English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
the low of criminal procedure U قانون اصول محاکمات جزایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
code of procedure U قانون اصول محاکمات
law of procedure U قانون اصول محاکمات قانون شکلی
principle of civil litigation U اصول محاکمات مدنی
principle of criminal procedure U اصول محاکمات جزائی
civil procedure U اصول محاکمات حقوقی
penal statute U قانون جزایی قانون مجازات
legalism U رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
tribunals U دیوان محاکمات
tribunal U دیوان محاکمات
summary jurisdictions U محاکمات اختصاری
sanitize U مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
adjective laws U قوانین مربوط باصول محاکمات
penal U جزایی
punitive U جزایی
antinomian U مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
criminal prosecution U تعقیب جزایی
criminal action U دعوی جزایی
retributive U متضمن مکافات جزایی
punitive article U قوانین جزایی ارتش
military justice U قوانین جزایی ارتش
counter charge U دعوی متقابل در امر جزایی
the court penalized his act U دادگاه عمل او را جزایی تلقی کرد
forced sale U فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
code U قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive U قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
canon low U هیچ یک ازدادگاههای CL اعم از حقوقی یا جزایی متبع نیست
declaratory statute U قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
canon U قانون کلی قانون شرع
say's law U قانون سی . براساس این قانون
canons U قانون کلی قانون شرع
reported U گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
reports U گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
report U گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
marginal productivity law U قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
penalised U کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalizing U کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalises U کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalising U کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalize U کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalized U کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalizes U کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
implied trust U امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
the law does not apply to him U او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
tenet U اصول
teachings U اصول
roots U اصول
technic U اصول
root U اصول
principles U اصول
ism U : اصول
ism U اصول
teaching U اصول
nitty-gritty U اصول
doctrine U اصول
doctrines U اصول
ransoms U وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransom U وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
theories U اصول نظری
denial measures U اصول ممانعت
prineipal parts U اصول فعل
tenets U اصول مسلم
dogmas U اصول عقاید
dogma U اصول عقاید
rational principle U اصول عقلیه
relativity principles U اصول نسبیت
roots and branches U اصول وفروع
mutualism U اصول همکاری
economic principles U اصول اقتصادی
politics U اصول سیاسی
naziism U اصول نازی
nazism U اصول نازی
neodoxy U اصول نوین
kinesiology U اصول مکانیزم
modernism U اصول امروزی
mormonism U اصول mormon ها
methodology U علم اصول
principles of religion U اصول مذهب
monopolosm U اصول انحصار
general principles U اصول کلی
monopolism U اصول انحصار
theory U اصول نظری
principles of economics U اصول اقتصاد
principles of economy U اصول اقتصاد
creationism U اصول افرینش
technological U اصول فنی
grimacing U ادا و اصول
grimaces U ادا و اصول
grimaced U ادا و اصول
grimace U ادا و اصول
technologically U اصول فنی
technics U اصول فنی
abolitionist U اصول بردگی
accounting principles U اصول حسابداری
communism U اصول اشتراکی
doctrine U اصول حکمت
banking principles U اصول بانکداری
chung shin U اصول تکواندو
constitutionalism U اصول مشروطیت
copernician system U اصول کپرنیک
systems U اصول وجود
methodologies U علم اصول
system U اصول وجود
system U روش اصول
