Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
downpour
U
فرو ریزی بارش متوالی
downpours
U
فرو ریزی بارش متوالی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
running fix
U
کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
linear programming
U
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
continuously set vector
U
عناصر تصحیح شده متوالی هدف عناصر تنظیم شده هدف به طریق متوالی
raining
U
بارش
rains
U
بارش
rainfall
U
بارش
isohyetal line
U
خط هم بارش
precipitation
U
بارش
rain
U
بارش
downfall
U
بارش
isohyet
U
خط هم بارش
isohyet
U
هم بارش
isohyetal line
U
هم بارش
rained
U
بارش
snowfalls
U
برف بارش
precipitation
U
تسریع بارش
snowfall
U
برف بارش
gathering ground
U
بارش سرا
duration of rainfall
U
مدت بارش
isohyetal map
U
نقشه هم بارش
pluviometer
U
بارش سنج
annual rainfall
U
بارش سالانه
continuous rain
بارش باران دائمی
acid precipitation
تسریع بارش اسیدی
catchment area
U
بارش سرا سرابان
catchment areas
U
بارش سرا سرابان
intermittent rain
بارش متناوب باران
rain gauge recorder
اندازه بارش ثبت شده
direct-reading rain gauge
اندازه مقدار بارش مستقیم
rainfall area
U
منطقه بارش ناحیه بارندگی
moulting
U
پر ریزی موی ریزی
planning factor
U
معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
planning directive
U
دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
planning comission
U
هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
continuous
U
متوالی
consecutive
U
متوالی
hand running
U
متوالی
sequential
U
پی در پی متوالی
sequential
<adj.>
U
متوالی
uninterrupted
U
متوالی
successive
U
متوالی
sequential
U
متوالی
series
U
متوالی
succedaneous
U
متوالی
successive
<adj.>
U
متوالی
consecutive
<adj.>
U
متوالی
reels
U
متوالی پشت سر هم
reel
U
متوالی پشت سر هم
reeled
U
متوالی پشت سر هم
thudded
U
ضربههای متوالی
reeling
U
متوالی پشت سر هم
sequence checking
U
کنترل متوالی
succedent
U
متاخر متوالی
thudding
U
ضربههای متوالی
consecutive
U
پیاپی متوالی
Successive Approximation
U
تقریب متوالی
successive objective
U
هدفهای متوالی
successive intervals
U
فاصلههای متوالی
bit stream
U
بیتهای متوالی
continuous error
U
خطای متوالی
continuous data
U
دادههای متوالی
thud
U
ضربههای متوالی
thuds
U
ضربههای متوالی
doubled up
U
دواسترایک متوالی
doubled
U
دواسترایک متوالی
double
U
دواسترایک متوالی
sequence control
U
کنترل متوالی
successive
U
متوالی مسلسل
fusillade
U
شلیک متوالی تیرباران
garlands
U
نیم پیچهای متوالی
series resonant circuit
U
مدار رزنانس متوالی
successive approximations method
U
روش تقریبهای متوالی
method of successive approximations
U
روش تقریبهای متوالی
subalternate
U
افسر جزء متوالی
successive reproductions method
U
روش بازسازیهای متوالی
pitapat
U
با ضربههای تند و متوالی
garland
U
نیم پیچهای متوالی
days on end
U
چند روز متوالی
simplex method
U
روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
rat a tat tat
U
ضربات متوالی و تند زدن
state succession
U
تعویض دولتهابه طور متوالی
rat a tat
U
ضربات متوالی و تند زدن
rat-a-tat
U
ضربات متوالی و تند زدن
the difference between the consecutive terms
U
اختلاف هر دو جمله متوالی
[ریاضی]
coherent
U
مرتب و دارای نظم متوالی
anaphora
U
تکرار یک یا چند عبارت متوالی
KO
U
با ضربات متوالی از میدان بدرکردن
KO's
U
با ضربات متوالی از میدان بدرکردن
continous
U
متصل متوالی بدون وقفه
mid span
U
مرکزفاصله افقی بین دو پایه متوالی پل
rat a tat tat
U
صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
surface interval
U
فاصله بین غواصهای متوالی از سطح اب
pit a pat
U
با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
rat-a-tat
U
صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
rat a tat
U
صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
tamp
U
بوسیله ضربات متوالی بالا یا پایین راندن
meiosis
U
تغییرات متوالی هسته که منتهی به تشکیل سلول جدیدمیگردد
data logging
U
ضبط دادههای مربوط به حوادثی که در زمانهای متوالی اتفاق می افتند
rainout
U
ریزش ابر اتمی به علت رطوبت هوا بارش غبار اتمی
He has feathered his nest. He has lined his pocket.
