Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 129 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
enculturation
U
فرهنگ اموزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
onomasticon
U
فرهنگ نامهای خاص فرهنگ اسامی مردم
underachievement
U
کم اموزی
tameness
U
دست اموزی
sign learning
U
علامت اموزی
skill learning
U
مهارت اموزی
relation learning
U
رابطه اموزی
probationership
U
کار اموزی
place learning
U
مکان اموزی
sensitivity training
U
حساسیت اموزی
omission training
U
حذف اموزی
novitiate
U
کار اموزی
noviciate
U
کار اموزی
mastery learning
U
تسلط اموزی
assertive training
U
جرات اموزی
avoidancae training
U
اجتناب اموزی
learning to learn
U
یادگیری اموزی
overachievement
U
پیش اموزی
concept learning
U
مفهوم اموزی
conceptual learning
U
مفهوم اموزی
cue learning
U
نشانه اموزی
sensitivity training group
U
گروه حساسیت اموزی
t group
U
گروه حساسیت اموزی
sex typing
U
نقش اموزی جنسیتی
probation
U
دوره ازمایش وکار اموزی
probational
U
دوره ازمایش و کار اموزی
unschooled
U
تعلیم نگرفته کار اموزی نکرده
paideutics
U
روش کار اموزی فن تعلیم علم تعلیم
lowbrow
U
بی فرهنگ
dictionary
U
فرهنگ
dictionaries
U
فرهنگ
kultur
U
فرهنگ
culturing
U
فرهنگ
cultures
U
فرهنگ
culture
U
فرهنگ
lexicon
U
فرهنگ
lexicons
U
فرهنگ
walking dictionary
U
فرهنگ متحرک
iranism
U
فرهنگ ایرانی
wordbook
U
فرهنگ لغات
graecism
U
فرهنگ یونانی
class culture
U
فرهنگ طبقهای
gradus
U
فرهنگ عروضی
gazetteer
U
فرهنگ جغرافیایی
etymologicon
U
فرهنگ مشتقات
encyclopaedia
U
فرهنگ جامع
urbiculture
U
شهر فرهنگ
rhyming dictionary
U
فرهنگ قوافی
word book
U
فرهنگ لغات
lexicon
[dictionary]
U
فرهنگ لغات
national culture
U
فرهنگ ملی
ministry education
U
وزارت فرهنگ
glossary
U
فرهنگ لغات
dictionary
U
فرهنگ لغات
ministry of education
U
وزارت فرهنگ
vocabularies
U
فرهنگ لغات
subcultures
U
خرده فرهنگ
armenian
U
فرهنگ ارمنی
lexicography
U
فرهنگ نویسی
an a to a dictionary
U
ضمیمه فرهنگ
dictionary
U
فرهنگ لغات
acculturation
U
فرهنگ پذیری
acculturate
U
فرهنگ پذیرفتن
folklore
U
فرهنگ قومی
dictionaries
U
فرهنگ لغات
subculture
U
خرده فرهنگ
abclution
U
فرهنگ ناپذیری
subculture
U
فرهنگ فرعی
educative
U
فرهنگ بخش
subcultures
U
فرهنگ فرعی
thesauruses
U
فرهنگ جامع
deculturation
U
فرهنگ باختگی
Arabic
U
فرهنگ عربی
deculturation
U
فرهنگ زدایی
data dictionary
U
فرهنگ داده ها
vocabulary
U
فرهنگ لغات
thesaurus
U
فرهنگ جامع
eeglish persian dictionary
U
فرهنگ انگلیسی به فارسی
glossaries
U
فرهنگ لغات دشوار
lexical
U
وابسته به فرهنگ لغات
glossary
U
فرهنگ لغات دشوار
hellenist
U
متخصص فرهنگ یونان
culture free tests
U
ازمونهای فرهنگ- نابسته
culture fair tests
U
ازمونهای فرهنگ- نابسته
culture bound tests
U
ازمونهای فرهنگ- بسته
chung shin sooyak
U
فرهنگ اخلاقی تکواندو
dictionary program
U
برنامه فرهنگ لغات
