Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
attributable
U
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ascribable
U
نسبت دادنی
imputable
U
نسبت دادنی
leverage
U
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law
U
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan
U
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet
U
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata
U
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
nationallism
U
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
variables
U
داده قابل تغییر , که نسبت به نوشتن محافظت نمیشود
variable
U
داده قابل تغییر , که نسبت به نوشتن محافظت نمیشود
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
assion
U
نسبت دادن
imputing
U
نسبت دادن
imputes
U
نسبت دادن
impute
U
نسبت دادن
imputed
U
نسبت دادن
lay to
U
نسبت دادن به
attribution
U
نسبت دادن
ascribed
U
نسبت دادن
ascribe
U
نسبت دادن
attributes
U
نسبت دادن
imputation
U
نسبت دادن
crediting
U
نسبت دادن
credits
U
نسبت دادن
ascribes
U
نسبت دادن
ascribing
U
نسبت دادن
to put down
U
نسبت دادن
credited
U
نسبت دادن
credit
U
نسبت دادن
attribute
U
نسبت دادن
relativization
U
نسبت دادن
attributing
U
نسبت دادن
attaches
U
نسبت دادن گذاشتن
to bear witness to
U
شهادت دادن نسبت به
trump up
U
نسبت ناروا دادن
attaching
U
نسبت دادن گذاشتن
attach
U
نسبت دادن گذاشتن
attributing
U
نسبت دادن حمل کردن
giving
U
نسبت دادن به بیان کردن
To cast a slur on some one . To speak disparagingly of someone .
U
نسبت زشتی به کسی دادن
gives
U
نسبت دادن به بیان کردن
attribute
U
نسبت دادن حمل کردن
give
U
نسبت دادن به بیان کردن
attributes
U
نسبت دادن حمل کردن
To pin something on someone .
U
چیزی را به کسی بستن (نسبت دادن )
ascription
U
عمل نسبت دادن به چیزی اتصاف
mallet goal
U
نمره دادن از صفر تا 01 به بازیگر به نسبت مهارت او
assigning
U
نسبت دادن تخصیص دادن
assigns
U
نسبت دادن تخصیص دادن
assigned
U
نسبت دادن تخصیص دادن
assign
U
نسبت دادن تخصیص دادن
protection
U
سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
preferentialism
U
اصول دادن امتیازات به برخی کشورها نسبت به حقوق گمرکی کالای انها
handicaps
U
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicap
U
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
issuable
U
قابل صدور انتشار دادنی
towards
U
نسبت به
in proprotion to
U
نسبت به
relational
U
نسبت
apropos of
U
نسبت به
kinship
U
نسبت
as compared to
U
نسبت به
than
U
نسبت به
in regard of
U
نسبت به
quotients
U
نسبت
bearing
U
نسبت
respect
U
نسبت
cognation
U
نسبت
t ratio
U
نسبت تی
in the ratio of
U
به نسبت
in respect of
U
نسبت به
the rat of to
U
نسبت دو به سه
in relation to
U
نسبت به
rapport
U
نسبت
quotient
U
نسبت
proportional
U
به نسبت
in regard to
U
نسبت به
in respect of
U
به نسبت
respects
U
نسبت
relation
U
نسبت
formats
U
نسبت
ratio
U
نسبت
with respect to
U
نسبت به
in connexion with
U
نسبت به
format
U
نسبت
In what proportion ?
U
به چه نسبت ؟
to
U
تا نسبت به
rates
U
نسبت
rate
U
نسبت
In the ration lf one to ten .
