English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hunch U فن احساس وقوع امری در اینده
hunched U فن احساس وقوع امری در اینده
hunches U فن احساس وقوع امری در اینده
hunching U فن احساس وقوع امری در اینده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
presentiment U عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiments U عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
bring about U سبب وقوع امری شدن
preordain U قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
the bird is p of that event U مرغ وقوع ان رویدادرا ازپیش احساس میکند
future perfect U شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
extrasensory U ماورای احساس معمولی خارج از احساس عادی
angst U احساس وحشت و نگرانی احساس بیم
synesthesia U احساس سوزش یادرد در یک عضو بدن در اثروجود درد در عضو دیگر بدن احساس متقارن
fiats U امری
magistral U امری
imperative U امری
fiat U امری
imperatives U امری
jussive U حالت امری
factually U حقیقت امری
factual U حقیقت امری
jussive U کلمهء امری
imperative statement U حکم امری
prolepsis U تقدیم یا تقدم امری
nonfeasance U قصور در انجام امری
commit U متعهدبانجام امری نمودن
commits U متعهدبانجام امری نمودن
committed U متعهدبانجام امری نمودن
committing U متعهدبانجام امری نمودن
whipping boy U وجه المصالحه امری
prerequisites U شرط قبلی لازمه امری
postulancy U کاندید نامزد انجام امری
precognition U الهام قبل ازوقوع امری
sin of omission U گناه فروگذاری از انجام امری
to evolve a fact U چگونگی امری را فاهر کردن
to make inquires into a matter U در امری تحقیقات بعمل اوردن
betoken U دلالت کردن بر دال بر امری
that is a thing U این امری است علیحده
prerequisite U شرط قبلی لازمه امری
to commit yourself to do something U خود را به انجام امری متعهد نمودن
hindsight U درک یا فهم امری که واقع شده
to engage yourself to do something U خود را به انجام امری متعهد نمودن
pools U عده کارمند اماده برای انجام امری
to regard something as a matter of course U چیزی [داستانی] را امری آشکار در نظر گرفتن
to thrash out the truth U حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
pooled U عده کارمند اماده برای انجام امری
pool U عده کارمند اماده برای انجام امری
boggle U دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
mutualize U بطور مشترک امری را انجام دادن همزیستی کردن
coming U اینده
following on U از پی اینده
comer U اینده
future U اینده
forthcoming U اینده
at a laterd U در اینده
approaching U اینده
aftertime U اینده
toward U اینده
forthcomming U اینده
lavenir U اینده
in the time to come U اینده
incoming U اینده
to be U اینده
futurity U اینده
next U اینده
occurrence U وقوع
occurrences U وقوع
incidence U وقوع
occurance U وقوع
outbreak U وقوع
outbreaks U وقوع
far between U کم وقوع
occurence U وقوع
acatalectic U قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
remainder U حالتی که وجودیافتن امری منوط به تحقق امر دیگری باشد
the f. winter U زمستان اینده
the a season U فعل اینده
the a season U موسم اینده
sup.latest or last U دیر اینده
the future U جهان اینده
the next world U جهان اینده
upcoming U زود اینده
the next world U عالم اینده
providential U اینده نگر
prospectuses U اینده نامه
prospectus U اینده نامه
offing U در اینده نزدیک
proximo U ماه اینده
proximo U درماه اینده
prospectiveness U وابستگی به اینده
erelong U در اینده نزدیک
even tual U درنتیجه اینده
futurity U نسل اینده
f. tense U زمان اینده
paulo postfuture U اینده نزدیک
prospect of the future U دورنمای اینده
futures contract U قرارداد اینده
futurity U اتفاقات اینده
catabatic U پایین اینده
by next mail U باپست اینده
