Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
riot act
قانون پراکنده ساختن اجتماعات آشوب طلب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
divided fire
U
زیر اتش گرفتن چند هدف به طور همزمان تیر پراکنده اتش پراکنده
scatters
U
پراکنده شدن پراکنده کردن
scatter
U
پراکنده شدن پراکنده کردن
p.a.
U
بلندگوی اجتماعات
public adress system
U
بلند گوی اجتماعات
public address amplifier
U
فزون ساز بلندگوی اجتماعات
to proclaim meetings
U
بوسیله اگهی اجتماعات راقدغن کردن
public address systems
U
دستگاه بلندگو مخصوص اجتماعات بزرگ
public address system
U
دستگاه بلندگو مخصوص اجتماعات بزرگ
fomentation
U
آشوب آفرینی
funfair
U
آشوب
[اصطلاح روزمره]
shivaree
U
آشوب
[اصطلاح روزمره]
razzamatazz
U
آشوب
[اصطلاح روزمره]
carnival
[American E]
U
آشوب
[اصطلاح روزمره]
hustle and bustle
U
آشوب
[اصطلاح روزمره]
razzmatazz
U
آشوب
[اصطلاح روزمره]
to instigate disturbances
U
آشوب راه انداختن
hoopla
U
آشوب
[اصطلاح روزمره]
forced sale
U
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism
U
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
the law is not retroactive
U
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code
U
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
declaratory statute
U
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
U
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
scareup
U
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
penal statute
U
قانون جزایی قانون مجازات
canons
U
قانون کلی قانون شرع
say's law
U
قانون سی . براساس این قانون
canon
U
قانون کلی قانون شرع
sparsely
U
پراکنده
scattered
U
پراکنده
diffuse
U
پراکنده
diffuses
U
پراکنده
far flung
U
پراکنده
diffused
U
پراکنده
sparse
U
پراکنده
diffusing
U
پراکنده
far-flung
U
پراکنده
scatterd
U
پراکنده
dispersoid
U
پراکنده
dissipated
U
پراکنده
dissipative
U
پراکنده سازنده
distributed practices
U
تمرینهای پراکنده
dash
U
پراکنده کردن
wild shot
U
تیر پراکنده
scatter read
U
پراکنده خوانی
disject
U
پراکنده کردن
dashed
U
پراکنده کردن
stray current
U
جریان پراکنده
dashes
U
پراکنده کردن
scatter program
U
نمودار پراکنده
scattered radiation
U
تشعشع پراکنده
scatterer
U
پراکنده ساز
scatterings
U
چیزهای پراکنده
seme
U
افشانده پراکنده
magnetic stray field
U
میدان پراکنده
logorrhea
U
پراکنده گویی
sparse population
U
جمعیت کم یا پراکنده
interspersion
U
پراکنده کردن
fragmentary delusion
U
هذیان پراکنده
scatter plot
U
ترسیم پراکنده
dispersed
U
پراکنده کردن
sporadically
U
پراکنده انفرادی
dispersing
U
پراکنده شدن
dispersing
U
پراکنده کردن
disperses
U
پراکنده شدن
interspersing
U
پراکنده کردن
disperse
U
پراکنده کردن
disperses
U
پراکنده کردن
dispersed
U
پراکنده شدن
disperse
U
پراکنده شدن
sporadic
U
پراکنده انفرادی
outspread
U
بسط پراکنده
straggly
U
پراکنده اواره
scattering
U
پراکنده کردن
intersperse
U
پراکنده کردن
interspersed
U
پراکنده کردن
intersperses
U
پراکنده کردن
marginal productivity law
U
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
zigzag leakage flux
U
شار پراکنده زیگزاگ
dispersal
U
پراکندگی پراکنده سازی
scattered clouds
U
ابرهای پراکنده
[هواشناسی]
energy dissipation
U
پراکنده سازی انرژی
diaspora
U
جماعت یهودیان پراکنده
sunny with cloudy intervals
<idiom>
U
پراکنده و تا اندازه ای آفتابی
[هواشناسی]
effuse
U
پخش کردن پراکنده و متفرق
cloudy with sunny intervals
<idiom>
U
پراکنده و تا اندازه ای آفتابی
[هواشناسی]
magnetic leakage flux
U
فوران پراکنده نشتی مغناطیسی
round up
U
جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
implied trust
U
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
to rally scattered troops
U
جمع آوری کردن نیروهای نظامی پراکنده
to send things flying
