Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3248 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
work file
U
فضای کاری که برای کار جاری اشغال شده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
scratchpad
U
فضای کاری یا محلی با حافظه سریع برای ذخیره موقت داده جاری
concentrating
U
ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
concentrates
U
ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
concentrate
U
ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
overlaying
U
فضای حافظه اصلی که برای ذخیره بخش قط عی از برنامه جاری قابل مدیریت است
overlay
U
فضای حافظه اصلی که برای ذخیره بخش قط عی از برنامه جاری قابل مدیریت است
overlays
U
فضای حافظه اصلی که برای ذخیره بخش قط عی از برنامه جاری قابل مدیریت است
scratch file
U
ناحیه کاری که برای کار جاری استفاده میشود
areas
U
اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
area
U
اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
it takes much room
U
فضای زیادی را اشغال میکند
plenums
U
فضای اشغال شده بوسیله ماده
plenum
U
فضای اشغال شده بوسیله ماده
worked
U
فضای حافظه که اپراتور اشغال کرده است
work
U
فضای حافظه که اپراتور اشغال کرده است
to occupy much space
U
فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
Huffman code
U
کد فشرده سازی داده که حروف ای که اغلب نرخ می دهند فضای بیت کمتری اشغال می کنند
workspace
U
فضای کاری
zaps
U
حذف داده موجود در فضای کاری
zap
U
حذف داده موجود در فضای کاری
zapping
U
حذف داده موجود در فضای کاری
zapped
U
حذف داده موجود در فضای کاری
haze
U
تاثیر گرافیکی برای شبیه سازی مه طبیعی برای ایجاد فضای سه بعدی حقیقی تر
fragmentation
U
حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
desktop
U
در یک GUI فضای کاری که نمایش گرافیک از میز کار واقعی ای با نشانههای تلفن
swaps
U
فایل ذخیره شده روی دیسک سخت به عنوان فضای ذخیره سازی موقت برای داده درون RAM برای تامین حافظه مجازی
swops
U
فایل ذخیره شده روی دیسک سخت به عنوان فضای ذخیره سازی موقت برای داده درون RAM برای تامین حافظه مجازی
swopping
U
فایل ذخیره شده روی دیسک سخت به عنوان فضای ذخیره سازی موقت برای داده درون RAM برای تامین حافظه مجازی
swopped
U
فایل ذخیره شده روی دیسک سخت به عنوان فضای ذخیره سازی موقت برای داده درون RAM برای تامین حافظه مجازی
swap
U
فایل ذخیره شده روی دیسک سخت به عنوان فضای ذخیره سازی موقت برای داده درون RAM برای تامین حافظه مجازی
swapped
U
فایل ذخیره شده روی دیسک سخت به عنوان فضای ذخیره سازی موقت برای داده درون RAM برای تامین حافظه مجازی
opens
U
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
opened
U
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open
U
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
dissave
U
ذخیره خود را برای کارهای جاری خرج کردن
busying
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
current asset cycle
U
زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
working
U
فضایی از حافظه سریع برای ذخیره موقت داده در استفاده جاری
workings
U
فضایی از حافظه سریع برای ذخیره موقت داده در استفاده جاری
capacity
U
فضای فراهم برای ذخیره سازی
capacities
U
فضای فراهم برای ذخیره سازی
fogging
U
برای ایجاد فضای سه بعدی طبیعی تر
The singer and his staff commandeered the entire backstage area.
