English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
eurybathic U قادر به زندگی کردن در اعماق مختلف اب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ectogenic U قادر بادامه زندگی درخارج از میزبان خود
tree of life U درخت زندگی [این نگاره بگونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف بکار رفته و جلوه ای از حیات انسان را تداعی می کند.]
storage U مواد مختلف که قادر به ذخیره داده هستند
interactive U سیستم نمایش که قادر به عکس العمل نشان دادن به ورودی مختلف کاربر است
bulk U رسانهای که قادر به ذخیره سازی حجم بزرگی از داده با اندازه ها و حالتهای مختلف است
integrated U پایگاه داده که قادر به تامین اطلاعات برای نیازهای مختلف بدون داده افزودنه است
real time U با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
decollate U جدا کردن موضوعات مختلف به ورقههای مجزا. جدا کردن دو یا سه موضوع مختلف به حالت مجزا و برداشتن کاغذ کاربنی
from the bottom of one's heart <idiom> U از اعماق وجود
benthal U وابسته به اعماق اقیانوس
benthic U وابسته به اعماق اقیانوس
marlinespike U ماهی باله نرم اعماق دریا
permafrost U لایه منجمد دائمی اعماق زمین
marlinspike U ماهی باله نرم اعماق دریا
hydroscope U التی برای دیدن اعماق دریا اب بین
enabling U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enables U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabled U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enable U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
frustule U صدف اهکی دوکپهای که درجلبکهای اعماق دریازیست میکند
charts U شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
charted U شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
charting U شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
chart U شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
target discrimination U قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
fractional U اختصاص بخشهای مختلف پهنای باند به سیگنالها یا مشتریان مختلف
systems analysis U ترکیب محصولات مختلف از تولید کننده مختلف برای یک سیستم
selectable U مدار یا وسیلهای که انتخابهای مختلف آن با قرار دادن اتصالات سیم مختلف انتخاب می شوند
blocage U [بنایی با مواد مختلف و در اندازه های مختلف که در ساخت دیوارهای رومی بکار می رفت.]
symbiosis U همزیستی وتجانس دوموجود مختلف یا دوگروه مختلف باهم
vortex separation U جداکردن ذرات مختلف از یک سیال توسط نیروهای گریز ازمرکزی مختلف در حرکت حلقوی یا گردابی
heterogeneous network U سیستم ارتباطی تقسیم شده که با کانالهای با نرخ ارسال مختلف و پروتکلهای مختلف کار میکند
fdm U انتساب عددی با سیگنال مختلف به فرکانسهای مختلف تا سیگنالهای زیادی روی کانال فرستاده شوند
it is impossible to live there U نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
paint program U نرم افزاری که به کاربر امکان رسم تصاویر روی صفحه نمایش با رنگهای مختلف با روشهای مختلف و جلوههای ویژه را میدهد
allocate U به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
allocating U به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
allocates U به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
functions U سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
functioned U سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
function U سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
estate in common U درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع
bus U خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
busing U خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bussing U خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bussed U خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
buses U خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
busses U خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bused U خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
frequency U انتساب یک عدد از سیگنالهای مختلف به فرکانسهای مختلف یا سیگنالهای زیادی روی یک کانال ارسال شوند
frequencies U انتساب یک عدد از سیگنالهای مختلف به فرکانسهای مختلف یا سیگنالهای زیادی روی یک کانال ارسال شوند
allogamous U مختلف الجنس و مختلف النوع
habits U زندگی کردن
habit U زندگی کردن
profiling U امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profiled U امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profiles U امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profile U امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
chums U باهم زندگی کردن
to live in poverty [want] U در تنگدستی زندگی کردن
cohabit U باهم زندگی کردن
cohabited U باهم زندگی کردن
cohabits U باهم زندگی کردن
to vegetate U پر از بدبختی زندگی کردن
cohabiting U باهم زندگی کردن
freewheels U ازاد زندگی کردن
chum U باهم زندگی کردن
shanty U در کلبه زندگی کردن
to live to oneself U تنها زندگی کردن
freewheel U ازاد زندگی کردن
walk of life <idiom> U طرز زندگی کردن
live in a small way U با قناعت زندگی کردن
freewheeled U ازاد زندگی کردن
reliving U دوبار زندگی کردن
To do well in life . U در زندگی ترقی کردن
relives U دوبار زندگی کردن
knock about U نامرتب زندگی کردن
relived U دوبار زندگی کردن
live U : زندگی کردن زیستن
To embitter ones life. U زندگی رازهر کردن
to live in luxury U با تجمل زندگی کردن
To leade a dogs life . U مثل سگ زندگی کردن
relive U دوبار زندگی کردن
lived U : زندگی کردن زیستن
shanties U در کلبه زندگی کردن
variate U مختلف کردن
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
living from hand to mouth <idiom> U دست به دهان زندگی کردن
a hand to mouth existence <idiom> U دست به دهان زندگی کردن
vegetated U مثل گیاه زندگی کردن
vegetate U مثل گیاه زندگی کردن
vegetates U مثل گیاه زندگی کردن
live high off the hog <idiom> U خیلی تجملاتی زندگی کردن
vegetating U مثل گیاه زندگی کردن
to live out [British E] U در بیرون از شهر زندگی کردن
to live out of town U در بیرون از شهر زندگی کردن
to live outside Tehran U بیرون از تهران زندگی کردن
to live extempore U کردی خوردی زندگی کردن
to keep the pot boiling U زندگی یامعاش خودرافراهم کردن
to live outside Tehran U در حومه تهران زندگی کردن
bach U مجرد و عزب زندگی کردن
live in a small way U بدون سر و صدا زندگی کردن
to muddle on U با تسلیم به پیشامد زندگی کردن
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. U ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
live out of a suitcase <idiom> U تنها بایک چمدان زندگی کردن
cohabits U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
to live in cloves U روی تشک پرقو زندگی کردن
cohabited U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabit U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabiting U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
outcross U امیزش کردن دو جنس مختلف با هم
interbreed U نژادهای مختلف را با هم پیوند کردن
highways U خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود
highway U خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود
nuptias non concubitus , sedconsensus , U قصدنکاح لازم است نه فقط با هم زندگی کردن
reincarnate U تجسم یا زندگی تازه دادن حلول کردن
to live like animals [in a place] U مانند حیوان زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
hunting design U طرح شکارگاهی [این طرح از زمان صفویه رواج یافته و در آن صحنه های مختلف شکار توسط انسان و یا نزاع حیوانات مختلف نشان داده می شود. منشاء اولیه آن کاشان ذکر شده است.]
