English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (24 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
steeper U فرف برای خیساندن چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
feedback U اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
drench U خیساندن
abates U خیساندن
imbibes U خیساندن
bdrench U خیساندن
imbibed U خیساندن
abating U خیساندن
embrue U خیساندن
imbibe U خیساندن
sops U خیساندن
abated U خیساندن
maceration U خیساندن
steepen U خیساندن
leaching U خیساندن
sop U خیساندن
cures U خیساندن
cured U خیساندن
cure U خیساندن
abate U خیساندن
imbibing U خیساندن
steep U خیساندن
steepest U خیساندن
water soak U در اب خیساندن
rait U خیساندن
soak U خیساندن
soaks U خیساندن
to grieve over anything U برای چیزی
imbrue U تر کردن خیساندن
poach U خیساندن دزدیدن
poached U خیساندن دزدیدن
poaches U خیساندن دزدیدن
inclinable to something U مساعد برای چیزی
look to <idiom> U آمادگی برای چیزی
requested U تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing U برای چیزی غرغرکردن
requesting U تقاضا برای چیزی
request U تقاضا برای چیزی
requests U تقاضا برای چیزی
macerate U خیساندن خیس شدن
to give reasons for a thing U دلیل برای چیزی اوردن
take for <idiom> U اشتباه شخصی برای چیزی
to make amends for something U کفاره دادن برای چیزی
to atone for something U کفاره دادن برای چیزی
demanded U تقاضا برای انجام چیزی
to look at the black side [about something] U بدبین بودن [برای چیزی]
demand U تقاضا برای انجام چیزی
security blanket <idiom> U استفاده از چیزی برای راحتی
ask U برای چیزی بی تاب شدن
asked U برای چیزی بی تاب شدن
demands U تقاضا برای انجام چیزی
asking U برای چیزی بی تاب شدن
asks U برای چیزی بی تاب شدن
in defence of somebody [something] U برای دفاع از کسی [چیزی]
to try something on U چیزی را برای امتحان پوشیدن
approval U توافق برای استفاده از چیزی
to get something to somebody U برای کسی چیزی را آوردن
catch at U برای گرفتن چیزی کوشیدن
I'd like something to drink. چیزی برای نوشیدن میخواهم.
I'd like something to eat. چیزی برای خوردن میخواهم.
application [for something] U درخواست نامه [برای چیزی]
bate U خیساندن چرم درماده قلیایی
soaks U عمل خیساندن خیس خوری
soak U عمل خیساندن خیس خوری
to make a r for something U برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to store up something U انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
impetrate U برای چیزی لابه واستغاثه کردن
to make a study of something U برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
demands U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
anthropomorphism U تصور شخصیت انسانی برای چیزی
to graps at anything U برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to negotiate for something U گفتگو و معامله کردن برای چیزی
sexualize U جنس برای چیزی تعیین کردن
lanyards U طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
to atone for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
to make amends for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
to call somebody to [for] something U از کسی برای چیزی درخواست کردن
To set a limit to everything. U برای هر چیزی حدی قائل شدن
within reach of gunshot U کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to set measures to anything U برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
demanded U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to save for something U پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی
consigning U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigned U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consign U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to save up for something U برای چیزی صرفه جویی کردن
cellarage U حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
spoon-feed <idiom> U ساده کردن چیزی برای کسی
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
nothing remains to be told U چیزی برای گفتن باقی نمیماند
consigns U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to refuse somebody admittance to something U پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
lanyard U طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
demand U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
stepper U چیزی که برای پله بکار می رود
make room for someone or something <idiom> U برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
reconstitutes U خیساندن امادیا جیره خشک شده
reconstituting U خیساندن امادیا جیره خشک شده
reconstituted U خیساندن امادیا جیره خشک شده
reconstitute U خیساندن امادیا جیره خشک شده
bring up <idiom> U معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to go to U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
cash on the barrelhead <idiom> U پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
to be the obvious thing [for somebody or something] U آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
to go away U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
make something out <idiom> U ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
To lick ones lips . U شکم خود را برای چیزی صابون زدن
represents U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to e. with person on a thing U کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
applies U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
apply U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
applying U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
represented U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to open something to [the] traffic U چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
represent U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
put up to <idiom> U وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
Do you have nothing to declare? U آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
to push for an answer [in reference to something] U برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
to commandeer something U چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن
pay through the nose <idiom> U برای چیزی پول زیادی خرج کردن
measure U عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
to seek a remedy for something U چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
wringer U ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
not to have a prayer of achieving something U کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
permutation U تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
amulets U دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
permutations U تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
to always find something to gripe about U همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
amulet U دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
Would you like something to drink? <idiom> U آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟ [غذا و آشپزخانه]
to not give a shit about something U برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
to not give a smeg about something [British E] U برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
throw one's weight around <idiom> U ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
wetting U مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
balance U برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
to recount something to someone [formal] U برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
balances U برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
moulage U انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
to not give a damn about something [somebody] U برای چیزی [کسی] اصلا مهم نباشد. [اصطلاح روزمره]
to trap something [e.g. carbon dioxide] U چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
rain check <idiom> U بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
to offshore something U چیزی را [برای سود بیشتر] به خارج [از کشور] بردن [اقتصاد]
On the recent developments he had nothing to say. U در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
laniard U طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
(in) care of someone <idiom> U فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
dipsticks U میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
dipstick U میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
to suggest it is appropriate to do so [matter] U پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
planch U صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
peg U میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها]
restrict U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
labelled U قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
restricts U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
labels U قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
restricting U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
label U قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labeling U قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
cut corners <idiom> U [زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
pipeline U زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
pipelines U زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
litotes U کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
how about <idiom> برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
texture mapping U 1-جلوههای ویژه گرافیک کامپیوتری با استفاده از الگوریتم هایی برای تولید تصویری که مانند سطح چیزی به نظر می آید.
flavouring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
to have something made [by somebody] U بدهند [به کسی] چیزی را برای کسی بسازند
clip-on <adj.> U گیره دار [چیزی با گیره برای بستن]
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
moistens U نمدار کردن مرطوب کردن خیساندن
moistened U نمدار کردن مرطوب کردن خیساندن
moisten U نمدار کردن مرطوب کردن خیساندن
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
touch U وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches U وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
cash in <idiom> U تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
badminton U بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com