doctrines U اصول حکمت
functional U اصول مبادی
tenet U اصول مرام
systems U روش اصول
mouths U ادا و اصول در اوردن
manichaeanism U اصول فلسفه مانی
revivalism U اصول بیداری مذهبی
hedonics U اصول خوشی ولذت
mouth U ادا و اصول در اوردن
individualism U اصول استقلال فردی
moralist U معتقد به اصول اخلاق
mouthed U ادا و اصول در اوردن
asceticism U اصول ریاضت و مرتاضی
rationale U توضیح اصول عقاید
moralists U معتقد به اصول اخلاق
anticonstitutional U مخالف اصول مشروطیت
Catholicism U اصول مذهب کاتولیکی
scientifically U موافق اصول علمی
gradualism U رعایت اصول تدریج
technically U مطابق اصول فنی
unparliamentary U برخلاف اصول پارلمانی
democratism U اصول حکومت ملی
counter current principle U اصول جریان متقابل
economization U رعایت اصول اقتصادی
ex post facto U شامل اصول گذشته
mouthing U ادا و اصول در اوردن
naturalistic U موافق با اصول طبیعی
hierarchism U اصول سلسله مراتب
household art U اصول خانه داری
image shearing principle U اصول برش تصویر
anomie U بی توجهی به اصول دین
fourteen points U اصول چهارده گانه
anomy U بی توجهی به اصول دین
musically U مطابق اصول موسیقی
monarchism U اصول سلطنت مستقل
liberalism U اصول ازادی خواهی
to pull a wry face U اداو اصول دراوردن
modernism U اصول تجدد نوگرایی
ethics U اصول اخلاقی اخلاقیات
principled U دارای اصول وعقاید
unnatural U بر خلاف اصول طبیعت
unnaturally U بر خلاف اصول طبیعت
Protestantism U اصول ایین پروتستانت
fascism U اصول عقاید فاشیست
probity U پیروی دقیق از اصول
Euclid's Elements U اصول اقلیدس [ریاضی]
psychologism U پیروی از اصول روانی
principles of islamic economics U اصول اقتصاد اسلامی
Euclid's Elements U اصول اقلیدس [ریاضی]
planning principles U اصول برنامه ریزی
mutualist U طرفدار اصول همدستی
pauli U اصول مذهبی پولس
sail close to the wind U اندکی از اصول تجاوزکردن
principles of economics U اصول علم اقتصاد
to do v to one's principles U برخلاف اصول خودرفتارکردن
telephone switching technique U اصول اتصالات تلفنی
revivalist movement U جنبش اصول بیداری مذهبی
collectivism U اجرای اصول اشتراکی درزندگی
modernist U هوا خواه اصول امروزی
illiberal U متعصب مخالف اصول ازادی
collectivist U هواخواه اصول اجتماعی درزندگی
rascalism U اصول بی شرفی وحقه بازی
they are t of their doctrines U اصول خودرامحکم نگاه می دارند
unmorality U عدم مراعات اصول اخلاقی
they are t of their doctrines U موافب اصول خودمی باشند
syndicalism U پیروی از اصول اتحادیه صنفی
sansculottism U پیروی از اصول انقلاب افراطی
modernists U هوا خواه اصول امروزی
principled U اصولی پای بند اصول
techniques U اصول مهارت روش فنی
spiritualists U طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
inartistic U فاقد اصول هنری بی هنر
independency U اصول استقلال کلیساهای محلی
hockey U چوگان بازی با اصول فوتبال
spiritualist U طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
democratically U بر طبق اصول حکومت ملی
kinesiological principle U اصول حرکت شناختی بدن
vigilantism U پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
sanitation U مراعات اصول بهداشت بهسازی
moralism U رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
technique U اصول مهارت روش فنی
encyclopaedism U اصول نویسندگان دایره المعارف
evolutionism U اصول ترقی و تکامل تدریجی
literacy U فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
accidence U حادثه اصول صرف و نحو
anglicanism U اصول و انتقادات کلیسای انگلیس
feudalist U طرفدار اصول ملوک الطوایف
moral philosophy U اصول اخلاق ایین رفتار
toryism U اصول وعقاید حزب محافظه کار
one of the [basic] fundamental tenets of democracy U یکی از اصول پایه [اساسی] دموکراسی
individualism U اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
trade unionism U پیروی از اصول وروشهای اتحادیه اصناف
ground U بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
to preach moral principles U اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
prettyism U اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
essenism U اصول یازندگی راهبان قدیم یهود
presbyteral U طرفدار اصول پرسبیتری وابسته به کشسش ها
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com