English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
planck's radiation law U قانون تابش پلانک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
planck law U قانون پلانک
kirchhoff radiation law U قانون تابش کیرشهف
plank U پلانک
planck curves U منحنیهای پلانک
planck distribution U توزیع پلانک
planck's constant U ثابت پلانک
quantum of action U ثابت پلانک
legalism U رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale U فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
code U قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive U قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
declaratory statute U قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure U قانون اصول محاکمات قانون شکلی
penal statute U قانون جزایی قانون مجازات
canons U قانون کلی قانون شرع
canon U قانون کلی قانون شرع
say's law U قانون سی . براساس این قانون
marginal productivity law U قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
implied trust U امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
radiation of heat U تابش
isodose U هم تابش
glittered U تابش
irradiation U تابش
glitter U تابش
brilliance U تابش
glitters U تابش
coruscation U تابش
phosphorogenic U تابش زا
glow U تابش
glowed U تابش
lustre U تابش
glows U تابش
emissions U تابش
emission U تابش
shine U تابش
shines U تابش
radiational U تابش
effulge U تابش
effulgence U تابش
fulgency U تابش
erythema U تابش
eradiation U تابش
radiation U تابش
glint U تابش
radioactivity U تابش
glints U تابش
total radiation U تابش کل
glinting U تابش
glinted U تابش
thermal emission U تابش حرارتی
polarized radiation U تابش قطبیده
primary cosmic rays U تابش کیهانی
spectrum U گستره تابش
radiant intensity U شدت تابش
solarization U تابش افتاب
candescent U تابش یاگرما
cosmic radiation U تابش کیهانی
irradiation U تابش دهی
sheen U تابش برق
thermal radiation U تابش حرارتی
radiation pattern U الگوی تابش
visible radiation U تابش مرئی
radiometer U تابش سنج
radiation loss U گمگشتگی تابش
irradiate U تابش دادن
irradiated U تابش دادن
wave radiation U تابش موج
irradiates U تابش دادن
radiation laws U قوانین تابش
irradiating U تابش دادن
soft radiation U تابش نرم
radiation hazard U گزند تابش
radiation field U میدان تابش
radiation density U تراکم تابش
radiation constants U ثابتهای تابش
radiation intensity U شدت تابش
ultraviolet radiation U تابش فرابنفش
irradiancy U درخشندگی تابش
annihilation radiation U تابش نابودی
radiation efficiency U راندمان تابش
cosmic rays U تابش کیهانی
heat radiation U تابش گرما
emissivity U تابش نسبی
bolometri U تابش سنجی
electromagnetic radiation U تابش الکترومغناطیسی
black light U تابش فرابنفش
background radiation U تابش زمینه
sunshine U تابش افتاب
energy radiation U تابش انرژی
lustreer U تابش فروزندگی
exciting radiation U تابش برانگیزاننده
angle of incidence U زاویه تابش
angle of reflection U زاویه تابش
anneal U پخت تابش
shines U فروغ تابش
shine U فروغ تابش
incidence angle U زاویه تابش
incidence plane U صفحه تابش
plane of incidence U صفحه تابش
flashes U تابش انی
flashed U تابش انی
soaking U تابش متعادل
flash U تابش انی
fluorescence U تابش ماهتابی
irradiance U درخشندگی تابش
polarized electromagnetic radiation U تابش الکترومغناطیسی قطبیده
net radiation factor U ضریب تابش خالص
glow U التهاب تابش گداختگی
ionizing radiation U تابش یونیزه کننده
ionizing radiation U تابش یون ساز
near ultraviolet radiation U تابش فرابنفش نزدیک
flame U مشتعل شدن تابش
glowed U التهاب تابش گداختگی
