Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to occupy much space
U
فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
it takes much room
U
فضای زیادی را اشغال میکند
fragmentation
U
حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
compact
U
چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacts
U
چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacted
U
چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacting
U
چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
plenum
U
فضای اشغال شده بوسیله ماده
plenums
U
فضای اشغال شده بوسیله ماده
work
U
فضای حافظه که اپراتور اشغال کرده است
worked
U
فضای حافظه که اپراتور اشغال کرده است
inflates
U
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflate
U
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflating
U
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
work file
U
فضای کاری که برای کار جاری اشغال شده است
You have given me too much.
U
زیاد ( زیادی ) به من دادی
concentrates
U
ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
concentrate
U
ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
concentrating
U
ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
expanses
U
فضای زیاد
expanse
U
فضای زیاد
Huffman code
U
کد فشرده سازی داده که حروف ای که اغلب نرخ می دهند فضای بیت کمتری اشغال می کنند
easily
U
بردن با فاصله زیاد
screw up
U
زیاد بالا بردن اجاره
iodism
U
خو گرفتگی زیاد در بکار بردن ید
talk somebody's head off
<idiom>
U
سر کسی را بردن
[زیاد حرف زدن]
skies
U
زیاد بالا بردن توپ هوایی زدن
sky
U
زیاد بالا بردن توپ هوایی زدن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
relative humidity
U
رطوبت نسبی
[مقدار این رطوبت در فضای کارگاه بافت حائز اهمیت بوده و کم یا زیاد بودن آن اثر مستقیم بر کار بافنده می گذارد.]
untenable
U
اشغال نشدنی غیر قابل اشغال
overbuild
U
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
fill up
U
اشغال کردن
occupations
U
اشغال کردن
occupies
U
اشغال کردن
to take up
U
اشغال کردن
occupation
U
اشغال کردن
occupy
U
اشغال کردن
occupying
U
اشغال کردن
indwell
U
اشغال کردن
to fill up
U
اشغال کردن
take up
U
اشغال کردن
demagnetize
U
پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار یا نوک ضبط کردن
seized
U
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seize
U
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes
U
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
degausser
U
وسیلهای برای پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار یا نوک ضبط کردن
scavenge
U
در اشغال کاوش کردن
occupation of position
U
اشغال موضع کردن
scavenges
U
در اشغال کاوش کردن
scavenged
U
در اشغال کاوش کردن
go out of one's way
<idiom>
U
تلاش زیادی کردن
go on
<idiom>
U
زیادی صحبت کردن
he inherited a large fortune
U
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
preoccupying
U
از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupy
U
از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupies
U
از پیش اشغال یا تصرف کردن
splurge on something
<idiom>
U
پول زیادی خرج کردن
To cover (traverse)long distances.
U
مسافت زیادی راطی کردن
to pad a sentence
U
جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
racking
U
تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
put on one's thinking cap
<idiom>
U
زمان زیادی روی چیزی فکر کردن
to face a serious problem for the country
U
روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country
U
مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country
U
روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country
U
مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
zeros
U
کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
pay through the nose
<idiom>
U
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
zeroes
U
کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
zero
U
کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
commit no nuisance
U
ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
This is plain highway robbery .
U
این که اسمش لخت کردن است ( پول زیادی گرفتن )
engross
U
جلب کردن اشغال کردن
to close airspace
U
مسدود کردن فضای هوایی
airspace control
U
کنترل کردن فضای هوایی
load call
U
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
compression ignition
U
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
quadding
U
درج فضای خالی در متن برای پر کردن خط
compresses
U
فشرده کردن چیزی تا در فضای کوچکتر جا شود
space heater
U
بخاری مخصوص گرم کردن فضای ازاد
compressing
U
فشرده کردن چیزی تا در فضای کوچکتر جا شود
compress
U
فشرده کردن چیزی تا در فضای کوچکتر جا شود
freeing
U
پاک کردن برنامه ها یا فایل ها با افزایش فضای خالی
free
U
پاک کردن برنامه ها یا فایل ها با افزایش فضای خالی
freed
U
پاک کردن برنامه ها یا فایل ها با افزایش فضای خالی
frees
U
پاک کردن برنامه ها یا فایل ها با افزایش فضای خالی
counter shed
U
پودکشی
[عمل رد کردن پود بین تارها که در آن با ضربی کردن تارها، فضای خالی ایجاد می شود.]
