English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
commissaries U فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
commissary U فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
commissary store annex U شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
exchanges U تبدیل ارز فروشگاه پادگان
post exchange U فروشگاه اختصاصی پادگان ارتش
exchanging U تبدیل ارز فروشگاه پادگان
exchanged U تبدیل ارز فروشگاه پادگان
exchange U تبدیل ارز فروشگاه پادگان
provision room U انبار مواد غذایی
Adulterated foodstuff. U مواد غذایی تقلبی
malnutrition U تغذیه ناقص نرسیدن مواد غذایی
cure meat U نمک سود کردن مواد غذایی
self digestion U جذب خود بخود مواد غذایی
ration credit U تضمین سلامت مواد غذایی جیره ارتش
k ration U بسته کوچک مواد غذایی ارتشی برای موارد فوق العاده
In the long run fatty food makes your arteries clog up. U در دراز مدت مواد غذایی پر چربی باعث گرفتگی رگها می شوند .
compounds U انبار موقت پادگان محوطه پادگان مخلوط
compounded U انبار موقت پادگان محوطه پادگان مخلوط
compound U انبار موقت پادگان محوطه پادگان مخلوط
agrobiology U مطالعهء مواد غذایی خاک زیست شناسی خاک
troop information U مرکزاطلاعات پادگان پست اطلاعات پادگان
microphagus U سلول میکروب خوار کوچک خرد خوار
rading party U قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
usurer U سود خوار- تنزیل خوار
delegate U مامور فرستاده مامور کردن
delegates U مامور فرستاده مامور کردن
delegating U مامور فرستاده مامور کردن
delegated U مامور فرستاده مامور کردن
ptomaine U مواد الی قلیایی سمی که دراثر پوسیدگی باکتریها برروی مواد ازتی تشکیل میگردد
transudate U مواد فرانشت شده مواد مترشحه
durable material U مواد غیراستهلاکی مواد بادوام زیاد
dye-stuff U ماده رنگی در رنگرزی الیاف [این رنگینه ها یا بصورت سنتی از مواد طبیعی مانند اکثر گیاهان و بعضی حیوانات و یا از مواد شیمیایی تهیه می شوند]
magnaflux U نام انحصاری تست غیرمخربی برای مواد مغناطیسی بااستفاده از میدانهای مغناطیسی و مواد فلورسان
enzymes U مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
enzyme U مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
garrison house U پادگان
caserne U پادگان
casern U پادگان
campound U پادگان
site U پادگان
sites U پادگان
sited U پادگان
soldiers' home U پادگان
garrison U پادگان
presidio U پادگان
garrisons U پادگان
permanent duty station U پادگان دایمی
posted U پادگان قرارگاه
posts U پادگان قرارگاه
post- U پادگان قرارگاه
post property U اموال پادگان
post U پادگان قرارگاه
garrison house U پادگان مجزا
presidial U پادگان شهر
provost marshal U دژبان پادگان
pantries U بوفه ناو یا پادگان
pantry U بوفه ناو یا پادگان
army base U پادگان نیروی زمینی
out leased U انبارهای کرایه شده از خارج از پادگان
sortie U حمله پادگان محاصره شده بمحاصره کنندگان
sorties U حمله پادگان محاصره شده بمحاصره کنندگان
salesroom U فروشگاه
canteen U فروشگاه
canteens U فروشگاه
shop U فروشگاه
store U فروشگاه
storing U فروشگاه
shops U فروشگاه
shopped U فروشگاه
army stores U فروشگاه ارتش
department store U فروشگاه بزرگ
computer store U فروشگاه کامپیوتر
outlets U دررو فروشگاه
outlet U دررو فروشگاه
hypermarkets U فروشگاه بسیاربزرگ
department stores U فروشگاه بزرگ
hypermarket U فروشگاه بسیاربزرگ
supermarkets U فروشگاه بزرگ
supermarket U فروشگاه بزرگ
ship's service U فروشگاه ناو
sea stores U فروشگاه دریایی
slated items U مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
dietetical U غذایی
messes U هم غذایی
alimental U غذایی
alimentary U غذایی
trophic U غذایی
mess U هم غذایی
I walked past the shop ( store ) . U از جلوی فروشگاه گذشتم
antique shop U فروشگاه اشیاء عتیقه
The store across the street. U فروشگاه آنطرف خیابان
pro shop U فروشگاه باشگاه حرفهای
canteen U فروشگاه یا رستوران سربازخانه
off-licence U فروشگاه نوشابههای الکلی
canteens U فروشگاه یا رستوران سربازخانه
off-licences U فروشگاه نوشابههای الکلی
dieting U برنامه غذایی
ration U جیره غذایی
diets U برنامه غذایی
dieted U برنامه غذایی
dieting U رژیم غذایی
regimen U پرهیز غذایی
regimens U پرهیز غذایی
diets U رژیم غذایی
food poisoning U مسمویت غذایی
diet U برنامه غذایی
diet U رژیم غذایی
rationed U جیره غذایی
food industries U صنایع غذایی
food chains U زنجیره غذایی
lymph U شیره غذایی
foodstuffs U ماده غذایی
food perference U رجحان غذایی
foodstuff U ماده غذایی
food pyramid U هرم غذایی
nutritiveness U خاصیت غذایی
food preference U پسند غذایی
dieted U رژیم غذایی
food web U شبکه غذایی
food packet U بسته غذایی
rations U جیره غذایی
food dtufe stuff U ماده غذایی
food program U برنامه غذایی
food deprivation U محرومیت غذایی
food chain U زنجیره غذایی
ten cent store U فروشگاه دارای کالاهای ارزان
the forthcoming book U کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
quartermaster U فروشگاه وسایل سررشته داری
commissary U فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
commissaries U فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
quartermasters U فروشگاه وسایل سررشته داری
I'm on a diet. من رژیم غذایی دارم.