continuous background radiation U تابش زمینهای پیوسته
opalescence U تابش قوس و قزحی
radiation of heat U انتقال گرمابوسیله تابش
bolometric magnitude U قدر تابش سنجی
blackbody radiation U تابش جسم سیاه
hard radiation U تابش یا پرتو سخت
glows U التهاب تابش گداختگی
flames U مشتعل شدن تابش
the law does not apply to him U او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
photon U تنها یک الکترون تابش شود
dazzle U تابش یا روشنی خیره کننده
dazzled U تابش یا روشنی خیره کننده
dazzling U تابش یا روشنی خیره کننده
dazzles U تابش یا روشنی خیره کننده
accidentalism U اثرات تابش نورمصنوعی براشیاء
glare U تابش خیره کننده تشعشع
glared U تابش خیره کننده تشعشع
glares U تابش خیره کننده تشعشع
radioactive U پرتو افشان تابش دار
roentgen U واحد تابش تشعشعات یونیزه کننده
thermionic U مربوط به تابش الکترونها ازاجسام داغ
isodose U دارای تابش یا اشعه برابر هم شعاع
sunlight U تابش افتاب انعکاس نور خورشید
angle of incidence U زاویه بین شعاع تابش و عمود به صفحه
radiation cooling U سرد شدن توسط تابش مستقیم از سطح
roentgenography U عکس برداری بوسیله تابش اشعه مجهول
delayed neutrons U نوترونهای تابش شده از یک هسته برانگیخته در یک پروسه رادیواکتیو
footcandle U واحد روشنایی برابر تابش نور در یک فوت مربع
laser [light amplification by stimulated emission of radiation] U لیزر [تقویت نور به روش گسیل القایی تابش] [فیزیک]
luminescence U پدیده نورافشانی جسمی پس ازقرار گرفتن درمعرض تابش اشعه
roentgenogram U عکسی که توسط تابش اشعه مجهول درست شده است
photoemissive U مادهای که در اثر روشنایی یانور از خود الکترون تابش میکند
airglow U روشنایی که در هنگام غروب به علت تابش افتاب به جوزمین پدید می اید
phototude U لوله الکترون دارای کاتد و اندکه بترتیب فوتون تابش وجذب می کنند
the long arm of the law U دست قانون [دست قدرتمند قانون]
actinoelectric U اجسامی که دارای خاصیت تولید الکتریسیته در اثر تابش طول موجی متناسب با نورباشند
wein law U طول موج بیشترین شدت تابش حاصل از منبع جسم داغ با دمای مطلق نسبت عکس دارد
laser U هر روش تابش نور کوهرنت یا همسان توسط انرژی ذخیره شده در سیستم مولکولی یااتمی هنگام تحریک با سیگنال ورودی
lasers U هر روش تابش نور کوهرنت یا همسان توسط انرژی ذخیره شده در سیستم مولکولی یااتمی هنگام تحریک با سیگنال ورودی
rem U مقدار تابش یونیزه کننده که در صورت جذب توسط یک جسم همان تاثیرات فیزیولوژیکی را که یک رونتگن اشعه ایکس یاتابشهای گاما دارند خواهدداشت
hill shading U سایه زدن ارتفاعات و تپه هاروی نقشه رنگ کردن ارتفاعات در عکس جهت تابش نور خورشید
statute U قانون
regulation U قانون
edict U قانون
rule U قانون
enacment U قانون
canon U قانون
code U قانون
statutes U قانون
canons U قانون
hess's law U قانون هس
lex U قانون
laws U قانون
edicts U قانون
law of constant heat sumation U قانون هس
law U قانون
kanoon U قانون
legislation U قانون
nisi U قانون
regardless of the law U به قانون
acted U قانون
act U قانون
legal U قانون
faraday's law U قانون فاراده
governing law U قانون حاکم
hauy law U قانون هوی
law of scarcity U قانون کمیابی
lawbreaker U قانون شکن
law of use U قانون استعمال
greshams law U قانون گرشام
gresham's law U قانون گرشام
graham's law U قانون گراهام
legislatrix U قانون گذار زن
legist U قانون دان
lenz' law U قانون لنز
legiskative U قانون گذار
lenz's law U قانون لنتس
left hand rule U قانون دست چپ
lawmaker U قانون گزار
game law U قانون شکار
five second rule U قانون 5 ثانیه
fechner's law U قانون فخنر
legislatress U قانون گذار زن
lextalionis U قانون قصاص
gas laws U قانون گاز
law abidingness U پیروی قانون
law of contiguity U قانون مجاورت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com