intermarry U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarrying U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarries U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
collect transfer U بار کردن یک ثبات با بیتها ازمحلهای مختلف
intermarried U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
outbreed U جفت گیری کردن انواع مختلف جانوران
scatter load U بار کردن داده ترتیبی در محلهای مختلف
to live like animals [in a place] U در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
permutation U تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutations U تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
hue U [نقطه جدا کردن رنگ های مختلف از یکدیگر]
graph U اشکال مختلف یک حرف با گرافیک و طرح خطی ثبت کردن
paints U پر کردن شکل گرافیکی با رنگ . با روشهای مختلف و جلوههای ویژه
paint U پر کردن شکل گرافیکی با رنگ . با روشهای مختلف و جلوههای ویژه
graphs U اشکال مختلف یک حرف با گرافیک و طرح خطی ثبت کردن
multiple U حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
compacting U کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compacts U کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compacted U کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compact U کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
logs U وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
log U وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
utility U برنامه مفید که همراه با توابعی از قبیل جستجوی فایل , کپی کردن , دایرکتوری فایل , مرتب کردن و رفع اشکال و توابع ریاضی مختلف میباشد
filling out U [پر کردن زمینه فرش با گل ها و یا اشکال مختلف جهت تزئین بیشتر متن]
motile U قادر بجنبش
all-powerful U قادر مطلق
almightly U قادر مطلق
numerate U قادر شمردن
free swimming U قادر به شنا
omnipotent U قادر متعال
omnipotent U قادر مطلق
networking U در یک شهر یا شهرهای مختلف که به آنها امکان ردو بدل کردن اطلاعات میدهد
adaptations U توانایی یک وسیله برای تنظیم کردن محدوده حساسیت خود در موقعیتهای مختلف
color code U روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها
adaptation U توانایی یک وسیله برای تنظیم کردن محدوده حساسیت خود در موقعیتهای مختلف
solvents U قادر به پرداخت قروض
solvent U قادر به پرداخت دیون
enables U قادر ساختن توانا
solvents U قادر به پرداخت دیون
solvent U قادر به پرداخت قروض
able to justify bail U قادر به تقبل ضمانت
literacy U قادر به خواندن بودن
enabling U قادر ساختن توانا
solvable U قادر بتادیه وام
enabled U قادر ساختن توانا
enable U قادر ساختن توانا
acatamathesia U قادر بدرک سخن نبودن
may U توانایی داشتن قادر بودن
capability U قادر به انجام کاری بودن
thermoduric U قادر به استقامت در برابرحرارت زیاد
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced. U زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
baud rate U وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
baud U وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
kernels U تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
opalite U ترکیبی که دارای رنگهای مختلف بوده و برای براق کردن نمای اجری بکار میرود
kernel U تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
star design U طرح ستاره ای شکل [این طرح به گونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. گاه بصورت ترنج و گاه بصورت تزئین در متن.]
facility U قادر به انجام کاری به سادگی بودن
segments U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segment U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
absolutism U حکومت مطلقه اعتقاد به قادر علی الاطلاق
interactive U برنامه کامپیوتری قادر به پذیرش داده از عملوند
batch processing U سیستم کامپیوتری که قادر به پردازش گروهی از کارهاست
able to withstand contamination <adj.> U قادر به مقاومت در برابر آلودگی [بوم شناسی]
macro U برنامه اسمبلر که قادر به کدگشایی دستورات ماکرو است
programmers U شخصی که قادر به طراحی و نوشتن برنامه کاری است
directors U هواپیمایی قادر به هدایت یک رسانگر بدون سرنشین یا یک موشک
graphics U چاپگری که قادر به چاپ تصاویر map-bit است
director U هواپیمایی قادر به هدایت یک رسانگر بدون سرنشین یا یک موشک
programmer U شخصی که قادر به طراحی و نوشتن برنامه کاری است
music chip U مدار مجتمع قادر به تولید صوت موسیقی و tane
all weather fighter U هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
aerospace vehicle U هر رسانگر کنترلی که قادر به پرواز در هوا و فضا باشد
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself. U زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
redliner U خصوصیتی در گروه کاری یا نرم افزای کلمه پرداز که امکان رنگی کردن نوشتار متن در جاهای مختلف میدهد
fault U سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
faulted U سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
edp U پردازشگر کلمه که قادر به انجام توابع پردازش داده مشخص است
handles U نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
handle U نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
hypermedia U متن با کلمات کلیدی خاص که قادر به نمایش تصویر و صوت باشد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com