English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
compliable U قابل موافقت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
concurrence U موافقت
acquiescence U موافقت
consentaneity U موافقت
accompt U موافقت
approval U موافقت
agreeability U موافقت
sympathies U موافقت
sympathy U موافقت
congruity U موافقت
accordance U موافقت
congeniality U موافقت
accords U موافقت
unions U موافقت
union U موافقت
accorded U موافقت
adhesion U موافقت
accord U موافقت
assentation U موافقت
keeping U موافقت
consents U موافقت
entente U موافقت
consented U موافقت
accommodating U موافقت
understanding U موافقت
understandings U موافقت
agreements U موافقت
settle for <idiom> U موافقت با
ententes cordiales U موافقت
consent U موافقت
agreement U موافقت
agreeableness U موافقت
approbation U موافقت
consenting U موافقت
ententes U موافقت
jibing U موافقت کردن
jibes U موافقت کردن
congruence U موافقت تناسب
congruency U موافقت تناسب
jibed U موافقت کردن
concordat U موافقت نامه
gibes U موافقت کردن
acceded U موافقت کردن
admit موافقت کردن
homologate U موافقت کردن
acquiesce U موافقت کردن
assent U موافقت کردن
assented U موافقت کردن
assenting U موافقت کردن
gentlemen's agreement U موافقت شرافتمندانه
assents U موافقت کردن
propitiousness U موافقت مساعدت
accede U موافقت کردن
accedes U موافقت کردن
to come to an agreement U موافقت پیداکردن
approves U موافقت کردن
nonconformity U عدم موافقت
to look after موافقت کردن
endorsements U موافقت تایید
endorsement U موافقت تایید
agreements U موافقت نامه
to come in to line U موافقت کردن
verbal agreement U موافقت شفاهی
concurring U موافقت کردن
acceding U موافقت کردن
accords U موافقت کردن
agreement U موافقت نامه
approving U موافقت کردن
accorded U موافقت کردن
accommodation U تطبیق موافقت
accord U موافقت کردن
condescension U تمکین موافقت
accommodations U تطبیق موافقت
quota agreement U موافقت سهمیه
approve U موافقت کردن
come to terms <idiom> U به موافقت رسیدن
grants U موافقت کردن
consent U موافقت کردن
treaty U موافقت نامه
treaties U موافقت نامه
concur U موافقت کردن
concurred U موافقت کردن
consenting U موافقت کردن
disagreement U عدم موافقت
consents U موافقت کردن
implicit agreement U موافقت ضمنی
approbate U موافقت کردن
accomodate U موافقت کردن
assentient U موافقت دهنده
go along <idiom> U موافقت کردن
disagreements U عدم موافقت
consented U موافقت کردن
non cincurrence U عدم موافقت
concurs U موافقت کردن
comply U موافقت کردن
incongrvity U عدم موافقت
grant U موافقت کردن
granted U موافقت کردن
complied U موافقت کردن
complying U موافقت کردن
non compliance U عدم موافقت
incompliance U عدم موافقت
non placer U موافقت نمیشود
non concurrence U عدم موافقت
in league with <idiom> U موافقت مخفیانه
jibe U موافقت کردن
no go <idiom> U موافقت نکردن
complies U موافقت کردن
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
approbate U پسندیدن موافقت کردن
to a to a proposal or opinion U باپیشنهادیاعقیدهای موافقت کردن
overwrite U باپرداخت موافقت کردن
to fall in U فروکشیدن موافقت کردن
to strike a bargain U درمعامله موافقت پیداکردن
mutilateral agreement U موافقت چند جانبه
to be in disagreement [with somebody] U موافقت نکردن [با کسی]
consented U موافقت رضایت دادن
to come to terms U سازش یا موافقت پیداکردن
consent U موافقت رضایت دادن
in keeping with <idiom> U مشابه ،موافقت کردن
as previously agreed upon <adv.> U همینطور که قبلا موافقت شد
consenting U موافقت رضایت دادن
consents U موافقت رضایت دادن
bond U تعهد موافقت نامه
disgreement U عدم موافقت اختلاف
unity U شراکت موافقت واحد
assent U رضایت دادن موافقت
to agree on something U موافقت کردن با چیزی
collogue U موافقت دروغی کردن
assented U رضایت دادن موافقت
wage agreement U موافقت نامه دستمزد
assenting U رضایت دادن موافقت
geneva convention U موافقت نامه ژنو
assents U رضایت دادن موافقت
in agreement with somebody U با کسی موافقت داشتن
incongruousness U عدم موافقت یا تطابق
come to an agreement U موافقت پیدا کردن
trade agreement U موافقت نامه تجاری
approval to the majority U با اکثریت موافقت کردن
arbitration agreement U موافقت نامه داوری
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
protocol U مقاوله نامه موافقت مقدماتی
acquiesces U رضایت دادن موافقت کردن
acquiesced U رضایت دادن موافقت کردن
agrees U موافقت کردن موافق بودن
to be at strife [with somebody] [over something] U موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] U موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at odds [with somebody] [on / over something] ) U موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
protocols U مقاوله نامه موافقت مقدماتی
agreeing U موافقت کردن موافق بودن
agree U موافقت کردن موافق بودن
bretton woods agreement U موافقت نامه برتن وودز
to givein one's a. U موافقت خودرا اعلام کردن
to go in with U ملحق شدن با موافقت کردن با
to assent U مورد موافقت قرار دادن
acquiescing U رضایت دادن موافقت کردن
lip service <idiom> U تنها زبونی موافقت کردن
it depends on his approval U منوط به موافقت و تصویب اوست
consent U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
He nodded. U سرش راتکان داد ( بعلامت موافقت )
general agreement on tariff & trade (gat U موافقت نامه عمومی تعرفه وتجارت
consented U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consents U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
to come to an explanation U درتوضیح چیزی باهم موافقت کردن
consenting U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
right on <idiom> U نشان دادن موافقت (درست است بله)
win a lady's hand U موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
talk into <idiom> U موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
adducible U قابل اضهار قابل ارائه
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
achievable U قابل وصول قابل تفریق
elastic U قابل کش امدن قابل انعطاف
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
presentable U قابل معرفی قابل ارائه
tenable U قابل مدافعه قابل تصرف
observable U قابل مشاهده قابل گفتن
transferable U قابل واگذاری قابل انتقال
combustible U قابل سوزش قابل تراکم
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
flexile U قابل تغییر قابل تطبیق
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
sensible U قابل درک قابل رویت
changeable U قابل تعویض قابل تبدیل
thankworthy U قابل تشکر قابل شکر
overt collusion U تبانی چند شرکت برای کنترل بازار با موافقت صریح یکدیگر
capacity U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
escrow U موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
visual display terminal U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
pourparler U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparley U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too. U او [زن] موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او [زن] درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
inconvertible U غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
floatable U قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indemonstrable U غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable U غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
irrefrangible U غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com