English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
wear off U فرسوده و از بین رفته شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
damped wave U موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number U عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set). U آفتاب رفته است ( رفته بود )
dwindled U رفته رفته کوچک شدن
dwindle U رفته رفته کوچک شدن
dwindling U رفته رفته کوچک شدن
to peter out U رفته رفته کوچک شدن
dwindles U رفته رفته کوچک شدن
forspent U فرسوده
oldest U فرسوده
old U فرسوده
rusty U فرسوده
effete U فرسوده
doting U فرسوده
timeworn U فرسوده
erose U فرسوده
forworn U فرسوده
attrited U فرسوده
older U فرسوده
forwearied U خسته فرسوده
worn to a frazzle U فرسوده ساییده
irked U فرسوده شدن
irking U فرسوده شدن
care worn U فرسوده ازغم
outwear U فرسوده شدن
obsolete U فرسوده متروک
irks U فرسوده شدن
fray U فرسوده شدن
frayed U فرسوده شدن
frays U فرسوده شدن
wear U فرسوده شدن
wears U فرسوده شدن
irk U فرسوده شدن
fraying U چیز فرسوده
peneplane U فرسوده کردن زمین
gruel U تنبیه فرسوده کردن
to knock up U فرسوده شدن ازپادرامدن
peneplain U فرسوده کردن زمین
wear out U کهنه و فرسوده شدن
back out U کهنه و فرسوده شدن
beaten U چکش خورده فرسوده
dobbin U یابوی صحرائی یا فرسوده
seaworn U فرسوده در اثر دریا
pilefered shipment U کالای فرسوده حراج شده
Urban tissue sites U سایت های بافت فرسوده شهری
recondition U قسمتهای فرسوده را تعمیرو تعویض کردن
weatherworn U فرسوده در اثر باد و باران وهوا
pileferable U اقلام قابل فروش بصورت فرسوده
reconditions U قسمتهای فرسوده را تعمیرو تعویض کردن
reconditioned U قسمتهای فرسوده را تعمیرو تعویض کردن
reconditions U نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
reconditioned U نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
recondition U نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
property disposition U ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
grooves U خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
groove U خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
thrawart U در رفته
gradually <adv.> U رفته رفته
departed U رفته
gradually U رفته رفته
frenetical U از جا در رفته
dislocated U در رفته
in process of time U رفته رفته
inchmeal U رفته رفته
short tempered U از جا در رفته
by inches U رفته رفته
bit by bit <adv.> U رفته رفته
by degrees <adv.> U رفته رفته
smudgiest U رنگ و رو رفته
altogether U روی هم رفته
smudgy U رنگ و رو رفته
weatherbeaten U رنگ و رو رفته
appointed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
inserted <adj.> <past-p.> U بکار رفته
neater U شسته و رفته
day a day U روی هم رفته
neatest U شسته و رفته
deployed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
he knew that i had gone U او میدانست که من رفته ام
truncated soil U خاک رو رفته
on a par U روی هم رفته
unbridle U مهاردر رفته
madding U از کوره در رفته
installed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
it has escaped my remembrance U از خاطرم رفته
in the lump U روی هم رفته
in the a U روی هم رفته
neat U شسته و رفته
iam bored U حوصله ام سر رفته
i have been to paris U پاریس رفته ام
deep-set U فرو رفته
smudgier U رنگ و رو رفته
retreating forehead U پیشانی تو رفته
overalls U رویهم رفته
red-hot U ازجادر رفته
emaciated U گوشت رفته
frantic U ازکوره در رفته
consumptive U تحلیل رفته
consumptives U تحلیل رفته
on average [on av.] U روی هم رفته
averaged U روی هم رفته
frenzied U ازجا در رفته
averaging U روی هم رفته
off shade U رنگ رفته
I'm glad he's gone. U خوشحالم که او رفته.
overall U رویهم رفته
pallid U رنگ رفته
exhausted U تحلیل رفته
extinct U ازبین رفته
away U غایب رفته
jitters U از کوره در رفته
overseen U غلط رفته
cavetto U [پخی تو رفته]
chafed U پوست رفته
averages U روی هم رفته
averaged U روی هم رفته
all in all U روی هم رفته
all told U روی هم رفته
gone <adj.> U از دست رفته
first and last U روی هم رفته
by and large <idiom> U روی هم رفته
pulled U تحلیل رفته
applied <adj.> <past-p.> U بکار رفته
sunken U فرو رفته
defunct U ازبین رفته
averagly U روی هم رفته
windswept U بر باد رفته
average U روی هم رفته
I feel pins and needles in my foot. U پایم خواب رفته
sunken eyes U چشمان فرو رفته
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
you are mistaken U خطا رفته اید
Have you been there recently (lately) U تازگیها آنجا رفته ای ؟
ha-ha U دیوار فرو رفته
As limp as a rag. U شل واز حال رفته
Vanished(shattered, dashed) hopes. U امیدها ی بر باد رفته
He is on leave of absence . U مرخصی رفته است
we cannot undo the past U اب رفته بجوی برنمیگردد
go out the window <idiom> U اثرش از بین رفته
what is done cannot be undone U اب رفته بجوی برنمیگردد
saddle nose U بینی فرو رفته
revendication U استردادزمین ازدست رفته
advanced pawn U پیاده پیش رفته
washed up U بکلی تحلیل رفته
furibund U اشفته ازجادر رفته
income forgone U درامداز دست رفته
immersed in debt U فرو رفته در فرض
pale U رنگ رفته بی نور
paler U رنگ رفته بی نور
he must have gone U باید رفته باشد
tacky U رنگ ورو رفته
lost U از دست رفته ضایع
forged side U سطح فرو رفته
palest U رنگ رفته بی نور
lorn U از دست رفته بربادرفته
lost chain U زنجیره از دست رفته
he is off to the war U رفته است به جنگ
neater U شسته و رفته مرتب
power U توان از دست رفته
neat U شسته و رفته مرتب
powered U توان از دست رفته
retreating chin U چانه عقب رفته
powering U توان از دست رفته
powers U توان از دست رفته
neatest U شسته و رفته مرتب
sold U فروخته شده بفروش رفته
macaroni U ماکارونی جوان خارج رفته
He wont be back for another six months. U رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
lost U از دست رفته تلف شده
to count for lost U از دست رفته بحساب آوردن
I have lost a lot of blood. U خون زیادی از من رفته است
Time hangs heavily on my hands. U از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
to have arrived [expected moment] U رسیدن [به زمان انتظار رفته]
opportunity cost U هزینه فرصت از دست رفته
up to the ears U غرق سرا پا فرو رفته
lost cause U جنبش یا آرمان از دست رفته
lost causes U جنبش یا آرمان از دست رفته
I have something in my eye. U چیزی توی چشمم رفته.
ingesta U موادی که داخل بدن رفته
the cork went off with apop U چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
intakes U جای ابگیری نیروی بکار رفته
intake U جای ابگیری نیروی بکار رفته
shopworn U کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
To make amends to someone for an injury. U وقت از دست رفته جبران کردن
My brother has gone abroad. برادرم رفته خارجه [خارج از کشور]
She wI'll be a loser if she refuses. U اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
to join the majority U رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
i p that they are both gone U احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
sell-outs U تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
applied U برای هدف معین بکار رفته کاربسته
sell-out U تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell out U تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
cost of sales U قیمت تمام شده کالای فروش رفته
It is an absolute chaos. U همه رشته کارها از دست در رفته است
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone . U نمی دانم کدام گوری رفته است
Vxtreme U قالب به کار رفته برای محل رشته ویدیویی در اینترنت
drag U مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
quasi U بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
mattoid U کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com