Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
competitive
U
قابل رقابت رقابتی
competitiveness
U
قابل رقابت رقابتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
keen
U
قابل رقابت
keenest
U
قابل رقابت
competitory
U
رقابت کننده- رقابت امیز
competitive
U
رقابتی
competetive
U
رقابتی
competitiveness
U
رقابتی
competitive industry
U
صنعت رقابتی
competitive price
U
قیمت رقابتی
competetive inhibition
U
بازدارندگی رقابتی
competitive firm
U
بنگاه رقابتی
competitive advertising
U
تبلیغات رقابتی
rival consumption
U
مصرف رقابتی
competition cost
U
هزینههای رقابتی
competitive socialism
U
سوسیالیسم رقابتی
mini
U
کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
noncompetitive model
U
الگوی غیر رقابتی
nonrival consumption
U
مصرف غیر رقابتی
competitions
U
رقابت
contentions
U
رقابت
rivalship
U
رقابت
contention
U
رقابت
racing
U
رقابت
plays
U
رقابت
emulation
U
رقابت
competition
U
رقابت
contests
U
رقابت ها
competitions
U
رقابت ها
contest
U
رقابت
rivalry
U
رقابت
competition
U
رقابت
rivalries
U
رقابت
played
U
رقابت
play
U
رقابت
playing
U
رقابت
antagonistically
U
ازروی رقابت
theoretical competition
U
رقابت فرضی
theoretical competition
U
رقابت نظری
destructive competition
U
رقابت مخرب
sibling rivalry
U
رقابت هم شیرها
competes
U
رقابت کردن
emulate
U
رقابت کردن با
emulated
U
رقابت کردن با
competed
U
رقابت کردن
emulates
U
رقابت کردن با
emulating
U
رقابت کردن با
contest
U
رقابت دعوا
contested
U
رقابت دعوا
pandering contest
U
رقابت در خودشیرینی
conditions of (the) competition
U
شرایط رقابت
perfect competition
U
رقابت کامل
atomistic competition
U
رقابت ذرهای
competitive conditions
U
شرایط رقابت
competition conditions
U
شرایط رقابت
perfecting bail competition
U
رقابت کامل
pure competition
U
رقابت کامل
pure competition
U
رقابت محض
pure competition
U
رقابت خالص
partial competition
U
رقابت جزئی
compete
U
رقابت کردن
autocompetition
U
رقابت با خود
contestation
U
رقابت مرافعه
competitively
U
از روی رقابت
imperfect competition
U
رقابت ناقص
competition rules
U
قوانین رقابت
competetive
U
رقابت امیز
vie
U
رقابت کردن
corrival
U
رقابت کردن
cut throat competition
U
رقابت بیرحمانه
cut throat competition
U
رقابت ادمکشانه
workable competition
U
رقابت عملی
competence
U
روح رقابت
competitive
U
رقابت امیز
competitiveness
U
رقابت امیز
retinal rivalry
U
رقابت شبکیهای
dumping
U
رقابت مکارانه
dicing
U
رقابت فشرده
dices
U
رقابت فشرده
diced
U
رقابت فشرده
dice
U
رقابت فشرده
monopolistic competition
U
رقابت انحصاری
natural competition
U
رقابت طبیعی
unfair competition
U
رقابت ناعادلانه
vied
U
رقابت کردن
vies
U
رقابت کردن
fair competition
U
رقابت منصفانه
fair competition
U
رقابت عادلانه
contests
U
رقابت دعوا
rival
U
رقابت کردن
rivaled
U
رقابت کردن
rivaling
U
رقابت کردن
rivalled
U
رقابت کردن
rivalling
U
رقابت کردن
contesting
U
رقابت دعوا
free competition
U
رقابت ازاد
rivals
U
رقابت کردن
vying
U
رقابت کننده
nonprice competition
U
رقابت غیر قیمتی
theory of monoplistic competition
U
نظریه رقابت انحصاری
hardball
U
رقابت شدید و بیرحمانه
up for grabs
<idiom>
U
آماده رقابت شدن
evils of imperfect competition
U
مضار رقابت ناقص
destructive competition
U
رقابت زیان اور
sturt
U
ازار دادن رقابت
competitive goods
U
کالاهای مورد رقابت
competitive factors
U
عوامل محرک رقابت
run scared
<idiom>
U
تلاش برای رقابت سیاسی
contends
U
مخالفت کرده با رقابت کردن
contended
U
مخالفت کرده با رقابت کردن
competition oriented pricing
U
قیمت گذاری رقابت امیز
give someone a good run for her money
<idiom>
U
رقابت شدید به وجود آوردن
contend
U
مخالفت کرده با رقابت کردن
european community competition rules
U
مقررات رقابت در جامعه اروپا
pit
U
به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
set the pace
<idiom>
U
برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
To try to keep up with the joneses.
