English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Supposing it rains , what shall you do ? U فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Tune in tomorrow when we'll be exploring what things to look for in a bike computer. U کانالتان را فردا [به این برنامه] تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم.
repeat U بازگو کنید عناصر تیر را تکرار کنید یا ازنو
repeats U بازگو کنید عناصر تیر را تکرار کنید یا ازنو
rainsquall U باد و باران باران شدید
rainstorms U باد و باران باران شدید
rainstorm U باد و باران باران شدید
If things changer one day then … U اگر روزی ورق برگردد آنوقت ...
adds U اضافه کنید زیاد کنید
adding U اضافه کنید زیاد کنید
add U اضافه کنید زیاد کنید
prescan U خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
he may come late U شایددیر بیاید
pay a way the sheet U کاغذ را بدهید بیاید
He asked permission to come in. U اجازه خواست بیاید تو
He was not supposed to come today . U قرارنبود امروز بیاید
It all depends on how things develop. U بستگی دارد چه پیش بیاید
he may come late U ممکن است دیر بیاید
i sat down to recover U نشستم زمین که حالم جا بیاید
He is bound to come. U احتمال زیادی دارد که بیاید
We are waiting for the rain to stop . معطل بارانم که بند بیاید
rising mine U مینی که میتواند به سطح اب بیاید
It is pointless for her to come here . U موضوع ندارد اینجا بیاید
as memory serves U هر وقت بیاد انسان بیاید
drown one's sorrows <idiom> U مس میکند که بی خبری سراغش بیاید
Wait up! U صبر بکن! [تا کسی بیاید یا برسد]
to be a long time in the coming U خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
to be long in coming U خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
let us be brief U مختصر کنیم
briefly speaking U مختصر کنیم
let us play U بازی کنیم
let us say U فرض کنیم
let us be brief U کوتاه کنیم
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
in one's element <idiom> U شرایطی که به شکل طبیعی به سمت شخص بیاید
let ab be equal to cd U فرض کنیم ab با cd برابرباشد
We move out on the 1st. U ما یکم بارکشی می کنیم.
Let us suppose ... U حالا فرض کنیم که ...
lich gate U سرپوشیده گورستان کلیساکه مرده رادران می گذاشتندتاکشیش بیاید
Is that enough to be a problem? U آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
to refresh [jog] your memory U خاطره خود را تازه کردن [ که دوباره یادشان بیاید]
We'd like to pay separately. ما میخواهیم جداگانه پرداخت کنیم.
We live in the Machine Age . U ما درعصر ماشین زندگه می کنیم
peach and straddle U بالا می کشیم وخرابش می کنیم
let us make a p for home U کوشش کنیم زودبخانه برسیم
I want to swim ,are you on ? U اهلش هستی شنا کنیم ؟
This must not happen in future at any cost. U در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
still fishing U ماهیگیری با روش ثابت نگهداشتن نخ و قلاب تا ماهی بسراغ ان بیاید
We've given notice that we're moving out of the apartment. U ما آگاهی دادیم که از آپارتمان بارکشی می کنیم.
We are living in the age of mass communication. U ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
Lets talk man to man . U بیا مرد ومردانه با هم صحبت کنیم
Could you put us up for the night ? U ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
We should not indulge in personalities. U نبا ید راجع با شخاص صحبت کنیم
it can be altered at pleasure U هر وقت بخواهیم میتوانیم انرااصلاح کنیم
i had best to leaveit U بهترین کاران است که ان راول کنیم
Let's drop the subject. U از این موضوع صرف نظر کنیم .
We finally succeed in making a radio contact. U عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
Lets suppose the news is true . U حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
A rapid response would be appreciated. U از پاسخ فوری قدردانی می کنیم. [اصطلاح رسمی]
We must inquire into this matter. U درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
It's time to prepare the meal. U وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
starting with the issue of July 1 U هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
to sugar the pill <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to sugar-coat the pill [American E] <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to sweeten the pill <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
We all think he is very nice. U ما همه فکر می کنیم که او [مرد] آدم خوبی است.
We ought to (should)examineit in all itsaspects. U باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
We do not usually go places that cost a lot of money. U ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
Well, now everyone's here, we can begin. U خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
He's always moaning that we use too much electricity. U او [مرد] همیشه قر می زند که ما بیش از اندازه برق خرج می کنیم.
