English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
telephone frequency U فرکانس صحبت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
telephone frequency characteristic U منحنی مشخصه فرکانس صحبت
Other Matches
wobbulator U تولیدکننده سیگنال اف ام که فرکانس ان با دامنه ثابت بالاپایین فرکانس مرکزی تغییرمیکند
high frequency U دارای فرکانس با تکرار زیاد امواج پر فرکانس
resonances U وضعیتی که در آن فرکانس اعمال شده به بدنه معادل فرکانس طبیعی آن باشد , که باعث نوسان بسیار شدید شود
resonance U وضعیتی که در آن فرکانس اعمال شده به بدنه معادل فرکانس طبیعی آن باشد , که باعث نوسان بسیار شدید شود
frequency division multilexing U مخابره چندتایی فرکانس استفاده از یک مسیرالکتریکی برای حمل دو یا چند سیگنال با فرکانسهای مختلف تسهیم براساس تقسیم فرکانس
superheterodyne U گیرنده رادیویی که در ان سیگنال دریافتی با فرکانس نوسانی موضعی به منظورایجاد فرکانس بینابین که سپس با مزیتهای متعددتقویت میشود ترکیب میگردد
critical frequency U فرکانس متنافر با فرکانس طبیعی تیغه
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
fm U فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
instantaneous frequency U مقدار لحظهای فرکانس فرکانس لحظهای
converse U صحبت
conversed U صحبت
parle U صحبت
chitchat U صحبت
talk U صحبت
colloquies U صحبت
mouths U صحبت
mouthing U صحبت
mouth U صحبت
talks U صحبت
talked U صحبت
colloquy U صحبت
converses U صحبت
confabulation U صحبت
collocutor U هم صحبت
mouthed U صحبت
conversing U صحبت
speech U صحبت نطق
pillow talk U صحبت خودمانی
articulate U ماهر در صحبت
talk up <idiom> U صحبت درمورد
natters U صحبت دوستانه
well spoken U خوش صحبت
asides U صحبت تنها
speeches U صحبت نطق
aside U صحبت تنها
articulates U ماهر در صحبت
sniffle U صحبت تودماغی
speaks U صحبت کردن
speak U صحبت کردن
nattering U صحبت دوستانه
nattered U صحبت دوستانه
natter U صحبت دوستانه
dialogue U گفتگو صحبت
articulating U ماهر در صحبت
sniffling U صحبت تودماغی
sniffles U صحبت تودماغی
sniffled U صحبت تودماغی
well-spoken U خوش صحبت
dialogues U گفتگو صحبت
private talk U صحبت خصوصی
to talk [to] U صحبت کردن [با]
chitchat U صحبت کوتاه
confabulate U صحبت کردن
conversable U خوش صحبت
conversationist U خوش صحبت
coze U صحبت خودمانی
my inter locvtor U طرف صحبت من
cross talk U تداخل صحبت
duologue U صحبت دونفری
She refused to open her oips . U لب به صحبت بازنکرد
chit chat U صحبت کوتاه
talks U صحبت کردن
conversationalists U خوش صحبت
talked U صحبت کردن
conversationalist U خوش صحبت
talk U صحبت کردن
shoptald U صحبت بازاری
chatty U خوش صحبت
chit-chat U صحبت کوتاه
to speak candidly <idiom> U بی پرده صحبت کردن
dialog U صحبت با شخص دیگر
whispery U اهسته صحبت کننده
To speak with freedom. U آزادانه صحبت کردن .
