English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
applicatory U قابل اطلاق مناسب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
applicable U قابل اطلاق
inapplicable U غیر قابل اطلاق
sector U شیاری که خطا دارد و برای ذخیره مناسب قابل استفاده نیست .
sectors U شیاری که خطا دارد و برای ذخیره مناسب قابل استفاده نیست .
machine U زبان برنامه نویسی که روی کامپیوتری که کامپایلر مناسب دارد قابل ترجمه و اجرا است
machined U زبان برنامه نویسی که روی کامپیوتری که کامپایلر مناسب دارد قابل ترجمه و اجرا است
machines U زبان برنامه نویسی که روی کامپیوتری که کامپایلر مناسب دارد قابل ترجمه و اجرا است
pop down menu U منو قابل نمایش روی صفحه نمایش در هر لحظه با انتخاب کلید مناسب
object code U خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
modular U بخشهای کوچک نوشته شده در برنامه از کد کامپیوتر که مناسب برنامه سافت یافته است و از برنامه اصلی قابل فراخوانی است
trial and error <idiom> U یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
generalization U اطلاق
superpurgation U اطلاق
positivity U اطلاق
generalizations U اطلاق
predication U اطلاق
generalisations U اطلاق
absoluteness U اطلاق
predicable U اطلاق کردنی
general verdict U تصمیم به وجه اطلاق
big five U ایتالیا وژاپن اطلاق میشد
Mahal U محل [اصطلاحی است که به قالی ساروق درجه دو اطلاق می شود.]
hypothecate U در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
the big three U ترومن و استالین وهم چنین به انگلستان امریکا و شوروی اطلاق میشود
tenant by sufference U مالک معترض اونشود و تصرفش ادامه پیداکند این عنوان به او اطلاق میشود
mysticism U در عرصه سیاست به استفاده ازروشهای پیچیده و اسرارامیزدر تاسیسات سیاسی اطلاق میشود
newton raphson U اصطلاحی که به یک رویه محاورهای بکار برده شده درحل معادلات اطلاق میشود
kidnapping U در CL به خصوص به حالتی اطلاق میشود که کسی را بدزدند و ازکشور محل اقامتش خارج کنند
deeds U در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
deed U در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
necessity U درCL به حالاتی اطلاق میشودکه عامل عمل به علت عدم ازادی اراده مسئول اعمال خود نیست
cold war U عموما" به مبارزات تبلیغاتی بلوکهای شرق و غرب علیه یکدیگربخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود
serf U درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
serfs U درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
lease U در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
leases U در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
predicates U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicating U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
ashkenazim U عنوان یهودیان المانی که در مقابل سفارادی که به یهودیان اسپانیا وپرتقال اطلاق میشود
relatives U خواهر عمو وعمه خواه تنی باشند خواه ناتنی اطلاق میشود
apprenticeship U دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
apprenticeships U دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
Royal Bokhara U فرش سلطنتی بخاراتی [این واژه تجاری به فرش های ترکمنی با کیفیت بالا اطلاق می شود.]
coalitions U مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalition U مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
offensive weapon U در CL به هر نوع وسیلهای اطلاق میشود که برای ازار بدنی ساخته یاتغییر داده شده باشد یا حامل ان را برای این منظور حمل کند
endless repeat U [به هر نوع طرح بندی که کل متن فرش را تا ناحیه حاشیه پر نماید، اطلاق می شود. مثل طرح بته جقه، ماهی درهم، هراتی و غیره.]
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
unit emplaning U در عملیات حمل و نقل هوایی به طرح ریزی و سازمان دادن یکان برای حمل و نقل اطلاق میشود
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
program line U فرش های همگون [اصطلاحا به فرش های اطلاق می شود که از نظر نقشه مشابه بوده ولی اندازه آنها با یکدیگر متفاوت باشد.]