U
[بخاطر ضربه]
به اطراف در هوا پراکنده شدن
haze
U
غبارها یا ذرات ریزی که دراتمسفر پراکنده شده اند
lyophobic
U
دارای عدم تجانس با مایعی که دران پراکنده شده
the law does not apply to him
U
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
puff ball
U
یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
aluminum pigmented dope
U
لعاب یا پرداخت که داخل ان تکههای کوچک الومینیوم بصورت معلق پراکنده شده است
material dispersion
U
پراکنده شدن پالس نورانی درداخل یک فیبر نوری در نتیجه طول موجهای مختلف ساطع شده از یک منبع
the long arm of the law
U
دست قانون
[دست قدرتمند قانون]
fan
U
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned
U
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning
U
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans
U
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
sheds
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
shed
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
scatters
U
پراکنده کردن پخش کردن
meddles
U
پراکنده کردن جماع کردن
meddled
U
پراکنده کردن جماع کردن
meddle
U
پراکنده کردن جماع کردن
scatter
U
پراکنده کردن پخش کردن
Kurdish rug
U
فرش کردی
[مناطق بافت به صورت پراکنده بوده و بافته های آن نیز تمایز خاصی از نظر نقشه با دیگر شهرها ندارند. در آن از لچک ترنج گرفته تا افشان و هراتی بافته می شود.]
laws
U
قانون
legal
U
قانون
law
U
قانون
code
U
قانون
canon
U
قانون
enacment
U
قانون
regardless of the law
U
به قانون
statutes
U
قانون
nisi
U
قانون
lex
U
قانون
hess's law
U
قانون هس
law of constant heat sumation
U
قانون هس
rule
U
قانون
act
U
قانون
acted
U
قانون
canons
U
قانون
legislation
U
قانون
regulation
U
قانون
statute
U
قانون
kanoon
U
قانون
edicts
U
قانون
edict
U
قانون
labour act
U
قانون کار
labour code
U
قانون کار
juristic
U
قانون دان
jurisprudent
U
قانون دان
jurisconsult
U
قانون دان
joule's law
U
قانون ژول
joiting law
U
قانون ژول
jachson's law
U
قانون جکسون
labour law
U
قانون کار
lambert law
U
قانون لامبرت
law of complimentarity
U
قانون مکملیت
law of clouser
U
قانون بستار
law of causation
U
قانون علیت
law of analogy
U
قانون تمثیل
law of advantage
U
قانون امتیاز
law merchant
U
قانون تجارت
law fallen into desuetude
U
قانون متروک
law breaker
U
قانون شکن
law abidingness
U
پیروی قانون
laplace's law
U
قانون لاپلاس
introduce law
U
انشاء قانون
insolvent law
U
قانون اعسار
fechner's law
U
قانون فخنر
faraday's law
U
قانون فاراده
faraday's law
U
قانون فارادی
extralegal
U
ماورای قانون
engels law
U
قانون انگل
engel's law
U
قانون انگل
enactor
U
واضع قانون
enactment of law
U
وضع قانون
employment act
U
قانون اشتغال
einstein's law
U
قانون اینشتاین
distribution law
U
قانون توزیع
five second rule
U
قانون 5 ثانیه
game law
U
قانون شکار
insolvent law
U
قانون درماندگی
hubble law
U
قانون هابل
hook's law
U
قانون هوک
hauy law
U
قانون هوی
greshams law
U
قانون گرشام
gresham's law
U
قانون گرشام
graham's law
U
قانون گراهام
governing law
U
قانون حاکم
gay lussac's law
U
قانون گیلوساک
gas laws
U
قانون گاز
islamic law
U
قانون شرع
law of contiguity
U
قانون مجاورت
okuns law
U
قانون اوکان
nationality law
U
قانون تابعیت
mil rule
U
قانون میلیم
merkel's law
U
قانون مرکل
mercantile law
U
قانون تجارت
matrimonially
U
به قانون زناشوئی
marioote law
U
قانون ماریوت
make law
U
وضع قانون
economic law
U
قانون اقتصادی
lextalionis
U
قانون قصاص
nomographer
U
قانون گذاری
nomographer
U
قانون گذار
nomography
U
فن قانون گذاری
ohm's law
U
قانون اهم
offense
U
قانون شکنی
obedient to the law
U
مطیع قانون
obedient to the law
U
پیرو قانون
nightstick
U
چوب قانون
nightsticks
U
چوب قانون
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com