English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
exactable U قابل تحمیل
imposable U قابل تحمیل
leviable U قابل تحمیل
superimposable U قابل تحمیل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
modulation U تحمیل
infliction U تحمیل
possibly U تحمیل
coercion U تحمیل
protrusions U تحمیل
protrusion U تحمیل
imposition U تحمیل
exaction U تحمیل
incurrence U تحمیل
inflictable U تحمیل کردنی
inflicts U تحمیل کردن
velocity modulation U تحمیل سرعتی
burdens U تحمیل کردن
inflicted U تحمیل کردن
exacting U تحمیل کننده
burden U تحمیل کردن
protruded U تحمیل کردن
pushiest U تحمیل کنننده
inflicting U تحمیل کردن
pushy U تحمیل کنننده
force U تحمیل کردن
superimposition U تحمیل زائد
impose U تحمیل کردن
imposes U تحمیل کردن
imposing U تحمیل کننده
protruding U تحمیل کردن
protrudes U تحمیل کردن
put upon U تحمیل کردن بر
put-upon U تحمیل کردن بر
dictating U تحمیل کردن
dictates U تحمیل کردن
negative modulation U تحمیل منفی
forces U تحمیل کردن
modulator electrode U الکترد تحمیل گر
modulator U مرحله تحمیل گر
forcing U تحمیل کردن
dictate U تحمیل کردن
dictated U تحمیل کردن
protrude U تحمیل کردن
frequency modulation U تحمیل بسامدی
density modulation U تحمیل تکاثفی
fm , f.m. U تحمیل بسامدی
saddle U تحمیل کردن
demodulation U تحمیل زدایی
demodulator U تحمیل زدا
horn in U تحمیل کردن
saddles U تحمیل کردن
procrustean U تحمیل کننده
saddled U تحمیل کردن
cark U تحمیل کردن
amplitude modulation U تحمیل دامنهای
dictate U تحمیل کردن
inflict U تحمیل کردن
unmodulated U تحمیل ناشده
exactor U تحمیل کننده
pushier U تحمیل کنننده
positive modulation U تحمیل مثبت
imponent U تحمیل کننده
synchrocyclotron U سیکلوترون تحمیل بسامدی
levied U تحمیل نام نویسی
drift space U فضای تبدیل تحمیل
self sustained U تحمیل شده بنفس
f m cyclotron U سیکلوترون تحمیل بسامدی
levies U تحمیل نام نویسی
levy U تحمیل نام نویسی
levying U تحمیل نام نویسی
q demodulator U تحمیل زدای کیو
put on U : تحمیل کردن گذاردن
modulated wave U موج تحمیل شده
frequency modulated cyclotron U سیکلوترون تحمیل بسامدی
exacts U تحمیل کردن بر درست
exacted U تحمیل کردن بر درست
lobby U تحمیل گری کردن
burdens U بارکردن تحمیل کردن
taxes U تحمیل تقاضای سنگین
velocity modulated tube U لامپ تحمیل سرعتی
buncher space U فضای تحمیل سرعتی
demodulation U کشف تحمیل زدایی
self imposed U برخود تحمیل شده
burden U بارکردن تحمیل کردن
self-imposed U برخود تحمیل شده
drift tunnel U تونل تبدیل تحمیل
lobbies U تحمیل گری کردن
taxed U تحمیل تقاضای سنگین
lobbied U تحمیل گری کردن
tax U تحمیل تقاضای سنگین
exact U تحمیل کردن بر درست
putting U قراردادن تحمیل کردن بر
puts U قراردادن تحمیل کردن بر
put U قراردادن تحمیل کردن بر
spark gap modulator U تحمیل گر دهانه جرقهای
forces U بازور جلو رفتن تحمیل
task U تهمت زدن تحمیل کردن
forcing U بازور جلو رفتن تحمیل
force U بازور جلو رفتن تحمیل
to lay on U بستن مالیات تحمیل کردن
tasks U تهمت زدن تحمیل کردن
hazing U تحمیل کار سخت یا زیاد
he paid through the nose U زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
self charging U تحمیل شونده بنفس خود خودکار
self enforcing U دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
imposes U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
impose U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
combustible U قابل سوزش قابل تراکم
flexile U قابل تغییر قابل تطبیق
achievable U قابل وصول قابل تفریق
adducible U قابل اضهار قابل ارائه
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
presentable U قابل معرفی قابل ارائه
observable U قابل مشاهده قابل گفتن
sensible U قابل درک قابل رویت
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
elastic U قابل کش امدن قابل انعطاف
changeable U قابل تعویض قابل تبدیل
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
thankworthy U قابل تشکر قابل شکر
tenable U قابل مدافعه قابل تصرف
transferable U قابل واگذاری قابل انتقال
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
constrain U بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constraining U بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constrains U بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
capacities U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
to put on U شرط بندی کردن تحمیل کردن
visual display terminal U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
inducing U فراهم کردن تحمیل کردن
induced U فراهم کردن تحمیل کردن
induces U فراهم کردن تحمیل کردن
induce U فراهم کردن تحمیل کردن
lobbied U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobby U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
indiscoverable U غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
inconvertible U غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
floatable U قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible U غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indemonstrable U غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
adobe type manager U استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable U قابل فروش جنس قابل فروش
vendible U قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable U قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
air transportable sonar U سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
qualified U قابل
solvable U قابل حل
dissoluble U قابل حل
capable U قابل
acceptor U قابل
sensible U قابل حس
good U قابل
thorough paced U قابل
ablest U قابل
incapable U نا قابل
abler U قابل
able U قابل
soluble U قابل حل
apt U قابل
acclimatable U قابل اعتیاد
accomplishable U قابل اجرا
practical <adj.> U قابل استفاده
treatable U قابل بحث
allowable U قابل استفاده
transmutative U قابل تغییر
transmutative U قابل تبدیل
acceptance limit U حد قابل قبول
profitable U قابل استفاده
acclamable U قابل تحسین
traversable U قابل عبور
treatable U قابل درمان
transportable U قابل حمل
explosive U قابل انفجار
absolvable U قابل عفو
absorbable U قابل جذب
abrogable U قابل الغاء
abatable U قابل تخفیف
practicals U قابل استفاده
reputable U قابل اطمینان
reputable U قابل شهرت
abrogable U قابل نسخ
aceptive U قابل قبول
comestible U قابل خوردن
blamable U قابل سرزنش
traceable U قابل ردیابی
traceable U قابل تعقیب
tractile U قابل کشش
tractile U قابل اتساع
bailable U قابل ضمانت
awardable U قابل اعطاء
avertible U قابل دفع
augmentable U قابل افزایش
assurable U قابل اطمینان
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com