To refer to implicitly. To hint. U درپرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment. U بی پرده صحبت کردن
At this point of the conversation. U صحبت که به اینجا رسید
geste U کار نمایان هم صحبت
To talk in measured terms . To talk slowly. U شمرده صحبت کردن
to switch on U طرف صحبت کردن
he was talking about me U درخصوص من صحبت می کرد
gest U کار نمایان هم صحبت
interlocutors U طرف صحبت هم سخن
To speak elaborately. U با آب وتاب صحبت کردن
monolog U تک سخنگویی صحبت یک نفری
hobnob U صحبت دوستانه کردن
monologue U تک سخنگویی صحبت یک نفری
monologues U تک سخنگویی صحبت یک نفری
sniffling U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffling U تودماغی صحبت کردن
sniffles U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffles U تودماغی صحبت کردن
sniffled U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled U تودماغی صحبت کردن
sniffle U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffle U تودماغی صحبت کردن
hobnobs U صحبت دوستانه کردن
hobnobbing U صحبت دوستانه کردن
hobnobbed U صحبت دوستانه کردن
blather U صحبت بی معنی واحمقانه
interlocutor U طرف صحبت هم سخن
to speak to somebody U با کسی صحبت کردن
hold forth <idiom> U صحبت کردن درمورد
harp on <idiom> U بانارضایتی صحبت کردن
cramp one's style <idiom> U محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
They have got engrossed in conversation . U صحبت آها گه انداخته
There is some talk of his resigning. U صحبت از استعفای اوست
go on <idiom> U زیادی صحبت کردن
Sh spoke in such a way that… U طوری صحبت کرد که
pipe up <idiom> U بلندتر صحبت کردن
to speak [about] U صحبت کردن [در باره]
dialogue U صحبت با شخص دیگر
weigh one's words <idiom> U مراقب صحبت بودن
waste one's breath <idiom> U بی نتیجه صحبت کردن
tell (someone) off <idiom> U با عصبانیت صحبت کردن
take exception to <idiom> U مخاف صحبت کردن
dialogues U صحبت با شخص دیگر
low frequency U فرکانس کم
frequencies U فرکانس
frequence U فرکانس
line frequency U فرکانس خط
frequency U فرکانس
talking of ... U حال که صحبت از...... بمیان امد
lisping U نوک زبانی صحبت کردن
to speak fluently U بطور روان صحبت کردن
break in U درمیان صحبت کسی دویدن
sound off U باصدای بلند صحبت کردن
break-in U درمیان صحبت کسی دویدن
break-ins U درمیان صحبت کسی دویدن
lisped U نوک زبانی صحبت کردن
lisp U نوک زبانی صحبت کردن
break in upon U قطع کردن صحبت کسی
throw in U مطلبی بر صحبت کسی افزودن
Speaking. [on the phone] U [من] پشت تلفن صحبت می کنم.
So much for theory! <idiom> U به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
There is talk [mention] of something [somebody] . U صحبت از چیزی یا کسی است.
kaffeeklatsch U صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
lisps U نوک زبانی صحبت کردن
They were talking in Spanish . U بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
Well discuss it at dinner. U سر شام صحبت خواهیم کرد
Dont talk to all and sundry. U با این وآن صحبت نکن
sniffle U درحال عطسه صحبت کردن
sniffled U درحال عطسه صحبت کردن
sniffles U درحال عطسه صحبت کردن
She was talking to (with ) a friend . U داشت با دوستش صحبت می کرد
To talk like a book . U لفظ قلم صحبت کردن
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
ad-libs U بدون نوشته صحبت کردن
To speak slowly. U آهسته صحبت کردن (شمرده)
They were stI'll talking away at midnight. U تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
squeak U با صدای جیغ صحبت کردن
I had a long talk with him. U با ایشان مفصلا" صحبت کردم
He is a good speaker . He speaker well. U خیلی خوب صحبت می کند
To strick up a conversation with somebody. U سر صحبت را با کسی باز کردن
He talked in this connection (vein). U دراین زمینه صحبت کرد
He speaks English fluently. U انگلیسی راروان صحبت می کند
squeaks U با صدای جیغ صحبت کردن
squeaking U با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked U با صدای جیغ صحبت کردن
talk shop <idiom> U درموردکار شخصی صحبت کردن
ad-libbing U بدون نوشته صحبت کردن
to interrupt any one's speech U صحبت کسیرا قطع کردن
to talk shop U در باره کار صحبت کردن
to take the floor U حرف زدن صحبت کردن
ad-libbed U بدون نوشته صحبت کردن
sniffling U درحال عطسه صحبت کردن
ad-lib U بدون نوشته صحبت کردن
frequency regulator U رگولاتور فرکانس
frequency region U ناحیه فرکانس
frequency of resonance U فرکانس رزونانس
frequency respone U پاسخ فرکانس
frequency separation U جداسازی فرکانس
frequency region U حیطه فرکانس
measuring frequency U فرکانس سنجش
frequency spectrum U طیف فرکانس
frequency spectrum U بیناب فرکانس
h.f. U فرکانس بالا
frequency stability U پایداری فرکانس
frequency standard U استاندارد فرکانس
frequency triplication U تریپلاژ فرکانس
frequency tuning U تنظیم فرکانس
frequency inversion U برگردان فرکانس
frequency stabilizer U پایدارکننده فرکانس
frequency mark U نشانه فرکانس
frequency modulated U مدوله فرکانس
frequency mixture U ترکیب فرکانس
frequency mixing U ترکیب فرکانس
frequency modulator U مدولاتور فرکانس
frequency multiplication U افزایش فرکانس
frequency modulation U تلفیق فرکانس
frequency of infinite attenuation U فرکانس قطب
frequency medulation U مدولاسیون فرکانس
frequency of oscillations U فرکانس نوسان
frequency measurement U سنجش فرکانس
frequency marking U مارکاژ فرکانس
quenching frequency U فرکانس نوسان
frequency parameter U پارامتر فرکانس
frequency mark U علامت فرکانس
frequency plan U طرح فرکانس
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com