futures U قراردادهای اینده
prospectively U با عطف به اینده
odd comeshortly U اینده نزدیک
looking U بنظر اینده
nrxt monday U دوشنبه اینده
nether world U جهان اینده
katabatic U پائین اینده
intercurrent U در میان اینده
futurism U اینده گرایی
emergent U بیرون اینده
prospects U اینده نگری
prospect U اینده نگری
futuristic U مربوط به اینده
prospective U مربوط به اینده
prospecting U اینده نگری
prospected U اینده نگری
chronological U بترتیب وقوع
contingency U احتمال وقوع
the scene is laid in paris U جای وقوع
incidence U تصادف وقوع
centricity U وقوع درمرکز
come off U وقوع یافتن
frequencies U کثرت وقوع
under way U درشرف وقوع
infrequency U ندرت وقوع
frequentness U کثرت وقوع
interjacency U وقوع در میان
presence U وقوع وتکرار
contingencies U احتمال وقوع
bring to pass U به وقوع رساندن
locality U محل وقوع
come through U وقوع یافتن
localities U محل وقوع
scene U جای وقوع
scenes U جای وقوع
recurrenge U وقوع مکرر
rede U وقوع مصلحت
imminence U قرابت وقوع
done U وقوع یافته
externality U وقوع درخارج
frequency U کثرت وقوع
emergence U ناگه اینده اورژانس
future U بعد اینده اتیه
tardiest U دیر اینده کند
scout U ارزیابی حریف اینده
latest U تازه گذشته اینده
without prejudice U بدون تاثیر به اینده
scouted U ارزیابی حریف اینده
emergencies U ناگه اینده اورژانس
scouts U ارزیابی حریف اینده
tardier U دیر اینده کند
provident U صرفه جو اینده نگر
post date U تاریخ اینده گذاشتن
otherworldiness U وابستگی بجهان اینده
emergency U ناگه اینده اورژانس
prospectiveness U چشم داشت به اینده
long range U مربوط به اینده دور
proximo U مربوط بماه اینده
the ensving twelve months U دوازده ماه اینده
tardy U دیر اینده کند
prescient U عالم به غیب یا اینده
the rising generation U دوره جوانان اینده
oncoming U پیشامد کننده اینده
perfect foresight U اینده نگری کامل
alpha radiation U وقوع طبیعی پرتو
allopatric U بتنهایی وقوع یافته
trichromatism U وقوع درسه حالت
chronological U ترتیب زمانی وقوع
accident proof U علت وقوع حادثه
imminence U وقوع خطر نزدیک
carrying U نشانه وقوع وام
carries U نشانه وقوع وام
prejudgment U قضاوت قبل از وقوع
imminency U وقوع خطر نزدیک
carry U نشانه وقوع وام
carried U نشانه وقوع وام
red handed U حین وقوع جنایت
failure logcing U ثبت وقوع خرابی
forward sales U فروش کالاجهت تحویل در اینده
on the th prox U در روز چهارم ماه اینده
intermediate U درمیان اینده مداخله کننده
exdividend U بدون سود اینده سهام
providence U صرفه جویی اینده نگری
hold over U برای اینده نگاه داشتن
rhyme scheme U ترتیب وقوع قوافی در بندشعری
latest event time U دیرترین زمان وقوع یک واقعه
early event time U زودترین زمان وقوع یک واقعه
mark time <idiom> U منتظر وقوع چیزی بودن
venue U محل وقوع جرم یا دعوی
venues U محل وقوع جرم یا دعوی
the law is prospective U اثر قانون مربوط به اینده است
hidden momentum of population growth U سبب گستردگی والدین اینده میشود
future attacks U حملههای اینده را پیش بینی نکردند
precluded U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
preclude U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
impend U اویزان کردن در شرف وقوع بودن
precluding U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precludes U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
pigs might fly U وقوع هر چیزبعید نیست کاردنیا را چه دیدی
straw in the wind <idiom> U نشانه کوچک قبل از وقوع حادثه
nominating U تعیین اسب برای شرکت درمسابقات اینده
executory contract U قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
tenor U بازاری که در ان معامله برای اینده صورت می گیرد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com