Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
shouter
U
فریاد زننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
concussive
U
ضربت زننده صدمه زننده
kiai
U
فریاد
mewl
U
فریاد
redresser
U
فریاد رس
rhodomontade
U
فریاد
groaned
U
فریاد
shouts
U
فریاد
shouting
U
فریاد
shouted
U
فریاد
shout
U
فریاد
vociferation
U
فریاد
squawks
U
فریاد
squawked
U
فریاد
calling
U
فریاد
whoop
U
فریاد
exclamations
U
فریاد
exclamation
U
فریاد
groans
U
فریاد
groaning
U
فریاد
groan
U
فریاد
frets
U
فریاد
fret
U
فریاد
squeals
U
فریاد
squealed
U
فریاد
squeal
U
فریاد
whoops
U
فریاد
whooping
U
فریاد
whooped
U
فریاد
outcries
U
فریاد
squawk
U
فریاد
shrieks
U
فریاد
shrieked
U
فریاد
shrieking
U
فریاد
outcry
U
فریاد
shriek
U
فریاد
whooped
U
فریاد کردن
gaff
U
گفتاربیهوده فریاد
whooping
U
فریاد کردن
cry
U
فریاد گریه
to by blue muder
U
فریاد کردن
to cry wolf too often
U
انقدربدروغ فریاد
whoops
U
فریاد کردن
whoop
U
فریاد کردن
screamer
U
فریاد زدن
cry
U
فریاد زدن
cries
U
فریاد گریه
cries
U
فریاد زدن
jubilate
U
فریاد شادی
hollers
U
فریاد خوشحالی
hurray
U
فریاد زدن
hollering
U
فریاد خوشحالی
hollered
U
فریاد خوشحالی
holler
U
فریاد خوشحالی
blat
U
فریاد کردن
greets
U
داد فریاد
greeted
U
داد فریاد
utter a cry
U
فریاد زدن
yells
U
فریاد زدن
whoopee
U
فریاد خوشحالی
yelling
U
فریاد زدن
yelled
U
فریاد زدن
bawl
U
فریاد زدن
greet
U
داد فریاد
vociferance
U
فریاد و نعره
war cry
U
فریاد جنگی
bawls
U
فریاد زدن
bawling
U
فریاد زدن
bawled
U
فریاد زدن
To cry out .
U
فریاد بر آوردن
war whoop
U
فریاد جنگ
yell
U
فریاد زدن
triumphantly
U
فاتحانه فریاد پیروزی
triumphant
U
فاتحانه فریاد پیروزی
chevy
U
فریاد هنگام شکار
screech
U
فریاد شبیه جیغ
screeching
U
فریاد شبیه جیغ
screeches
U
فریاد شبیه جیغ
salvo
U
فریاد دسته جمعی
shrieking
U
فریاد دلخراش زدن
to roar with pain
U
از درد فریاد زدن
to shout for joy
U
از خوشی فریاد زدن
shrieks
U
فریاد دلخراش زدن
To go to someones rescues . To succour someone .
U
به فریاد کسی رسیدن
with rejoicings and embraces
U
با شادی و فریاد هورا
salvoes
U
فریاد دسته جمعی
shrieked
U
فریاد دلخراش زدن
to break forth in to joy
U
از خوشی فریاد کردن
screeched
U
فریاد شبیه جیغ
shriek
U
فریاد دلخراش زدن
vile
U
زننده
tarts
U
زننده
tart
U
زننده
beater
U
زننده
pit a pat
U
زننده
percutient
U
زننده
nasty
U
زننده
nastiest
U
زننده
water repellent
U
پس زننده اب
odoriferous
U
زننده
repeller
U
زننده
loathful
U
زننده
shuffler
U
زننده
applauder
U
کف زننده
scabrous
U
زننده
hideous
U
زننده
forbidding
U
زننده
loathsome
U
زننده
striker
U
زننده
repercussive
U
پس زننده
unlovely
U
زننده
wetter
U
نم زننده
bitten
U
زننده
vilest
U
زننده
viler
U
زننده
nauseam
U
زننده
nasties
U
زننده
nastier
U
زننده
mordant
U
زننده
stinking
U
زننده
pinching
U
زننده
biting
U
زننده
clappers
U
کف زننده
squalid
U
زننده
repellents
U
زننده
repellent
U
زننده
knockers
U
زننده
pungent
U
زننده
knocker
U
زننده
clapper
U
کف زننده
poignant
U
زننده
prickling
U
زننده
starring
U
زننده
staring
U
زننده
acrimonious
U
زننده
acrid
U
زننده
strikingly
U
زننده
striking
U
زننده
nippy
U
زننده
garish
U
زننده
strikers
U
زننده
exclaiming
U
ازروی تعجب فریاد زدن
exclaim
U
ازروی تعجب فریاد زدن
exclaimed
U
ازروی تعجب فریاد زدن
exclaims
U
ازروی تعجب فریاد زدن
donnybrook
U
فریاد پرسر وصدا هیاهو
rodomontade
U
گزافه گویی کردن فریاد
hollering
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
exclamatory
U
شگفت اور متضمن فریاد
hollered
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
holler
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
hollers
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
howls
U
فریاد زدن عزاداری کردن
howled
U
فریاد زدن عزاداری کردن
howl
U
فریاد زدن عزاداری کردن
full-throated
U
صدا یا فریاد بسیار بلند
callers
U
صدا زننده
scintillating
U
جرقه زننده
malodor
U
بوی زننده
glare
U
روشنایی زننده
napper
U
چرت زننده
trudger
U
قدم زننده
shackler
U
بخو زننده
glared
U
روشنایی زننده
glares
U
روشنایی زننده
libellant
U
تهمت زننده
ad nauseam
U
بسیار زننده
libelant
U
تهمت زننده
lasher n
U
سد شلاق زننده
knotter
U
گره زننده
seasoner
U
ادویه زننده
pacer
U
گام زننده
revolting
U
بهم زننده
pertubative
U
برهم زننده
slumberer
U
چرت زننده
seasoner
U
چاشنی زننده
sourish
U
به ترشی زننده
spicily
U
بطور زننده
scintillator
U
جرقه زننده
scintillant
U
جرقه زننده
scarifier
U
تیغ زننده
staring red
U
قرمز زننده
crying
U
جار زننده
strider
U
گام زننده
tacker
U
میخ زننده
tacker
U
کوک زننده
howler
U
جیغ زننده
repulsive
U
زننده تنفراور
puddler
U
بهم زننده
pricker
U
سیخ زننده
caller
U
صدا زننده
kicker
U
زننده ضربه با پا
sharpest
U
زننده زیرک
sharp
U
زننده زیرک
estimator
U
تخمین زننده
acrimoniousness
U
سخن زننده
accusant
U
تهمت زننده
flagellator
U
شلاق زننده
gaunt
U
زننده بی ثمر
gaunt
U
زننده ساختن
fizzy
U
جوش زننده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com