macronutrient U عنصر غذایی پر مصرف
dietary U مربوط به رژیم غذایی
botulism U مسمومیت غذایی حاد
micronutrient U عنصر غذایی کم مصرف
annual food plan U برنامه غذایی سالیانه
grazing food chain U زنجیره غذایی چرندگان
dietetics U برنامه ریزی غذایی
dietetic U وابسته به رژیم غذایی
dailgy food allowance U جیره غذایی روزانه
desiccant U مواد خشک کننده گیاهان مواد شیمیایی خشک کننده روییدنیها
floorwalker U بازرس فروشگاه بزرگ خرده فروشی
to check out that new clothing store U نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
to have a look round [around] the shops [British E] U برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
canteen U فروشگاه نوشابه واغذیه در سربازخانه یااردوگاه
canteens U فروشگاه نوشابه واغذیه در سربازخانه یااردوگاه
certificate of gains or losses U سند مصدق سود و زیان فروشگاه
You name it , they have it in thes department store. U هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
to have a look round [around] the stores [American E] U برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
table of food equivalents U جدول ارزش جیره غذایی
nutrient U ماده مقوی از لحاظ غذایی
ration factor U ضریب اماد جیره غذایی
ration basis U مبنای محاسبه جیره غذایی
master menu U برنامه غذایی اصلی یکان
stirabout U غذایی شبیه اش جو جنب وجوش
nutrients U ماده مقوی از لحاظ غذایی
sitology U علم تغذیه ورژیم غذایی
general stores U فروشگاههایی که کالای متفرقه را میفروشند فروشگاه عمومی
extension U طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
storewide U شامل تمام موجودی انبار یاتمام فروشگاه
extensions U طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
master menu U لیست مبنای جیره غذایی اصلی
ration scale U مقیاس یا مبنای محاسبه جیره غذایی
dietetics U فن پرهیز یا رژیم غذایی مبحث اغذیه
convenience food U غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
I musn't eat food containing ... من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
convenience foods U غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
to have the munchies for something U یکدفعه هوس چیزی [غذایی] را کردن
budget account حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
chain store U فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
chain stores U فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
packed lunch غذایی که به صورت بسته به مدرسه یا سر کار میبرید
wretches U خوار
grovelling U خوار
lowliest U خوار
wretch U خوار
crest fallen U خوار
despicable U خوار
groveling U خوار
low-down U خوار
low down U خوار
lowlier U خوار
lowly U خوار
contemptible U خوار
holdees U پرسنل یا خودروها یا هواپیمایا کشتی که به طور موقت دریک پادگان توقف کرده ومنتظر دستور یا وسایل حرکت به سمت محل ماموریت باشد
scatophagous U سرگین خوار
seminivorous U بذر خوار
saprophage U مرده خوار
stercovorous U کثافت خوار
macroconsumer U زنده خوار
biophage U زنده خوار
androphagous U ادم خوار
saprophagous U پوده خوار
baccivorous U توت خوار
seminivorous U تخم خوار
vermivorous U کرم خوار
usurious U تنزیل خوار
usurious U ربا خوار
usurer U ربا خوار
xylophagous U چوب خوار
barrator U رشوه خوار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com