English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 229 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
recognizable U قابل تشخیص
recognizably U قابل تشخیص
discernible U قابل تشخیص
distinct U قابل تشخیص
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
exception U روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
exceptions U روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
reader U وسیلهای که داده روی پانچ کارت را به صورتی که توسط کامپیوتر قابل تشخیص است تبدیل میکند
readers U وسیلهای که داده روی پانچ کارت را به صورتی که توسط کامپیوتر قابل تشخیص است تبدیل میکند
recognizable U آنچه قابل تشخیص است
recognizably U آنچه قابل تشخیص است
optical U وسیلهای که حروف چاپ شده یا نوشته شده را اسکن میکند و تشخیص میدهد و کد قابل خواندن ماشین تبدیل میکند برای پردازش کامپیوتر
optical U قابل تشخیص باشند توسط علامت خوان نوری و وارد کامپیوتر شوند
optical U فرآیندی که اجازه میدهد حروف چاپی یا نوشته شده به صورت نوری تشخیص داده شوند و به کد قابل خواندن توسط ماشین تبدیل شوند که وارد کامپیوتر می شوند به کمک حرف خوان نوری
punch U وسیلهای که داده را روی پاچ منتقل میکند به صورتی که کامپیوتر قابل تشخیص باشد
punched U وسیلهای که داده را روی پاچ منتقل میکند به صورتی که کامپیوتر قابل تشخیص باشد
punches U وسیلهای که داده را روی پاچ منتقل میکند به صورتی که کامپیوتر قابل تشخیص باشد
authentication U استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
indistinguishable U غیر قابل تشخیص تمیز ندادنی
aiming field U نشانهای که روی صفحه نشان داده میشود مربوط به محلی که قلم نوری قابل تشخیص است
aiming symbol U ی که روی صفحه نشان داده میشود مربوط به محلی که قلم نوری قابل تشخیص است
conscious error U خطای اپراتور که به سرعت تشخیص داده میشود ولی درهمان زمان قابل جلوگیری از آن نیست
differentiable U قابل تشخیص فرق گذاشتنی
indiscernible able U غیر قابل تشخیص
indiscoverable U غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
isogamete U سلول جنسی که ازنظر شکل و کار از سلول جنسی جفت خود قابل تشخیص نیست
MCI device U وسیله چند رسانهای قابل تشخیص که با درایور درست در کامپیوتر نصب شده است
ocr U فرآیندی که امکان تشخیص حروف چاپ شده یا نوشته شده را به صورت نوری و تبدل آن به کد قابل خواندن توسط ماشین که ورودی کامپیوتر ست دارد با استفاده از حرف خان نوری
preclinical U وابسته به زمانی که بیماری از نظر بالینی قابل تشخیص نشده باشد
subclinical U غیر قابل تشخیص در معاینات بالینی
Other Matches
micr U سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
recognition U 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . U این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
identification U تشخیص تشخیص دادن
identification friendly or foe U سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
presentable U قابل معرفی قابل ارائه
achievable U قابل وصول قابل تفریق
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
elastic U قابل کش امدن قابل انعطاف
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
changeable U قابل تعویض قابل تبدیل
transferable U قابل واگذاری قابل انتقال
tenable U قابل مدافعه قابل تصرف
thankworthy U قابل تشکر قابل شکر
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
flexile U قابل تغییر قابل تطبیق
adducible U قابل اضهار قابل ارائه
observable U قابل مشاهده قابل گفتن
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
combustible U قابل سوزش قابل تراکم
sensible U قابل درک قابل رویت
diagnostic U تشخیص
denotation U تشخیص
indistinctively U بی تشخیص
assessments U تشخیص
In my judgement. As I see it. U به تشخیص من
assessment U تشخیص
discretion U تشخیص
distinction U تشخیص
percipience U حس تشخیص
distinctions U تشخیص
diagnostics U تشخیص ها
diagnosis U تشخیص
diagnoses U تشخیص
specification U تشخیص
contradistinction U تشخیص
discernment U تشخیص
capacity U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
recognising U تشخیص دادن
sense U حس تشخیص مفهوم
sensed U حس تشخیص مفهوم
assesses U تشخیص دادن
distinguishing U تشخیص دهنده
diagnose U تشخیص دادن
verification of debt U تشخیص مطالبات
vertification of debts U تشخیص مطالبات
diagnosed U تشخیص دادن
diagnosing U تشخیص دادن
to know right from wrong U تشخیص دادن
recognises U تشخیص دادن
spotting U تشخیص دادن
recognition U تشخیص بازشناخت
speech recogintion U تشخیص کلام
assessing U تشخیص دادن
diagnosis U تشخیص عیب
flair U قوه تشخیص
assessed U تشخیص دادن
assess U تشخیص دادن
moral sense U حس تشخیص خوب و بد
moral perception U حس تشخیص اخلاقی
identification U تشخیص هویت
indiscreet U فاقد حس تشخیص
discerns U تشخیص دادن
psychodiagnosis U تشخیص روانی
espied U تشخیص دادن
pattern recognition U تشخیص الگو