U
چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
pits
U
به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
free enterprise
U
رقابت ازاد درسیستم سرمایه داری
open market
U
بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
recoverable item
U
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
U
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
paragon
U
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons
U
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
archival quality
U
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
U
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
exigible
U
قابل تقاضا قابل ادعا
sensible
U
قابل درک قابل رویت
achievable
U
قابل وصول قابل تفریق
flexile
U
قابل تغییر قابل تطبیق
adducible
U
قابل اضهار قابل ارائه
transferable
U
قابل واگذاری قابل انتقال
tenable
U
قابل مدافعه قابل تصرف
bilable
U
قابل رهایی قابل ضمانت
changeable
U
قابل تعویض قابل تبدیل
exigible
U
قابل مطالبه قابل پرداخت
observable
U
قابل مشاهده قابل گفتن
thankworthy
U
قابل تشکر قابل شکر
presumable
U
قابل استنباط قابل استفاده
presentable
U
قابل معرفی قابل ارائه
elastic
U
قابل کش امدن قابل انعطاف
combustible
U
قابل سوزش قابل تراکم
presentable
U
قابل نمایش قابل تقدیم
neoclassical school
U
مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
capacities
U
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
U
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
rat race
U
عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
cartels
U
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartel
U
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
visual display terminal
U
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit
U
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
competed
U
رقابت کردن با هم چشمی کردن
compete
U
رقابت کردن با هم چشمی کردن
challenge
U
رقابت کردن سرپیچی کردن
challenged
U
رقابت کردن سرپیچی کردن
challenges
U
رقابت کردن سرپیچی کردن
antagonistic
U
خصومت امیز رقابت امیز
competes
U
رقابت کردن با هم چشمی کردن
floatable
U
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable
U
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
indemonstrable
U
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
irrefrangible
U
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
inconvertible
U
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
adobe type manager
U
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
U
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
head to head
U
رقابت شانه به شانه
vendable
U
قابل فروش جنس قابل فروش
vendible
U
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
U
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
U
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
apt
U
قابل
acceptor
U
قابل
able
U
قابل
abler
U
قابل
capable
U
قابل
ablest
U
قابل
sensible
U
قابل حس
dissoluble
U
قابل حل
good
U
قابل
qualified
U
قابل
soluble
U
قابل حل
incapable
U
نا قابل
solvable
U
قابل حل
thorough paced
U
قابل
discernible
U
قابل تمیز
enforceable
U
قابل اجرا
mistakable
U
قابل اشتباه
rentable
U
قابل اجاره
renderable
U
قابل ارائه
minable
U
قابل استخراج
irrecusable
U
غیر قابل رد
mibeable
U
قابل استخراج
pivoting
U
قابل چرخش
discernible
U
قابل تشخیص
redeemable
U
قابل ابتیاع
remediable
U
قابل علاج
enforceable
U
قابل اجراء
inventible
U
قابل جعل
inventible
U
قابل اختراع
removable
U
قابل عزل
removable
U
قابل انتقال
removable
U
قابل رفع
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com