Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
theorised
U
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorises
U
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorising
U
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorize
U
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorized
U
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizes
U
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizing
U
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
life cycle hypothesis
U
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
incept
U
بنیاد نهادن
to lay the foundations of
U
بنیاد نهادن
instituting
U
بنیاد نهادن
institute
U
بنیاد نهادن
institutes
U
بنیاد نهادن
instituted
U
بنیاد نهادن
inchoate
U
بنیاد نهادن
stagnation thesis
U
فرضیه رکود .فرضیهای که بر اساس ان بعلت بلوغ کامل اقتصادی یک کشور و امکان عدم جذب پس اندازها
constituting
U
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitute
U
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitutes
U
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituted
U
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
begat
U
بوجود اوردن
give birth to
U
بوجود اوردن
makes
U
بوجود اوردن
give brith to
U
بوجود اوردن
make
U
بوجود اوردن
arises
U
بوجود اوردن برامدن
arising
U
بوجود اوردن برامدن
arise
U
بوجود اوردن برامدن
to procreate an heir
U
وارثی بوجود اوردن
fathering
U
موجد بوجود اوردن
father
U
موجد بوجود اوردن
fathers
U
موجد بوجود اوردن
fathered
U
موجد بوجود اوردن
inbreed
U
موجب شدن بوجود اوردن
generates
U
بوجود اوردن تناسل کردن
generate
U
بوجود اوردن تناسل کردن
begets
U
بوجود اوردن ایجاد کردن
ingenerate
U
احداث کردن بوجود اوردن
generated
U
بوجود اوردن تناسل کردن
generating
U
بوجود اوردن تناسل کردن
begetting
U
بوجود اوردن ایجاد کردن
beget
U
بوجود اوردن ایجاد کردن
masculinize
U
شخصیت مردانه در زنی بوجود اوردن
enter
U
بدست اوردن قدم نهادن در
enters
U
بدست اوردن قدم نهادن در
entered
U
بدست اوردن قدم نهادن در
churns
U
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
churn
U
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
churned
U
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
i am p to know him
U
بوجود او افتخار می کنم بوجود او سرافراز یا مفتخرم
ply yarn
U
نخ چندلا
[در اثر تاباندن دو یا تعداد بیشتر رشته نخ بدور یکدیگر بوجود آمده و بسته به نیاز می تواند دولا، چهارلا، شش لا، نه لا و یا طنابی باشد. نخ یک لا فقط از به هم پیچیدن الیاف بوجود می آید.]
nep
U
پرز
[تل]
[گلوله ای کوچک از الیاف که در سطح پارچه یا فرش بوجود می آید. این عارضه هنگامی که الیاف طول بلندتری داشته باشند به علت پیچ خوردن آنها به یکدیگر بوجود می آید.]
reject a hypothesis
U
فرضیهای را رد کردن
empircism
U
روش و فرضیهای که مبنی برتجربه و ازمایش باشد
plutonism
U
فرضیهای که بموجب ان خارههای پی در پی پوسته زمین دراثرگرمادرست شده اند
pantheism
U
فرضیهای که خدا را مرکب ازکلیه نیروها و پدیدههای طبیعی میداند
theory of preformation
U
فرضیهای که بموجب ان هربخشی ازموجودالی درنطفه موجودبوده بایدبزرگ شود
plutonic theory
U
فرضیهای که بموجب ان خارههای پی درپی پوسته زمین دراثرگرمای درست شده اند
historcicism
U
فرضیهای که معتقداست کلیه پدیدههای اجتماعی وفرهنگی باید از لحاظ تاریخی مطالعه شود
solipsism
U
فرضیهای که معتقد است نفس انسان چیزی جز خودوتغییرات حاصله درنفس خودرا نمیشناسد
cornerstones
U
بنیاد
instituting
U
بنیاد
cornerstone
U
بنیاد
fundament
U
بنیاد
foundation
U
بنیاد
basis
U
بنیاد
seed
U
بنیاد
substratum
U
بنیاد
subbase
U
بنیاد
seeds
U
بنیاد
roots
U
بنیاد
root
U
بنیاد
institute
U
بنیاد
institutes
U
بنیاد
origin
U
بنیاد
origins
U
بنیاد
instituted
U
بنیاد
rationale
U
بنیاد و پایه
basis
U
مبنا بنیاد
corner stone
U
بنیاد اساس
head stone
U
سنگ بنیاد
odcist
U
بنیاد گذارمستعمره
deep-set
U
ژرف بنیاد
instaurator
U
بنیاد گذار
institutionalism
U
بنیاد گرایی
built on sand
U
سست بنیاد
bedding
U
بنیاد و اساس هرکاری
Mother Superior
U
رئیس بنیاد مذهبی
Mother Superiors
U
رئیس بنیاد مذهبی
governmentalize
