
U
خط مبنا
benchmarks
U
مبنا
radix
U
مبنا
service practice
U
مشق پای قبضه جنگ افزار تمرین عملی
bench mark
U
نشانه مبنا
basing rate
U
نرخ مبنا
basis price
U
قیمت مبنا
chart base
U
چارت مبنا
bottom plate
U
صفحه مبنا
datum
U
سطح مبنا
datum plane
U
افق مبنا
design speed
U
سرعت مبنا
reference phase
U
فاز مبنا
reference electrode
U
الکترود مبنا
radix point
U
نقطه مبنا
reference piece
U
توپ مبنا
radix complement
U
مکمل مبنا
reference cell
U
پیل مبنا
outline plan
U
طرح مبنا
flash color
U
رنگ مبنا
flat paint
U
رنگ مبنا
reference point
U
نقطه مبنا
foundation
U
پایه مبنا
base number
U
عدد مبنا
base mortar
U
خمپاره مبنا
base map
U
نقشه مبنا
base camp
U
پایگاه مبنا
base address
آدرس مبنا
range
U
منحنی مبنا
ranged
U
منحنی مبنا
base rates
U
نرخ مبنا
base rates
U
تعرفه مبنا
base rate
U
نرخ مبنا
base rate
U
تعرفه مبنا
ranges
U
منحنی مبنا
base peak
U
پیک مبنا
basic capacity
U
گنجایش مبنا
base unit
U
یکان مبنا
base speed
U
سرعت مبنا
basic price
U
قیمت مبنا
base price
U
قیمت مبنا
base point
U
نقطه مبنا
basic load
U
بار مبنا
base period
U
زمان مبنا
base piece
U
توپ مبنا
basis
U
مبنا بنیاد
ranges
U
تغییر کردن خط مبنا
base symbol
U
علایم قراردادی مبنا
elevations
U
تراز از سطح مبنا
base stock control
U
کنترل موجودی مبنا
absolute paths
U
مسیر نسبت به یک مبنا
ranged
U
تغییر کردن خط مبنا
base line end station
U
ایستگاه انتهایی خط مبنا
range
U
تغییر کردن خط مبنا
elevation
U
تراز از سطح مبنا
fire unit
U
یکان تیراندازی کننده قبضه پدافند هوایی سکوی اتش توپخانه
mixed radix notation
U
نشان گذاری امیخته مبنا
base circle
U
هر قسمت اریب از یک سیلندر دایره مبنا
reference line
U
خط راهنمای تعیین جهات خط برگشت خط مبنا
rise and fall
U
تعیین پستی و بلندی نقاط نسبت به سطح مبنا
dry sum
U
تمرین مشق پای قبضه تمرین بدون تیراندازی
cartels
U
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartel
U
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
sanctuaries
U
منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
sanctuary
U
منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
section chief
U
فرمانده رسد فرمانده قبضه
preempt
U
پیشدستی کردن قبضه کردن
plene administravit
U
بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
base section
U
رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
test piece
U
توپ مبنا یا توپ نمونه درخصلت یابی
reference datum
U
سطح مبنای نقشه برداری سطح مبنا
reciprocal agreement
U
قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
hexadecimal notation
U
سیستم اعداد به همراه اعداد مبنا و A تا F
base depot
U
امادگاه واقع در پایگاه امادگاه مبنا
hex
U
سیستم اعداد به همراه اعداد مبنا و A تا F
service of the piece
U
مشق پای قبضه توپخانه مشق پای توپ
basic ration
U
جیره مقدماتی جیره مبنا
altitude height
U
سطح مبنای اندازه گیری ارتفاع هواپیما ارتفاع هواپیما از سطح مبنا
barbette
U
ستون نگهدارنده قبضه توپ ستون نگهدارنده قنداق توپ
cellular unit
U
یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com