I didnt get much sleep.
U
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
region
U
پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
compacting
U
کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compacted
U
کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compacts
U
کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compact
U
کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
regions
U
پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
frequents
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
neutralizes
U
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised
U
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing
U
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising
U
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises
U
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize
U
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
uncreate
U
نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
bin storage space
U
فضای انبار قطعات بسته بندی نشده فضای انبار قطعات روباز
ullage
U
فضای خالی داخل محفظه سوخت موشک فضای بازداخل محفظه سوخت
commission
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
overspend
U
زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
propagate
U
زیاد کردن
overstock
U
زیاد پر کردن
heighten
U
زیاد کردن
grnish
U
زیاد کردن
intensification
U
زیاد کردن
add
زیاد کردن
overload
U
زیاد پر کردن
propagates
U
زیاد کردن
propagating
U
زیاد کردن
propagated
U
زیاد کردن
overloads
U
زیاد پر کردن
increased
U
زیاد کردن
increases
U
زیاد کردن
increase
U
زیاد کردن
heightened
U
زیاد کردن
overloaded
U
زیاد پر کردن
heightening
U
زیاد کردن
to run rup
U
زیاد کردن
heightens
U
زیاد کردن
degauss
U
پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار مغناطیسی یا نوک خواندن / نوشتن
take off
U
بردن کم کردن
overcharged
U
زیاد حساب کردن
overload
U
زیاد بار کردن
make much of
U
استفاده زیاد کردن از
overworked
U
کار زیاد کردن
overworks
U
کار زیاد کردن
overcharging
U
زیاد حساب کردن
add
U
زیاد کردن برد
overworking
U
کار زیاد کردن
overrating
U
زیاد براورد کردن
overcharges
U
زیاد حساب کردن
to overstrain oneself
U
تقلای زیاد کردن
to overwork oneself
U
زیاد کار کردن
overcharge
U
زیاد حساب کردن
over excite
U
زیاد تحریک کردن
overloaded
U
زیاد بار کردن
propagates
U
زیاد کردن پروردن
ransacked
U
زیاد کاوش کردن
overwork
U
کار زیاد کردن
ransacking
U
زیاد کاوش کردن
propagating
U
زیاد کردن پروردن
ransacks
U
زیاد کاوش کردن
over refine
U
زیاد موشکافی کردن
overfreight
U
زیاد بار کردن
ransack
U
زیاد کاوش کردن
propagated
U
زیاد کردن پروردن
adding
U
زیاد کردن برد
strain
U
کوشش زیاد کردن
to overexert
U
تقلای زیاد کردن
strains
U
کوشش زیاد کردن
adds
U
زیاد کردن برد
overpress
U
زیاد پافشاری کردن در
propagate
U
زیاد کردن پروردن
overloads
U
زیاد بار کردن
overrate
U
زیاد براورد کردن
overheat
U
زیاد گرم کردن
overestimating
U
زیاد براورد کردن
oversimplified
U
زیاد ساده کردن
oversimplifies
U
زیاد ساده کردن
overrates
U
زیاد براورد کردن
oversimplifying
U
زیاد ساده کردن
overrated
U
زیاد براورد کردن
elevation of security
U
زیاد کردن تامین
superheat
U
گرم کردن زیاد
oversimplify
U
زیاد ساده کردن
overheated
U
زیاد گرم کردن
oversimplification
U
زیاد ساده کردن
raise
U
پروراندن زیاد کردن
raises
U
پروراندن زیاد کردن
overheats
U
زیاد گرم کردن
expanded , capacity
U
زیاد کردن گنجایش
overestimates
U
زیاد براورد کردن
overestimate
U
زیاد براورد کردن
overestimated
U
زیاد براورد کردن
presiding
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presides
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presided
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
preside
U
کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
hotspot
U
فضای خاص در تصویر یا نمایش که در صورت حرکت کردن نمایشگر روی آن کار خاصی میکند
infers
U
استنباط کردن پی بردن به
conducting
U
هدایت کردن بردن
conducts
U
هدایت کردن بردن
takes
U
لمس کردن بردن
conducted
U
هدایت کردن بردن
take
U
لمس کردن بردن
conduct
U
هدایت کردن بردن
inferred
U
استنباط کردن پی بردن به
infer
U
استنباط کردن پی بردن به
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com