an a to a dictionary
U
ذیل یاملحقات فرهنگ
lexical
U
وابسته به فرهنگ نویسی
vocabular
U
مربوط به فرهنگ لغات زبان
Brahmins
U
آدم با فرهنگ از طبقات بالا
Brahmin
U
آدم با فرهنگ از طبقات بالا
lexicography
U
فرهنگ نویسی واژه نگاری
glossary
U
فرهنگ لغات فنی سفرنگ
glossaries
U
فرهنگ لغات فنی سفرنگ
occidentalism
U
پیروی از فرهنگ و تمدن باختری
it is ministerial to culture
U
وسیله ترقی فرهنگ است
germanist
U
دانشمند فرهنگ و زبان المانی
americanist
U
متخصص زبان یا فرهنگ امریکایی
slavist
U
محقق در فرهنگ وزبان اسلاوی
slavicist
U
محقق در فرهنگ وزبان اسلاوی
culturist
U
فرهنگ خواه هواخواه تهذیب وپرورش
philistia
U
ادم بی فرهنگ وبی ذوق ومادی
philistine
U
ادم بی فرهنگ وبی ذوق ومادی
A dictionary tell you what words mean .
U
فرهنگ زبان معنی کلمات را میدهد
philistines
U
ادم بی فرهنگ وبی ذوق ومادی
intercultural
U
وابسته به فرهنگ دو کشور بین فرهنگی
Indian style
U
[سبک معماری هندی متاثر از فرهنگ غربی]
Don't touch me!; Don't you touch me!
U
به من خیلی نزدیک نشو !
[یک متر در فرهنگ باختر]
Don't touch me!; Don't you touch me!
U
وارد منطقه شخصی من نشو !
[یک متر در فرهنگ باختر]
This dictionary has many examples of how idioms are used .
U
این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
humanism
U
مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
acculturate
نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
This dictionary is published(printed) in three volumes.
U
این فرهنگ زبان درسه جلد منتشر گردیده است
occidentalist
U
کسیکه فرهنگ و اداب باختریان را جستجو میکند باختر شناس
synonymize
U
الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
lore
U
فرهنگ نژادی افسانه هاوروایات قومی فاصله بین چشم ومنقار
gradus
U
فرهنگ نظم ونثر لاتین و یونانی که سابقادر انگلستان تدریس میشده
homestay
U
خانواده مهمان دار
[کسی که برای آموزش زبان یا فرهنگ در آن کشور می گذراند]
sinologist
U
چین شناس ویژه گر فرهنگ وادبیات وتاریخ چین
external symbol dictionary
U
فهرست علائم خارجی فرهنگ لغات نمادهای خارجی
sinologue
U
چین شناس ویژه گر فرهنگ وادبیات وتاریخ چین
Japonaiserie
U
[از بعد از نیمه قرن نوزدهم میلادی طراحی ژاپنی متاثر از فرهنگ غرب بویژه در صنایع دستی و زیبایی شناسی بوجود آمد.]
lexicographic
U
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
grecism
U
طرز یونانی فرهنگ یونانی
tribial rugs
U
فرش های عشایری
[فرش های ایلی]
[اینگونه فرش ها ریشه در آداب و رسوم و فرهنگ هر منطقه داشته و تابلوئی از زندگی ایشان را به نقش می کشد.]
atlas
U
فرهنگ جهان نما نقشه جهان نما
atlases
U
فرهنگ جهان نما نقشه جهان نما
floral design
U
طرح گل و بته
[قدیمی ترین فرش بافته شده با این طرح مربوط به قرن هجدهم میلادی در منطقه قفقاز روسیه می باشد. این طرح به گونه های مختلف بافته شده و ریشه در فرهنگ کشور دارد مثل گل لاله در فرش ترکیه.]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com