English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 217 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
active U فعال
operational U فعال
up U فعال
upped U فعال
upping U فعال
strenuous U فعال
go-ahead U فعال
smacking U فعال
energetic U فعال
astir U فعال
efective U فعال
light foot U فعال
light footed U فعال
smacker U فعال
snell U فعال
sthenic U فعال
commissioned <adj.> U فعال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
active U هدف فعال خط مشی فعال
active cell U سل فعال
active absorption U جذب فعال
activation U فعال کردن
active installation U تاسیسات فعال
acting U فعال کاری
operating personnel U پرسنل فعال
active aircraft U هواپیمای فعال
hot money U پول فعال
activation U فعال سازی
cycle stock U موجودی فعال
actinic rays U اشعه فعال
activation barrier U سد فعال سازی
active vocabulary U واژگان فعال
enthalpy U حرارت فعال
activator U فعال ساز
active analysis U تحلیل فعال
active area U ناحیه فعال
active lines U خطهای فعال
active mine U مین فعال
active program U برنامه فعال
active site U محل فعال
active site U موضع فعال
active sonar U سونار فعال
active sonar U ردیاب فعال
active stock U موجودی فعال
active therapy U درمان فعال
active window U پنجره فعال
actual output U بازداده فعال
actuator U فعال کننده
active installation U قسمت فعال
active index U شاخص فعال
active avoidance U اجتناب فعال
active carbon U کربن فعال
active cell U سلول فعال
active center U مرکز فعال
active hydrogen U هیدروژن فعال
active centers U مراکز فعال
active device U دستگاه فعال
active element U عنصر فعال
active file U پرونده فعال
active file U فایل فعال
active index U ایندکس فعال
adrenergic U فعال شونده
optically active U فعال نوری
spiritous U فعال زنده
activating U فعال کردن
activate U فعال کردن
active U فعال کنشی
passive U غیر فعال
inactive U غیر فعال
whip up <idiom> U فعال کردن
active balance U مانده فعال
come alive <idiom> U فعال ماندن
trig U فعال سرحال
semiactive U نیمه فعال
spirituous U فعال سرزنده
passives U غیر فعال
activates U فعال کردن
out of action U غیر فعال
active force U نیروی فعال
activate فعال کردن
activate U فعال کردن
kinetic energy U نیروی فعال
activated U فعال کردن
active sonar U رادار دریایی فعال
active zone of well U حوزه فعال چاه
ce U تراشه فعال کننده
blocked <adj.> <past-p.> U غیر فعال شده
disabled <adj.> <past-p.> U غیر فعال شده
active labor force U نیروی کار فعال
locked <adj.> <past-p.> U غیر فعال شده
active database U پایگاه دادههای فعال
active status U خط مشی فعال توپخانه
cationic U دارای کاتیون فعال
reactivating U دوباره فعال کردن
active fiscal policy U سیاست مالی فعال
surface active agents U مواد فعال در سطح
arm U خط وط وقفه فعال شده .
pragmatic U فعال واقع بین
activity U فعال یا مشغول بودن
idle money U پول غیر فعال
euchromatin U بخش فعال کروماتین
deactivating U غیر فعال کردن
deactivates U غیر فعال کردن
deactivated U غیر فعال کردن
absorbo cel U سلولوز فعال شده
deactivate U غیر فعال کردن
activities U فعال یا مشغول بودن
inactivate U غیر فعال کردن
overactive U فوق العاده فعال
reactivate U دوباره فعال کردن
reactivated U دوباره فعال کردن
reactivates U دوباره فعال کردن
passive element U یکان غیر فعال
nonoperating strength U پرسنل غیر فعال
passive sonar U ردیاب غیر فعال
surfactants U مواد فعال در سطح
activated carbon U کربن فعال شده
activated carbon U ذغال فعال شده
commissioning the ship U فعال کردن کشتی
reactive current U جریان غیر فعال
go-getters U شخص فعال و زرنگ
go-getter U شخص فعال و زرنگ
go getter U شخص فعال و زرنگ
reactive power U توان غیر فعال
activation energy U انرژی فعال سازی
activating effect of functional group U گروه فعال ساز
activated sludge U لجن فعال شده
activated charcoal U کربن فعال شده
activated charcoal U ذغال فعال شده
activated cathode U کاتد فعال شده
activated complex U کمپلکس فعال شده
activated diffusion U پخش فعال شده
pragmatics U فعال واقع بین
man about town U مرد فعال اجتماعی وجهانی
passive fiscal policy U سیاست مالی غیر فعال
field operating U فعال درصحرا رده صحرایی
psychoactive drug U داروی فعال کننده روان
reticular activating system U دستگاه فعال ساز شبکهای
interrupt U خط وقفه که فعال شده است
passive U غیر فعال مطیع وتسلیم
interrupting U خط وقفه که فعال شده است
passives U غیر فعال مطیع وتسلیم
activated methylene group U گروه متیلن فعال شده
activation U فعال شدن کنش وری
lie by U غیر فعال باقی ماندن
interrupts U خط وقفه که فعال شده است
to lie dormant U غیر فعال بودن [اصطلاح مجازی]
activated U فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
nonstriker U یازیگری که در لحظاتی ازبازی فعال نیست
operating force U نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
membrane keyboard U احساس کننده فشار را فعال میکند
activating U فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
anaerobic U زنده و فعال بدون هوا واکسیژن
activates U فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
paper fed U که وقتی فعال میشود که کاغذ وارد آن شود
to be out of action [because of injury] U غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
