Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
justifiable
U
قابل توجیه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
justifiable homicide
U
قتل قابل توجیه
justifiable homicides
U
قتل قابل توجیه
Other Matches
rationalization
U
توجیه
justification
U
توجیه
base line
U
خط توجیه
orientation
U
توجیه
rationale
U
توجیه
comeback
U
توجیه
comebacks
U
توجیه
justifications
U
توجیه
orienting line
U
خط توجیه
briefings
U
توجیه
briefing
U
توجیه
justificatory
U
توجیه امیز
map orientation
U
توجیه نقشه
legitimizes
U
توجیه کردن
vindicator
U
توجیه کننده
assumed orientation
U
توجیه فرضی
ready room
U
اطاق توجیه
justifier
U
توجیه کننده
self justification
U
توجیه خویشتن
legtimize
U
توجیه کردن
selfjustification
U
توجیه خود
legitimatize
U
توجیه کردن
legitimizing
U
توجیه کردن
rationalization
U
توجیه عقلی
legitimized
U
توجیه کردن
legitimize
U
توجیه کردن
vindicated
U
توجیه کردن
vindicate
U
توجیه کردن
briefings
U
توجیه کردن
briefing
U
توجیه کردن
unwarrantable
U
توجیه نکردنی
orienting station
U
ایستگاه توجیه
orienting angle
U
زاویه توجیه
vindicatory
U
وابسته به توجیه
vindicates
U
توجیه کردن
vindicating
U
توجیه کردن
legitimization
U
توجیه کردن
legitimising
U
توجیه کردن
legitimises
U
توجیه کردن
legitimised
U
توجیه کردن
orientation
U
توجیه کردن
economic feasibility
U
توجیه اقتصادی
economic justification
U
توجیه اقتصادی
vindicative
U
مربوط به توجیه
justifiability
U
توجیه پذیری
orienting
U
توجیه کردن
interpretability
U
قابلیت توجیه
intellectualization
U
توجیه عقلی
justifies
U
توجیه کردن
orient
U
توجیه کردن
justify
U
توجیه کردن
unwarranted
U
توجیه نکردنی
justifying
U
توجیه کردن
orients
U
توجیه کردن
justifiable
U
توجیه پذیر
rationalize
U
عقلا توجیه کردن
rationalizing
U
عقلا توجیه کردن
rationalised
U
عقلا توجیه کردن
rationalizes
U
عقلا توجیه کردن
rationalises
U
عقلا توجیه کردن
rationalized
U
عقلا توجیه کردن
rationalising
U
عقلا توجیه کردن
sink in
<idiom>
U
توجیه شدن چیزی
vindication
U
اثبات بیگناهی توجیه
map orientation
U
توجیه کردن نقشه
compass bearing
U
زاویه توجیه قطب نما
holophrastic
U
توجیه مفاهیم مرکب با یک کلمه
directed net
U
شبکه توجیه شده مخابراتی
assumed orientation
U
توجیه فرضی وسایل نقشه برداری
The officers were brifed on (about) the detailes.