U
به نسبت یک به ده
proportion
U
نسبت
proportions
U
نسبت
uncross
U
نسبت
ratios
U
نسبت
hit ratio
U
نسبت اصابت
in d. of
U
با بی اعتنایی نسبت به
he is faithful to me
U
نسبت به من باوفاست
correspondingly
U
بهمان نسبت
operating ratio
U
نسبت عملیاتی
one's complement
U
متمم نسبت به یک
baud rate
U
نسبت باود
gyromagnetic ratio
U
نسبت ژیرومغناطیسی
porosity
U
نسبت روزنه ها
impluse ratio
U
نسبت ایمپولز
error ratio
U
نسبت خطا
progressive ratio
U
نسبت تصاعدی
aspect ratio
U
نسبت صفحه
progenitorship
U
نسبت جدی
aspect ratio
U
نسبت تصویر
current ratio
U
نسبت جاری
aspect ratio
U
نسبت دید
price ratio
U
نسبت قیمت
distribution ratio
U
نسبت توزیع
image ratio
U
نسبت تصویر
impluse ratio
U
نسبت ضربه
glide ratio
U
نسبت سریدن
bear on
U
نسبت داشتن
control ratio
U
نسبت فرمان
fineness ratio
U
نسبت فرافت
feedback ratio
U
نسبت پس خوراند
ionic ratio
U
نسبت یونی
inverse ratio
U
نسبت معکوس
contact ratio
U
نسبت تماس
impedance ratio
U
نسبت امپدانس
concentration ratio
U
نسبت تمرکز
deposit ratio
U
نسبت سپرده
inverse ratio or proportion
U
نسبت معکوس
favouritism
U
مساعدت نسبت به
cash ratio
U
نسبت نقدینگی
feedback ratio
U
نسبت فیدبک
factor proportion
U
نسبت عوامل
blood
U
نسبت خویشاوندی
nines complement
U
متمم نسبت به 9
cost benefit ratio
U
نسبت فایده
correlation ratio
U
نسبت همبستگی
connexions
U
بستگی نسبت
mole ratio
U
نسبت مولی
connection
U
بستگی نسبت
mobility ratio
U
نسبت تحرک
bypass ratio
U
نسبت کنارگذاری
magnetogyric ratio
U
نسبت ژیرومغناطیس
liquidity ratio
U
نسبت نقدینگی
compression ratio
U
نسبت تراکم
prorenata
U
نسبت موافق
into
U
نسبت به مقارن
toward
U
بطرف نسبت به
us
U
نسبت بما
percentage
U
نسبت یا درصد
percentages
U
نسبت یا درصد
to behave toward
U
رفتارکردن نسبت به
proximity of blood
U
قرابت نسبت
there is nothing wanting
U
چیزی کم نسبت
visibility
U
نسبت دید
ten's complement
U
متمم نسبت به 01
stress ratio
U
نسبت تنش
strength ratio
U
نسبت استحکام
abundance
U
نسبت فراوانی
shunt ratio
U
نسبت شنت
settlement ratio
U
نسبت نشست
sensitivity ratio
U
نسبت حساسیت
transformation ratio
U
نسبت تبدیل
transmissivity
U
نسبت فرافرستی
regard
U
باره نسبت
regarded
U
باره نسبت
regards
U
باره نسبت
rates
U
اندازه نسبت
rate
U
اندازه نسبت
relationship
U
وابستگی نسبت
relationships
U
وابستگی نسبت
weight ratio
U
نسبت وزن
water cement ratio
U
نسبت اب و سیمان
voltage ratio
U
نسبت ولتاژ
void ratio
U
نسبت منفذها
viscosity ratio
U
نسبت گرانروی
velocity ratio
U
نسبت سرعت
two's complement
U
متمم نسبت به دو
to do by
U
رفتارکردن نسبت به
affine
U
نسبت سلبی
recycling ratio
U
نسبت بازگردانی
roundness
U
نسبت گردی
scale down
U
به نسبت ثابت
saving ratio
U
نسبت پس انداز
reduction ratio
U
نسبت کاهش
ratio of transformer
U
نسبت مبدل
advalorem
U
به نسبت قیمت
absorption ratio
U
نسبت جذب
abundance ratio
U
نسبت فراوانی
activity ratio
U
نسبت فعالیت
acidity coefficient
U
نسبت اکسیژن
relation
U
رابطه نسبت
recycle ratio
U
نسبت بازگردانی
self relative
U
نسبت بخود
ratio detector
U
اشکارساز نسبت
affine
U
نسبت ازدواجی
oxygen ration
U
نسبت اکسیژن
selection ratio
U
نسبت گزینش
scalling factor
U
نسبت اشل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com