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
fit U مناسب
fitting U مناسب
adequate <adj.> U مناسب
becoming U مناسب
useful <adj.> U مناسب
congurous U مناسب
real <adj.> U مناسب
valuable <adj.> U مناسب
semblable U مناسب
shapeable U مناسب
sufficing <adj.> U مناسب
euqal U مناسب
adaption U مناسب
incompetent U نا مناسب
adaptations U مناسب
adaptation U مناسب
expedient <adj.> U مناسب
appropriate <adj.> U مناسب
accomodating U مناسب
apposite U مناسب
fittest U مناسب
fits U مناسب
true <adj.> U مناسب
close fit U مناسب
optimum U مناسب
relevant U مناسب
acceptable <adj.> U مناسب
good [sufficient] <adj.> U مناسب
satisfactory <adj.> U مناسب
sufficient <adj.> U مناسب
proper <adj.> U مناسب
vantage U مناسب
exact <adj.> U مناسب
appropriate [to] <adj.> U مناسب [به]
condign U مناسب
accurate [correct] <adj.> U مناسب
correct <adj.> U مناسب
by fits and starts U مناسب
oportuneness U مناسب
proper U مناسب
idoneous U مناسب
utilitarian [useful] <adj.> U مناسب
utile [archaic] [useful] <adj.> U مناسب
serviceable <adj.> U مناسب
helpful <adj.> U مناسب
handy [useful] <adj.> U مناسب
suitable <adj.> U مناسب
infelicitous U نا مناسب
in point U مناسب
appropriate [for an occasion] <adj.> U مناسب
applicatory <adj.> U مناسب
handy <adj.> U مناسب
purposive <adj.> U مناسب
purposeful <adj.> U مناسب
purpose-built <adj.> U مناسب
practical <adj.> U مناسب
habile U مناسب
practicable <adj.> U مناسب
irrelative U نا مناسب
convenient <adj.> U مناسب
beneficial <adj.> U مناسب
pertained U مناسب
pertain U مناسب
tailored U مناسب
assorted U مناسب
functional <adj.> U مناسب
advantageous <adj.> U مناسب
pertains U مناسب
longs U مناسب بودن
adaptable U مناسب سازوار
longest U مناسب بودن
longer U مناسب بودن
longed U مناسب بودن
long- U مناسب بودن
long U مناسب بودن
befitted U مناسب بودن
accommodating U منزل مناسب
befits U مناسب بودن
fitting clearance U بازی مناسب
the proper time to do a thing U موقع مناسب
apt U مناسب شایسته
fitting demension U بعد مناسب
fitting joint U اتصال مناسب
body fit bolt U پیچ مناسب
fitting bolt U پیچ مناسب
topicality U حالت مناسب
wintry U مناسب زمستان
suited U مناسب بودن
indispose U نا مناسب کردن
befit U مناسب بودن
materials U اصولی مناسب
material U اصولی مناسب
appropriates U درخور مناسب
seems U مناسب بودن
appropriated U درخور مناسب
occasions U فرصت مناسب
efficiently U به یک روش مناسب
appropriate U درخور مناسب
seemed U مناسب بودن
seem U مناسب بودن
opportune U درخور مناسب
adequate U بسنده مناسب
occasioning U فرصت مناسب
pull the plug <idiom> U شغل مناسب
suits U مناسب بودن
when the time is ripe U در وقت مناسب
suit U مناسب بودن
appropriating U درخور مناسب
tailor U مناسب کردن
tailors U مناسب کردن
occasion U فرصت مناسب
appropriately U بطور مناسب
wintery U مناسب زمستان
occasioned U فرصت مناسب
fit like a glove <idiom> U کاملا مناسب
suitable conditions U شرایط مناسب
abler U مطیع مناسب
appropriate technology U تکنولوژی مناسب
proportional spacing U فضادهی مناسب
fair price U قیمت مناسب
appositely U بطور مناسب
it is unsuitable U مناسب نیست
moderated U میانه رو مناسب
seasonable U مناسب فصل
felicitous U مناسب مقتضی
meets U مناسب دلچسب
fit U درخور مناسب
fits U درخور مناسب
fittest U درخور مناسب
meet U مناسب دلچسب
prompt deployment U گسترش مناسب
able U مطیع مناسب
ablest U مطیع مناسب
shapable U مناسب موزون
fair drawing U تصویر مناسب
goodness of fit U برازش مناسب
acceptable quality level U کیفیت مناسب
fitly U بطور مناسب
expedients U مناسب تهورامیز
fair weather U مناسب برای
opportuneness U مورد مناسب
commodity U وسیله مناسب
fit size U اندازه مناسب
commodities U وسیله مناسب
moderates U میانه رو مناسب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com