U
افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
dialectic
U
هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
declinator
U
سمت یاب کشتی وسیله توجیه دستگاه
orient
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orients
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orienting
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
mysticism
U
توجیه مسائل سیاسی به مدد الهام واشراق عرفان
stereogram
U
یک زوج عکس استریوسکوپی توجیه شده برای برجسته بینی
friendly front end
U
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
U
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
vital necessity
U
پدیدهای که دولتها با توسل به ان بسیاری از اعمال غیر منطقی یا نامشروع یا تجاوزکارانه خود را توجیه می کنند
debriefing
U
پسش اطلاعات کسب شده بوسیله کشتی یا هواپیما توجیه و بازپرسی از خلبانان بعد از شناسایی
archival quality
U
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
U
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
racism
U
اعتقادبه برتری برخی نژادها بربعضی دیگر و لزوم توجیه خصوصیات قومی و ملی وفرهنگی بر مبنای معیارهای نژادی
rationalizing
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalize
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalising
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalized
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalised
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalises
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizes
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
briefing direction
U
دستورالعمل اجرای توجیه دستورالعمل جلسه توجیهی
exigible
U
قابل مطالبه قابل پرداخت
changeable
U
قابل تعویض قابل تبدیل
exigible
U
قابل تقاضا قابل ادعا
observable
U
قابل مشاهده قابل گفتن
sensible
U
قابل درک قابل رویت
bilable
U
قابل رهایی قابل ضمانت
elastic
U
قابل کش امدن قابل انعطاف
adducible
U
قابل اضهار قابل ارائه
achievable
U
قابل وصول قابل تفریق
tenable
U
قابل مدافعه قابل تصرف
flexile
U
قابل تغییر قابل تطبیق
presentable
U
قابل نمایش قابل تقدیم
presentable
U
قابل معرفی قابل ارائه
presumable
U
قابل استنباط قابل استفاده
thankworthy
U
قابل تشکر قابل شکر
combustible
U
قابل سوزش قابل تراکم
transferable
U
قابل واگذاری قابل انتقال
interprets
U
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
briefer
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefest
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
brief
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
interpreted
U
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interpreting
U
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
briefed
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
interpret
U
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
capacity
U
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities
U
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
justifying
U
توجیه کردن هم تراز کردن
justify
U
توجیه کردن هم تراز کردن
justifies
U
توجیه کردن هم تراز کردن
visual display terminal
U
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit
U
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
justifying
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justify
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justifies
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
indemonstrable
U
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
irrefrangible
U
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
floatable
U
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable
U
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
inconvertible
U
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
adobe type manager
U
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
U
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable
U
قابل فروش جنس قابل فروش
vendible
U
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
U
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
U
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
acceptor
U
قابل
soluble
U
قابل حل
solvable
U
قابل حل
ablest
U
قابل
capable
U
قابل
qualified
U
قابل
abler
U
قابل
good
U
قابل
apt
U
قابل
thorough paced
U
قابل
dissoluble
U
قابل حل
able
U
قابل
sensible
U
قابل حس
incapable
U
نا قابل
investigable
U
قابل رسیدگی
limsy
U
قابل انحناء
kenspeckle
U
قابل شناسایی
leviable
U
قابل تحمیل
negotiated
U
قابل انتقال
interconvertible
U
قابل تبدیل
macroscopic
U
قابل رویت
negotiate
U
قابل انتقال
licensable
U
قابل اجازه
regrettable
U
قابل تاسف
limit of inflammability
U
حد قابل اشتعال
namable
U
قابل ذکر
multiplicable
U
قابل تکثیر
tolerable
U
قابل قبول
justiciable
U
قابل دادرسی
limpsey
U
قابل انحناء
limpsy
U
قابل انحناء
judicable
U
قابل قضاوت
negotiates
U
قابل انتقال
negotiating
U
قابل انتقال
irrecusable
U
غیر قابل رد
enforceable
U
قابل اجرا
merchantable
U
قابل فروش
merchantable
U
قابل معامله
mentionable
U
قابل ذکر
enforceable
U
قابل اجراء
digestible
U
قابل هضم
inventible
U
قابل اختراع
meltable
U
قابل ذوب
machinable
U
قابل تراش
medicable
U
قابل معالجه
irrigable
U
قابل ابیاری
maintainable
U
قابل نگاهداری
imaginable
U
قابل درک
inventible
U
قابل جعل
pivoting
U
قابل چرخش
liveable
U
قابل زندگی
liveable
U
قابل معاشرت
livable
U
قابل زیستن
livable
U
قابل معاشرت
trustworthy
U
قابل اعتماد
eligible
U
قابل انتخاب
multipliable
U
قابل تکثیر
livable
U
قابل زندگی
liveable
U
قابل زیستن
noticeable
U
قابل توجه
drinkable
U
قابل اشامیدن
moveable
U
قابل تغییر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com