epo U Off Power Emergency مدار و دکمههای فعال کننده ان
ascending reticular activating system U دستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
apparatus U شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
standby U قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
standbys U قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
coacher U مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال
maskable U وقفهای که توسط ماسک وقفه قابل فعال شدن است
aras U system reticularactivating ascendingدستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
viscosity valve U شیر کنترل در سیستم مایعات که توسط ویسکوزیته سیال فعال میشود
mask U کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
masks U کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
direct coupled transistor logic U سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
unmount U برای آگاه کردن سیستم عامل از اینکه دیسک درایو فعال نیست
edited U ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
edit U ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
sessions U 1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
session U 1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
interrupt U اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
hottest U سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
hotter U سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
hot U سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
interrupting U اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupts U اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
child process U تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
autoexec bat U در DOS یک فایل دستهای است که هنگام روشن شدن کامپیوتر یا شروع مجدد کاردستگاه فعال میشود
child program U تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
sense probe U مکانیسم ورودی که نقاط حساس روی یک صفحه نمایش را فعال کرده و درنتیجه برای یک کامپیوترورودی تهیه کند
microchips U مداری ه تمام قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک قطعه نیمه هادی قرار دارند با روشهای حکاکی و فرآیندهای شیمیایی
mesfet U دستگاه فعال اصلی که مدارهای مجتمع ارسنیک گالیم به منظورتقویت جریان و معکوس نمودن ان بکار می رودEffect SemiconductorField etal
head switching U فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
integrated circuit U مداری که همه قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک نیمه هادی کوچک قرار دارند به وسیله روشهای حکاکی و شیمیایی
microchip U مداری ه تمام قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک قطعه نیمه هادی قرار دارند با روشهای حکاکی و فرآیندهای شیمیایی
handles U شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
handle U شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
inactivate U غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
key کلید خاص یا ترکیب کلیدها که فرآیندی را آغاز میکند یا برنامه ای را فعال میکند
turnaround time U زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
standbys U سیستم پشتیبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
standby U سیستم پشتیبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
arm U 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
active status U وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
cross hairs U دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
uptime U پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
attributing U مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributes U مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attribute U مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
text U حالت فعال کامپیوتر یا صفحه نمایش که فقط حروف از پیش تعیین شده را نمایش میدهد و امکان نمایش تصاویر گرافیکی را فراهم نمیکند
texts U حالت فعال کامپیوتر یا صفحه نمایش که فقط حروف از پیش تعیین شده را نمایش میدهد و امکان نمایش تصاویر گرافیکی را فراهم نمیکند
focuses U پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد
focussed U پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد
focusses U پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد
focussing U پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد
focus U پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد
focused U پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد
dynamic data exchange U در ویندوز ماکروسافت و OS/2 روشی که در آن دو برنامه فعال می توانند دادههای خود را رد و بدل کنند یک برنامه از سیستم عامل می خواهد تا بین دو برنامه اتصال برقرار کند
activated U فعال کردن تخلیص کردن
activating U فعال کردن تخلیص کردن
activates U فعال کردن تخلیص کردن
hot U کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hotter U کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hottest U کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
foreground program U برنامهای که تقدم بالایی داشته و بنابر این بر برنامههای فعال جاری در یک سیستم کامپیوتری که ازروش چند برنامهای استفاده میکند تقدم دارد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com