U
خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
drivel
U
اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
customs of the services
U
مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
saved
U
امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
save
U
امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
saves
U
امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
autos
U
امکانی در مودم برای شماره گیری مجدد در صورت اشغال خط تا وقتی که پاسخ دهد
auto
U
امکانی در مودم برای شماره گیری مجدد در صورت اشغال خط تا وقتی که پاسخ دهد
quadding
U
درج فضای خالی در متن برای پر کردن خط
storage
U
فضای لازم برای ذخیره سازی داده
dense index
U
لیستی که فضای خالی برای رکودهای جدید ندارد
scratching
U
فضای حافظه یا فایل برای ذخیره موقت داده
scratch
U
فضای حافظه یا فایل برای ذخیره موقت داده
normal
U
قالب استاندارد برای فضای ذخیره سازی داده
scratched
U
فضای حافظه یا فایل برای ذخیره موقت داده
empty
U
فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
boundaries
U
جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه
emptied
U
فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
emptiest
U
فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
intermediate
U
فضای موقت حافظه برای موضوعاتی که پردازش می شوند
boundary
U
جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه
emptier
U
فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
empties
U
فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
scratches
U
فضای حافظه یا فایل برای ذخیره موقت داده
untenable
U
اشغال نشدنی غیر قابل اشغال
bucket
U
فضای ذخیره سازی حاوی داده برای یک برنامه کاربردی
buckets
U
فضای ذخیره سازی حاوی داده برای یک برنامه کاربردی
linear
U
لیستی که فضای خالی برای رکورد جدید در ساختارش ندارد
list
U
لیستی که فضای خالی برای رکوردهای جدید در ساختارش ندارد
string
U
فضای ذخیره سازی برای مجموعهای از حروف الفبا- عددی
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
off screen buffer
U
فضای RAM برای نگهداری تصویر پیش از نمایش آن روی صفحه
input/output
U
فضای ذخیره سازی موقت برای داده که ورودی یا خروجی باشد
scanners
U
فضای حافظه برای ذخیره سازی تصویرکه اسکن شده است
scanner
U
فضای حافظه برای ذخیره سازی تصویرکه اسکن شده است
list
U
فضای ذخیره سازی موقت در قالب LIFO برای لیست از موضوعات داده
buffer
U
فضای ذخیره سازی موقت برای اینکه داده وارد یا خارج شود
storage
U
فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
interword spacing
U
فضای متغیر بین کلمات متن برای اینکه خط وط وسط و مرتب قرار گیرند
buffer
U
فضای ذخیره سازی موقت برای داده که در حافظه اصلی خوانده یا نوشته شود
pack
U
ارقام دهدهی ذخیره شده در فضای کوچکی با استفاده از فقط چهاربیت برای هر رقم
packs
U
ارقام دهدهی ذخیره شده در فضای کوچکی با استفاده از فقط چهاربیت برای هر رقم
buffer
U
فضای ذخیره سازی موقت برای وسیلهای که دادهای دریافت کرده ولی آماده پردازش نیست
the proper time to do a thing
U
برای کردن کاری
enumerated type
U
فضای ذخیره سازی داده یا رده بندی با استفاده از اعداد برای نمایش برچسبهای مناسب انتخاب شدنی
undertakes
U
توافق برای انجام کاری
the right way to do a thing
U
صحیح برای کردن کاری
undertaken
U
توافق برای انجام کاری
undertake
U
توافق برای انجام کاری
prone to do something
آماده برای کردن کاری
can i do a for you
U
کاری می توانم برای شمابکنم
carry through
<idiom>
U
برای کاری نقشهای کشیدن
sit tight
<idiom>
U
صبور برای انجام کاری
potential
<adj.>
U
[توانایی برای انجام کاری]
current cost accounting
حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
to empower somebody to do something
U
اختیار دادن به کسی برای کاری
technique
U
روش با مهارت برای انجام کاری
techniques
U
روش با مهارت برای انجام کاری
to invite somebody to do something
U
کسی را برای انجام کاری فراخواندن
serve one's purpose
<idiom>
U
مفیدبودن شخص برای کاری مشخص
turn out
<idiom>
U
رفتن برای دیدن یا انجام کاری
decision
U
تصمیم گیری برای انجام کاری
to empower somebody to do something
U
کسی را برای کاری مخیر کردن
decisions
U
تصمیم گیری برای انجام کاری
to pair off
U
جفت کردن
[برای کاری یا در جشنی]
afterthought
U
چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن
authorising
U
اجازه دادن برای انجام کاری
help
U
روش آسانتر برای انجام کاری
helped
U
روش آسانتر برای انجام کاری
authorizes
U
اجازه دادن برای انجام کاری
invoked
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoke
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
invokes
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorize
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorises
U
اجازه دادن برای انجام کاری
invoking
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
helps
U
روش آسانتر برای انجام کاری
bars
U
توقف کسی برای انجام کاری
authorizing
U
اجازه دادن برای انجام کاری
bar
U
توقف کسی برای انجام کاری
text
U
کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
texts
U
کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
covenantor
U
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
authorises
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
keep after
<idiom>
یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