U
تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
well begun is h lf done
U
بنیاد کار خوب باشد
inchoation
U
دست زنی بنیاد گذاری
to press against any thing
U
بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
theories
U
فرضیه
hypothesis
U
فرضیه
postulation
U
فرضیه
theory
U
فرضیه
Q.E.D
U
فرضیه
accidentalism
U
فرضیه
hypotheses
U
فرضیه
jargonize
U
بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
house of cards
U
ساختمان سست بنیاد
[اصطلاح مجازی]
assumed
<adj.>
<past-p.>
U
فرضیه مقدم
relativity
U
فرضیه نسبی
evolution
U
فرضیه سیرتکامل
whorf's hypothesis
U
فرضیه وورف
validation of a hypothesis
U
اعتبار یک فرضیه
preconditioned
<adj.>
<past-p.>
U
فرضیه مقدم
presumed
<adj.>
<past-p.>
U
فرضیه مقدم
voluntarism
U
فرضیه ارادی
null hypothesis
U
فرضیه صفر
alternative hypothesis
U
فرضیه مقابل
approximate assumption
U
فرضیه تقریب
presupposed
<adj.>
<past-p.>
U
فرضیه مقدم
design assumption
U
فرضیه حساب
theories
U
نگره فرضیه
hypothesis testing
U
فرضیه ازمایی
drainage hypothesis
U
فرضیه زهکشی
premised
<adj.>
<past-p.>
U
فرضیه مقدم
theory
U
نگره فرضیه
contraction hypothesis
U
فرضیه انقباض
continuum hypothesis
[CH]
U
فرضیه پیوستار
[ریاضی]
validation of a hypothesis
U
تحقق پذیری یک فرضیه
natural rate hypothesis
U
فرضیه نرخ طبیعی
absolute income hypothesis
فرضیه درآمد مطلق
relative income hypothesis
U
فرضیه درامد نسبی
theories
U
فرضیه علمی تعلیم
sciametry
U
فرضیه کسوف وخسوف
planetesimal hypothesis
U
فرضیه ذرات سیارهای
theory
U
فرضیه علمی تعلیم
prerecognition hypothesis
U
فرضیه پیش شناخت
plateform
U
بلندی قسمتی از کف سالن یا محلی بنیاد یا اساس چیزی
to collapse
U
موفق نشدن
[مذاکره یا فرضیه]
to collapse
U
بهم خوردن
[مذاکره یا فرضیه]
to collapse
U
درهم شکستن
[مذاکره یا فرضیه]
premised
U
فرض قبلی فرضیه مقدم
evolutionist
U
معتقد به فرضیه تکامل یافرگشت
legal fiction
U
فرض قانونی فرضیه حقوقی
polygenism
U
فرضیه تحد دمبدا بشر
premisses
U
فرض قبلی فرضیه مقدم
premise
U
فرض قبلی فرضیه مقدم
zygotic
U
بوجود اید
regenarate
U
از نو بوجود اورنده
To come into existence .
U
بوجود آمدن
To bring into existence .
U
بوجود آوردن
zygote
U
بوجود اید
kinetic theory
U
فرضیه حرکت ذرات کوچک اجسام
null hypothesis
U
فرضیه اولیهای که مورد ازمون قرارمیگیرد
coherence
U
فرضیه تکنولوژی پیمایش صفحهای تلویزیون
permanent income hypothesis
U
فرضیه درامد دائمی درباره مصرف
vampirism
U
اعتقاد بوجود vampire
self born
U
از خود بوجود امده
inchoate
U
تازه بوجود امده
grasps
U
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp
U
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped
U
بچنگ اوردن گیر اوردن
cocking
U
کج نهادن
invests
U
نهادن
invest
U
نهادن
cocks
U
کج نهادن
cock
U
کج نهادن
investing
U
نهادن
invested
U
نهادن
triune
U
اعتقاد بوجود سه شخصیت در خدا
to fall tl blows
U
اغازجنگ نهادن
enmesh
U
دردام نهادن
titles
U
نام نهادن
overtax
U
بارسنگین نهادن بر
overtaxed
U
بارسنگین نهادن بر
overtaxing
U
بارسنگین نهادن بر
title
U
نام نهادن
to lay it on with a trowel
U
نهادن قراردادن
exposure
U
در معرض نهادن
exposures
U
در معرض نهادن
incage
U
درقفس نهادن
inearth
U
درخاک نهادن
vats
U
در خمره نهادن
inhume
U
در خاک نهادن
cages
U
درقفس نهادن
shut
U
برهم نهادن
to walk in
U
قدم نهادن در
to dig up the hatchet
U
اغازجنگ نهادن
to step inside
U
قدم نهادن در
to step in
U
قدم نهادن در
cage
U
درقفس نهادن
doin
U
روبخرابی نهادن
to take to
U
اغاز نهادن
inters
U
در قبر نهادن
inters
U
در خاک نهادن
lay down
U
کنارگذاشتن در کف نهادن
incarcerate
U
در زندان نهادن
incarcerated
U
در زندان نهادن
incarcerates
U
در زندان نهادن
shutting
U
برهم نهادن
incarcerating
U
در زندان نهادن
entitling
U
نام نهادن
entitles
U
نام نهادن
to set on foot
آغاز نهادن
entitle
U
نام نهادن
to set a trap
U
دام نهادن
to cage up
U
درقفس نهادن
overtaxes
U
بارسنگین نهادن بر
exposed
U
در معرض نهادن
shuts
U
برهم نهادن
vat
U
در خمره نهادن
interring
U
در قبر نهادن
bottoms
U
بنیان نهادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com