English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
keen U قابل رقابت
keenest U قابل رقابت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
competitive U قابل رقابت رقابتی
competitiveness U قابل رقابت رقابتی
mini U کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
Other Matches
competitory U رقابت کننده- رقابت امیز
competitions U رقابت
rivalries U رقابت
rivalry U رقابت
contention U رقابت
competition U رقابت
emulation U رقابت
rivalship U رقابت
contest U رقابت
racing U رقابت
contests U رقابت ها
playing U رقابت
played U رقابت
competitions U رقابت ها
contentions U رقابت
competition U رقابت
play U رقابت
plays U رقابت
compete U رقابت کردن
pandering contest U رقابت در خودشیرینی
destructive competition U رقابت مخرب
unfair competition U رقابت ناعادلانه
competitiveness U رقابت امیز
vying U رقابت کننده
rivals U رقابت کردن
partial competition U رقابت جزئی
rivalled U رقابت کردن
vie U رقابت کردن
rivalling U رقابت کردن
dices U رقابت فشرده
rivaling U رقابت کردن
competed U رقابت کردن
corrival U رقابت کردن
perfecting bail competition U رقابت کامل
contest U رقابت دعوا
contested U رقابت دعوا
cut throat competition U رقابت بیرحمانه
cut throat competition U رقابت ادمکشانه
perfect competition U رقابت کامل
imperfect competition U رقابت ناقص
contests U رقابت دعوا
retinal rivalry U رقابت شبکیهای
emulating U رقابت کردن با
vied U رقابت کردن
competes U رقابت کردن
emulate U رقابت کردن با
competitive U رقابت امیز
emulated U رقابت کردن با
rivaled U رقابت کردن
rival U رقابت کردن
workable competition U رقابت عملی
antagonistically U ازروی رقابت
emulates U رقابت کردن با
vies U رقابت کردن
contesting U رقابت دعوا
dicing U رقابت فشرده
free competition U رقابت ازاد
monopolistic competition U رقابت انحصاری
atomistic competition U رقابت ذرهای
conditions of (the) competition U شرایط رقابت
autocompetition U رقابت با خود
pure competition U رقابت محض
competence U روح رقابت
sibling rivalry U رقابت هم شیرها
pure competition U رقابت کامل
pure competition U رقابت خالص
competition rules U قوانین رقابت
fair competition U رقابت منصفانه
dice U رقابت فشرده
fair competition U رقابت عادلانه
diced U رقابت فشرده
competitive conditions U شرایط رقابت
competition conditions U شرایط رقابت
dumping U رقابت مکارانه
competetive U رقابت امیز
natural competition U رقابت طبیعی
competitively U از روی رقابت
theoretical competition U رقابت نظری
theoretical competition U رقابت فرضی
contestation U رقابت مرافعه
up for grabs <idiom> U آماده رقابت شدن
hardball U رقابت شدید و بیرحمانه
competitive factors U عوامل محرک رقابت
destructive competition U رقابت زیان اور
competitive goods U کالاهای مورد رقابت
theory of monoplistic competition U نظریه رقابت انحصاری
sturt U ازار دادن رقابت
nonprice competition U رقابت غیر قیمتی
evils of imperfect competition U مضار رقابت ناقص
competition oriented pricing U قیمت گذاری رقابت امیز
contended U مخالفت کرده با رقابت کردن
contend U مخالفت کرده با رقابت کردن
give someone a good run for her money <idiom> U رقابت شدید به وجود آوردن
european community competition rules U مقررات رقابت در جامعه اروپا
run scared <idiom> U تلاش برای رقابت سیاسی
contends U مخالفت کرده با رقابت کردن
set the pace <idiom> U برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
pit U به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
To try to keep up with the joneses. U چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
pits U به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
free enterprise U رقابت ازاد درسیستم سرمایه داری
open market U بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
paragon U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
changeable U قابل تعویض قابل تبدیل
tenable U قابل مدافعه قابل تصرف
adducible U قابل اضهار قابل ارائه
elastic U قابل کش امدن قابل انعطاف
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
combustible U قابل سوزش قابل تراکم
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
achievable U قابل وصول قابل تفریق
observable U قابل مشاهده قابل گفتن
presentable U قابل معرفی قابل ارائه
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
thankworthy U قابل تشکر قابل شکر
sensible U قابل درک قابل رویت
flexile U قابل تغییر قابل تطبیق
transferable U قابل واگذاری قابل انتقال
neoclassical school U مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
capacities U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
rat race U عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
cartel U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartels U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
visual display terminal U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
competes U رقابت کردن با هم چشمی کردن
antagonistic U خصومت امیز رقابت امیز
challenge U رقابت کردن سرپیچی کردن
competed U رقابت کردن با هم چشمی کردن
compete U رقابت کردن با هم چشمی کردن
challenges U رقابت کردن سرپیچی کردن
challenged U رقابت کردن سرپیچی کردن
indiscoverable U غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
indemonstrable U غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible U غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
floatable U قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible U غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
adobe type manager U استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
head to head U رقابت شانه به شانه
vendable U قابل فروش جنس قابل فروش
vendible U قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable U قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar U سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
qualified U قابل
incapable U نا قابل
thorough paced U قابل
solvable U قابل حل
apt U قابل
capable U قابل
ablest U قابل
abler U قابل
able U قابل
good U قابل
acceptor U قابل
dissoluble U قابل حل
sensible U قابل حس
soluble U قابل حل
licensable U قابل اجازه
admissible U قابل قبول
judicable U قابل قضاوت
fungible U قابل تعویض
redeemable U قابل ابتیاع
enforceable U قابل اجرا
limsy U قابل انحناء
handier U قابل استفاده
handiest U قابل استفاده
handy <adj.> U قابل استفاده
objectionable U قابل اعتراض
fracturable U قابل انکسار
pivoting U قابل چرخش
enforceable U قابل اجراء
digestible U قابل هضم
discernible U قابل تشخیص
discernible U قابل تمیز
leviable U قابل تحمیل
limpsy U قابل انحناء
limpsey U قابل انحناء
limit of inflammability U حد قابل اشتعال
distinct U قابل تشخیص
irrigable U قابل ابیاری
fusil U قابل ذوب
justiciable U قابل دادرسی
kenspeckle U قابل شناسایی
fusile U قابل ذوب
gasifiable U قابل تبخیرgasworks
thankworthy U قابل سپاسگزاری
transformative U قابل تغییر
fracturable U قابل شکست
translatable U قابل ترجمه
fissionable U قابل شکافت
remarkable U قابل توجه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com