twist one's arm
<idiom>
U
مجبور کردن شخص برای انجام کاری
authorising
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorize
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
overslaugh
U
بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
authorizes
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
get one's own way
<idiom>
U
اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
to make an effort to do something
U
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
to try hard to do something
U
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
beside one's self
<idiom>
U
خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
freedom
U
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
go in for
<idiom>
U
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
afterthoughts
U
فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان
freedoms
U
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
talk into
<idiom>
U
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
server
U
کامپیوتر مخصوص که کاری را برای شبکه انجام میدهد
make it up to someone
<idiom>
U
انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
egg (someone) on
<idiom>
U
خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
to pause
U
[برای مدت کوتاهی]
در انجام کاری توقف کردن
hygrograph
U
دستگاه خود کاری برای اندازه گیری رطوبت جوی
diskless workstation
U
ایستگاه کاری که درایو دیسکی برای ذخیره داده ندارد
for next to nothing
<idiom>
U
چندرغاز
[رایگان]
[مفت]
[مزد خیلی کم برای انجام کاری]
He is a man who would stoop to anything .
U
آدمی است که بهر کاری تن می دهد ( برای رسیدن به هدفش )
To do something prefunctorily.
U
برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
for peanuts
[and for chicken feed]
<idiom>
U
چندرغاز
[رایگان]
[مفت]
[مزد خیلی کم برای انجام کاری]
to sign up for something
U
نام خود را درفهرست نوشتن
[برای انجام کاری اشتراکی]
chord keying
U
عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری
redundant
U
قطعه اضافی که برای کاری در صورت خطا استفاده میشود
L cache
U
فضای کوچک RAM ایستای سریع روی قطعه پردازنده که داده هایی که اغلب استفاده می شوند را برای افشزایش سرعت پردازش ذخیره میکند
elapsed time
U
زمانی که کاربر برای انجام کاری روی کامپیوتر صرف میکند
warm-ups
U
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-up
U
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car.
U
به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
ended
U
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ends
U
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
end
U
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
conventional memory
U
این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند
conventional RAM
U
این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند
CD WO
U
مناسب برای ذخیره سازی متون آرشیو و یا آزمایش ROM-CD پیش از دوباره کاری
LRU
U
الگوریتمی که صفحه حافظه که آخرین بار پیش از همه دستیابی شده است را پیدا میکند و پاک میکند تا فضای برای صفحات دیگر باز کند
latchkey kid
[colloquial]
U
[بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
how about
<idiom>
برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
latchkey child
[بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
protocol
U
ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
protocols
U
ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
quantum meruit
U
کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
AppleTalk
U
پروتکل هایی که برای ارتباط بین ایستگاههای کاری و سرورها در کامپیوترهای شبکه Macintosh Apple استفاده می شوند
token bus network
U
EEEL استاندارد برای شبکههای محلی به صورت کابل توپولوژی باس . ایستگاههای کاری داده را با عبور Token منتقل می کنند
tokens
U
بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
token
U
بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
to pair off
U
دو نفر دو نفر کردن
[برای کاری یا در جشنی]
ullage
U
فضای خالی داخل محفظه سوخت موشک فضای بازداخل محفظه سوخت
bin storage space
U
فضای انبار قطعات بسته بندی نشده فضای انبار قطعات روباز
shedding
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
shed
U
خون جاری ساختن جاری ساختن
naive user
U
شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
form
U
1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
formed
U
1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
forms
U
1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
programming
U
نرم افزاری که به کاربر امکان نوشتن مجموعه دستورات مشخص برای کاری را میدهد که بعداگ به قالبی ترجمه میشود که توسط کامپیوتر قابل فهم است
torching
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
U
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
pence for any thing
U
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
Recent search history
Forum search
2
New Format
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1
Potential
1
incentive
1
affixation
1
gorse melatonin
1
if you have any question please ask us , we are here to help
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com