espies U تشخیص دادن
senses U حس تشخیص مفهوم
speech recogintion U تشخیص گفتار
pattern recognitation U تشخیص الگو
discerned U تشخیص دادن
discern U تشخیص دادن
espying U تشخیص دادن
espy U تشخیص دادن
orientation U تشخیص موقعیت
recognize U تشخیص دادن
resolutions U قدرت تشخیص
designator code U کد تشخیص یکان
descry U تشخیص دادن
corrective maintenance U عمل تشخیص
error detecting code U کد تشخیص خطا
collision detection U تشخیص تصادم
diagnoses U تشخیص ناخوشی
coefficient of determination U ضریب تشخیص
diagnoses U تشخیص عیب
diagnosis U تشخیص ناخوشی
character recognition U تشخیص کاراکتر
fault datagnosis U تشخیص عیب
carrier detect U تشخیص حامل
diacritic U نشان تشخیص
diacritical U نشان تشخیص
differentiable U تشخیص پذیر
discriminant function U تابع تشخیص
discriminately U از روی تشخیص
resolution U قدرت تشخیص
diagnostics U شیوههای تشخیص
judiciously U از روی تشخیص
identified U تشخیص دادن
identifies U تشخیص دادن
identify U تشخیص دادن
identifying U تشخیص دادن
diagnostically U ازراه تشخیص
diagnostic test U تست تشخیص
diagnostic routine U روال تشخیص
differential diagnosis U تشخیص افتراقی
diacritical marks U نشان تشخیص
make out <idiom> U تشخیص دادن
recognizes U تشخیص دادن
identification of friend from foe U دستگاه تشخیص
Power of distiction. U قوه تشخیص
sensibility U حس تشخیص دقت
identification signs U علائم تشخیص
sensibilities U حس تشخیص دقت
differential U تشخیص دهنده
differentials U تشخیص دهنده
spot U تشخیص دادن
spots U تشخیص دادن
indiscrete U غیرقابل تشخیص
voice recognition U تشخیص صوتی
indiscrimination U عدم تشخیص
vision recognition U تشخیص بصری
visual identification U تشخیص بصری
recognizing U تشخیص دادن
voice recognition U تشخیص صدا
frequency discrimination U تشخیص فرکانس
i.f.f. system U دستگاه تشخیص
Diagnosis. U تشخیص بیماری
blind diagnosis U تشخیص بی نام
handwriting recognition U تشخیص دست خط
find U جستن تشخیص دادن
tell apart <idiom> U تشخیص تا کس یادو چیز
eye U دیدخوب با تشخیص مسافت
eyeing U دیدخوب با تشخیص مسافت
see through U خوب تشخیص دادن
see-through U خوب تشخیص دادن
eyes U دیدخوب با تشخیص مسافت
eying U دیدخوب با تشخیص مسافت
finds U جستن تشخیص دادن
prognostication U تشخیص قبلی مرض
psychodiagnostics U ابزارهای تشخیص روانی
prognostications U تشخیص قبلی مرض
diagnostic U وابسته به تشخیص ناخوشی
whiteout U عدم تشخیص موقعیت
whiteouts U عدم تشخیص موقعیت
to distinguish oneself [by] U خود را تشخیص دادن [با]
detection U عمل تشخیص چیزی
hotter U تشخیص و ترمیم خطا
diagnostician U تشخیص دهندهء مرض
optical recognition device U دستگاه تشخیص نوری
electrodiagnosis U تشخیص با دستگاههای برقی
diagnostician U متخصص تشخیص مرض
cess U تشخیص وتعیین مالیات
indistinguishably U بطور غیرقابل تشخیص
hot U تشخیص و ترمیم خطا
hottest U تشخیص و ترمیم خطا
identification zone U منطقه تشخیص هدف
diagnostic routine U برنامه تشخیص عیب
materiel cognizance U مدیریت تشخیص کالا
ocr U تشخیص کاراکترهای نوری
spotting U تشخیص محل گلوله
identification of supplies U تشخیص هویت کالا
differential aptitude tests U ازمونهای تشخیص استعداد دی ا تی
fault diagnosis U تشخیص نقص فنی
multiple discriminant function U تابع تشخیص چند متغیری
identifying U مربوط کردن تشخیص دادن
monroe diagnostic reading test U ازمون تشخیص خواندن مونرو
detectors U وسیلهای که میتواند تشخیص دهد
diagnostic routine U روش تشخیص معایب در اثرازمایش
colourblindness U فقدان قوه تشخیص رنگ
logic seeking U دستورات تنظیم و... را تشخیص میدهد
computer assisted diagnosis U تشخیص بیماری توسط کامپیوتر
contrast enhancement U توسعه تشخیص سایه روشن
frequency discriminator U دستگاه تشخیص دهنده فرکانس
identification zone U منطقه تشخیص هواپیماهای دشمن
distinguishes U تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
distinguish U تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
detector U وسیلهای که میتواند تشخیص دهد
prognosticate U تشخیص دادن قبلی مرض
interrupting U انجام عملی پس از تشخیص وقفه
prognosticator U تشخیص دهنده قبلی مرض
identifies U مربوط کردن تشخیص دادن
flagman U داور مخصوص تشخیص امتیاز
overhead U بیت تشخیص خطا در ارسال
tell U تشخیص دادن فرق گذاردن
telling-off U تشخیص دادن فرق گذاردن
tells U تشخیص دادن فرق گذاردن
identified U مربوط کردن تشخیص دادن
wake light U چراغ تشخیص خط حرکت ناو
pathognomic U وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
to discern someone [something] U تشخیص دادن کسی [چیزی]
to make out someone [something] U تشخیص دادن کسی [چیزی]
interrupts U انجام عملی پس از تشخیص وقفه
identify U مربوط کردن تشخیص دادن
interrupt U انجام عملی پس از تشخیص وقفه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com