U
اودیگر بارش را بسته است ( ازنظر مالی تأمین است )
hyetography
U
نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
collator
U
ماشینی که برای تلفیق و ادغام مجموعه کارتها یا سایر اسناد در یک رشته متوالی بکار می رود
planning guidance
U
راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
rainfall index
U
شاخص بارش شاخص بارندگی
continuous strip imagery
U
عکاسی متوالی از یک نوارزمین عکاسی مداوم از یک نوار
opener
U
مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
gravelling
U
شن ریزی
inpouring
U
تو ریزی
tininess
U
ریزی
foundation
U
پی ریزی
deplumation
U
پر ریزی
molt
U
پر ریزی
shrouding
U
شن ریزی
concrete work
U
بتن ریزی
cast iron
U
چدن ریزی
management
U
برنامه ریزی
chumming
U
طعمه ریزی
planning
U
طرح ریزی
planning
<adj.>
برنامه ریزی
budgeting
U
بودجه ریزی
libation
U
ساغر ریزی
bloodbath
U
خون ریزی
projecting
U
طرح ریزی
circumfusion
U
دور ریزی
modelling
U
طرح ریزی
foundries
U
چدن ریزی
foundry
U
چدن ریزی
actification
U
سرکه ریزی
suffusion
U
زیر ریزی
landslips
U
فرو ریزی
egestion
U
بیرون ریزی
outflow
U
بیرون ریزی
outflows
U
بیرون ریزی
landslip
U
فرو ریزی
designment
U
طراح ریزی
acting out
U
برون ریزی
rip rap
U
سنگ ریزی
casting
U
چدن ریزی
managements
U
برنامه ریزی
fineness modulus
U
مدول ریزی
bellfounding
U
زنگ ریزی
fineness
U
ریزی دانه ها
effusion
U
برون ریزی
effusions
U
برون ریزی
bloodbaths
U
خون ریزی
retropulsion
U
درون ریزی
discharges
U
برون ریزی
programming
U
برنامه ریزی
green sand molding
U
قالب ریزی تر
minuteness
U
ریزی ناچیزی
earthwork
U
خاک ریزی
fillings
U
خاک ریزی
filling
U
خاک ریزی
grouting
U
دوغاب ریزی
projections
U
طرح ریزی
schematization
U
برنامه ریزی
libations
U
ساغر ریزی
scheming
U
طرح ریزی
projection
U
طرح ریزی
discharge
U
برون ریزی
gravelling
U
سنگ ریزی
modeller
U
طرح ریزی
placing concrete
U
بتن ریزی
evacuation
U
برون ریزی
purged
U
برون ریزی
purge
U
برون ریزی
purges
U
برون ریزی
foundation
U
پی ریزی اساس
schematization
U
طرح ریزی
sweat
U
عرق ریزی
foundation soil
U
پی ریزی ساختمان
perspiration
U
عرق ریزی
sweats
U
عرق ریزی
sweating
U
عرق ریزی
iron foundry
U
اهن ریزی
corporate planning
U
برنامه ریزی شرکت
curriculum development
U
برنامه ریزی درسی
seedbed
U
جای تخم ریزی
personnel development
U
برنامه ریزی استخدامی
sectoral planning
U
برنامه ریزی بخشی
production planning
U
برنامه ریزی تولید
development planning
U
برنامه ریزی توسعه
national planning
U
برنامه ریزی ملی
goal programming
U
برنامه ریزی ارمانی
mold
U
قالب ریزی کردن
quantitative programming
U
برنامه ریزی کمی
comprehensive planning
U
برنامه ریزی جامع
consolidated planning
U
برنامه ریزی تلفیقی
quadratic programming
U
برنامه ریزی غیرخطی
projectable
U
قابل طرح ریزی
programming methods
U
روشهای برنامه ریزی
optimal planning
U
برنامه ریزی بهینه
macroplanning
U
برنامه ریزی کلان
linear programming
U
برنامه ریزی خطی
optimal planning
U
برنامه ریزی مطلوب
contract scheduling
U
برنامه ریزی قرارداد
product planning
U
برنامه ریزی محصولات
financial planning
U
برنامه ریزی مالی
state planning
U
برنامه ریزی دولتی
planning system
U
نظام برنامه ریزی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com