Let's play for keeps. U بیا جدی بازی کنیم. [روی پول یا هر چیزی بها دار]
we underwrite the company U ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
First come first served. U هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
fine rain U باران
rainy U پر باران
hydrometeor U باران
rainless U بی باران
rain U باران
drizzle U نم نم باران
rainwater U اب باران
drizzles U نم نم باران
pluvial U باران زا
pluvian U باران زا
pluvine U باران زا
rain proof U ضد باران
drizzled U نم نم باران
drizzling U نم نم باران
rain water آب باران
rains U باران
raining U باران
rained U باران
He is expected to arrive in acople of days. U فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
pluvimeter U باران سنج
rainmaker U باران ساز
hyetometer U باران سنج
storm water overflow U سرریز اب باران
rainfall recorder U باران نگار
rain shower باران شدید
rainmaking U ایجاد باران
rain check U بلیط باران
sand blast U شن باران کردن
raintight U باران ناپذیر
rain ga U باران سنج
rainproof U عایق باران
to send down rain U باران فرستادن
hydrometer U باران سنج
mizzle U باران ریز
rainfall index U نمایه باران
udometer U باران سنج
plenty of rain U باران فراوان
petrel U مرغ باران
pash U باران شدید
orographic rain U باران کوهزاد
ombrometer U باران سنج
much rain U باران زیاد
much rain U باران بسیار
ombrology U مبحث باران
plenty of rain U باران کافی
pluvial dendation U باران ستردگی
pluviometer U باران سنج
rainfall gauge U باران سنج
rainfall area U پهنه باران
killdeer U مرغ باران
rain laden U باران ساز
rain gage U باران سنج
pride of the morning U مه یا باران بامداد
pluviosity U باران خیزی
pluviometry U باران سنجی
rain gauge U باران سنج
sprinkle U پوش باران
sleeting U برف و باران
sleets U برف و باران
drizzles U نرمه باران
drizzled U نرمه باران
showers U درشت باران
sleeted U برف و باران
showering U درشت باران
showered U درشت باران
shower U درشت باران
drizzle U نرمه باران
blood rain U باران سرخ
sleet U برف و باران
acid rain U باران اسیدی
sprinkled U پوش باران
sprinkles U پوش باران
bombarding U گلوله باران
bombards U گلوله باران
rainstorm U طوفان باران
rainstorms U طوفان باران
bombardment U گلوله باران
drizzling U نرمه باران
bombardments U گلوله باران
raindrop U قطره باران
raindrops U قطره باران
bombard U گلوله باران
plover U مرغ باران
plovers U مرغ باران
dotterel U مرغ باران
golden rain آتش باران
fall out U باران رادیواکتیو
fine rain U باران ریز
bombarded U گلوله باران
catchment U باران گیر
rain cats and dogs <idiom> U باران شدید
cyclonic rain U باران چرخهای
slugs U گلوله باران کردن
standard rain gage باران سنج معمولی
rain gauge station U ایستگاه باران سنجی
raindrop impressions U اثرهای چکه باران
slugged U گلوله باران کردن
rain prints U اثرهای چکه باران
rain or shine چه باران باشد چه آفتاب
slug U گلوله باران کردن
shoots U تیر باران کردن
raindrop imprints U اثرهای چکه باران
pitter-patter U چک چک باران و غیره ضربان
pitter patter U چک چک باران و غیره ضربان
intermittent rain بارش متناوب باران
rainsquall U باران توام باتوفان
weather moulding U سنگی که اب باران راردمیکند
rainproof U مانع نفوذ باران
shell off U گلوله باران کردن
totalizer U باران سنج دخیرهای
too much rain باران بیش از اندازه
weatherbeaten U باد و باران دیده
stager U گرگ باران دیده
missile U موشک باران کردن
missiles U موشک باران کردن
continuous rain بارش باران دائمی
pluviograph U باران سنج خودکار
rainstorms U باران بوام باتوفان
isohyetal map U نقشه خطوط هم باران
It was raining fast. U باران تندی می آمد
It was raining hard. U باران سختی می با رید
rainfall U ریزش باران بارنغگی
monsoon U باد و باران موسمی
monsoons U باد و باران موسمی
typhoon U توفان همراه با باران
cannonade U گلوله باران کردن
isoheyt U خط شاخص نقاط هم باران
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com